callous

/ˈkæləs//ˈkæləs/

معنی: سخت، بی عاطفه، بی حس، پینه خورده، سنگ دل، پینه زدن
معانی دیگر: پینه زده، کبره دار، کبره بسته (calloused هم می گویند)، آژخ، چغر، عاری از احساس و مروت، بی مروت، بی رحم، سفت، بی حس کردن، پنبه ای

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: insensitive; unfeeling; hardhearted.
مترادف: hardhearted, heartless, indurate, insensitive, unfeeling
متضاد: compassionate, kind, sensitive
مشابه: apathetic, cold, cold-hearted, cruel, indifferent, inhuman, obdurate, stony, stonyhearted

- Their unwillingness to help showed a callous disregard for the suffering of others.
[ترجمه گوگل] عدم تمایل آنها به کمک نشان دهنده بی اعتنایی بی رحمانه نسبت به رنج دیگران بود
[ترجمه ترگمان] عدم تمایل آن ها به کمک، بی اعتنایی بی عاطفه نسبت به رنج دیگران را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The war had made the him callous, and he felt no sympathy for the plight of the villagers.
[ترجمه گوگل] جنگ او را بی احساس کرده بود و او هیچ احساس همدردی با وضعیت اسفبار روستاییان نداشت
[ترجمه ترگمان] جنگ او را سنگدل کرده بود و احساس همدردی نسبت به وضع روستاییان نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having calluses; hardened; thickened.
مترادف: callused, hardened, horny, indurate, indurative, thickened
مشابه: hard, thick-skinned, tough

- She saw from his callous hands that he'd been hard at work in the garden.
[ترجمه گوگل] او از دستان بی حس او دید که در باغ به سختی مشغول کار بوده است
[ترجمه ترگمان] از دست های callous می دید که در باغ کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: callouses, callousing, calloused
مشتقات: callously (adv.), callousness (n.)
• : تعریف: to become or cause to become callous.
مترادف: callus, harden
مشابه: toughen

- The long marches calloused the soldier's feet.
[ترجمه گوگل] راهپیمایی های طولانی پای سرباز را پینه بسته بود
[ترجمه ترگمان] قدم های بلند در پاهای سرباز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his behavior towards prisoners was callous and inhumane
رفتار او با زندانیان بی رحمانه و غیرانسانی بود.

2. He is callous about the safety of his workers.
[ترجمه گوگل]او در مورد ایمنی کارگران خود بی رحم است
[ترجمه ترگمان]او نسبت به امنیت کارکنانش بی تفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The bishop criticized the government for its "callous, uncaring attitude" to the homeless and the unemployed.
[ترجمه گوگل]اسقف از دولت به دلیل "نگرش سنگدلانه و بی توجه" به بی خانمان ها و بیکاران انتقاد کرد
[ترجمه ترگمان]اسقف از دولت به خاطر \"رفتار سرد و بی uncaring\" به بی خانمان ها و بیکاران انتقاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His behavior on that occasion was extremely callous.
[ترجمه گوگل]رفتار او در آن مناسبت به شدت بی رحمانه بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش در آن مورد خیلی سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We were shocked at the callous disregard for human life.
[ترجمه گوگل]ما از بی اعتنایی بی رحمانه به زندگی انسان شوکه شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از بی توجهی callous نسبت به زندگی بشر شگفت زده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was selfish, arrogant and often callous.
[ترجمه گوگل]او خودخواه، مغرور و اغلب سنگدل بود
[ترجمه ترگمان]او خودخواه، متکبر و غالبا بی عاطفه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It might sound callous, but I don't care if he's homeless. He's not living with me!
[ترجمه گوگل]ممکن است احمقانه به نظر برسد، اما برایم مهم نیست که او بی خانمان باشد او با من زندگی نمی کند!
[ترجمه ترگمان]شاید بی عاطفه باشد، اما برایم مهم نیست که بی خانمان باشد یا نه او با من زندگی نمی کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His cruel and callous comments made me shiver.
[ترجمه گوگل]نظرات ظالمانه و بی رحمانه او مرا به لرزه درآورد
[ترجمه ترگمان]نظرات ظالمانه و سنگدلی او مرا به لرزه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If life in the South was corrupt and callous, in the North it was a living hell.
[ترجمه گوگل]اگر زندگی در جنوب فاسد و بی رحم بود، در شمال جهنم زنده بود
[ترجمه ترگمان]اگر زندگی در جنوب فاسد و بی عاطفه بود، در شمال جهنم زندگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. From their callous hearts comes iniquity; the evil conceits of their minds know no limits.
[ترجمه گوگل]از دلهای سنگدل آنها ظلم بیرون می آید خودپسندی های شیطانی آنها حد و مرزی نمی شناسد
[ترجمه ترگمان]از قلب های بی عاطفه و عاری از شرارت، تخیلات شیطانی ذهن آن ها هیچ محدودیتی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such was Barlow's callous attitude to his victims that great public satisfaction greeted the news when the tables were finally turned.
[ترجمه گوگل]رفتار بی‌رحمانه بارلو در قبال قربانیانش چنان بود که در نهایت رضایت عمومی از این خبر استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]چنین بود که بارلو نسبت به قربانیانش چنان رفتار callous داشت که از زمانی که بالاخره میزها به پایان رسید، رضایت عمومی زیادی به او خوشامد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nor are undertakers alone in careless and callous behaviour.
[ترجمه گوگل]همچنین تدفین کنندگان در رفتار بی دقت و سنگدلانه تنها نیستند
[ترجمه ترگمان]در رفتار بی قیدی و سنگدلی تنها undertakers
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An impatient, callous thrust which ended in her impalement to the hilt.
[ترجمه گوگل]یک رانش بی حوصله و بی حوصله که به قیچی او به دسته ختم می شد
[ترجمه ترگمان]یک ضربه بی صبر و بی عاطفه که به قبضه شمشیر منتهی می شد به قبضه شمشیر منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her callous attitude repels me.
[ترجمه Mohamad daichi] رفتار سنگ دلانه او مرا بیزار کرد
|
[ترجمه گوگل]رفتار سنگدل او مرا دفع می کند
[ترجمه ترگمان]رفتار بی عاطفه او مرا از خود دفع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A slightly callous, but very practical attitude.
[ترجمه گوگل]نگرش کمی سنگدل، اما بسیار عملی
[ترجمه ترگمان]کمی بی احساس، اما بسیار واقع بین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

بی عاطفه (صفت)
soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

بی حس (صفت)
senseless, passive, dead, vapid, torpid, obtuse, insentient, insensible, callous, unfeeling, stolid, insensitive, numb, impassible, insensate, impassive

پینه خورده (صفت)
hard, callous

سنگ دل (صفت)
unholy, callous, unfeeling, implacable, obdurate, ungodly, fell, inexorable, stony, hard-hearted, stony-hearted

پینه زدن (فعل)
callous

انگلیسی به انگلیسی

• hard; unfeeling
patch of hardened skin
become hard, become roughened; make hard or rough, make callous
a callous person or action is cruel and shows no concern for other people.

پیشنهاد کاربران

پوست کلفت
He is callous to such words
گوشش از این حرفها پره
سرسخت
زمخت
توجه داشته باشید که با کلمه callus اشتباه گرفته نشه:
Callus =پینه
He had a workman's hands that were rough and covered with calluses.
Callous=بی رحم ، سنگدل
It might sound callous, but I don't care if he's homeless. he's not living with me!
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : callousness
صفت ( adjective ) : callous
قید ( adverb ) : callously
متاسفانه کاربرا ناقص معنی میکنند
1= بی حس ، بی عاطفه ، سنگدل ، بیرحم ، بی احساس
2= بی رحمانه ، سنگدلانه
بی رحمانه
سنگدلانه
بی عاطفه
بی احساس
عبوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس