counterweight

/ˈkaʊntəˌrwet//ˈkaʊntəˌrwet/

معنی: پارسنگ، وزنه تعادل، حالت تعادل، چربیدن بر
معانی دیگر: همسنگ، وزنه ی متعادل کننده، سنجیدن، پارسنگ کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a weight that exactly balances another weight; counterbalance.
مشابه: offset
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: counterweights, counterweighting, counterweighted
مشتقات: counterweighted (adj.)
• : تعریف: to place a counterweight upon; balance by using a counterweight.

جمله های نمونه

1. His no-inflation bill serves as a useful counterweight to proposals less acceptable to the Committee.
[ترجمه گوگل]لایحه بدون تورم او به عنوان وزنه ای مفید برای پیشنهادهایی است که کمتر مورد قبول کمیته قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]لایحه ضد تورم او به عنوان یک عامل توازن مفید در برابر پیشنهادهای ارائه شده توسط کمیته مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The senate is the opposition's counterweight to the new president.
[ترجمه گوگل]سنا وزنه تعادل مخالفان در برابر رئیس جمهور جدید است
[ترجمه ترگمان]مجلس سنا در مقابل رئیس جمهور جدید در برابر توازن قدرت قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This negative review is a counterweight to the praise the book has won since publication.
[ترجمه گوگل]این نقد منفی وزنه‌ای بر ستایش کتاب از زمان انتشار است
[ترجمه ترگمان]این بررسی منفی یک عامل توازن برای ستایش از کتاب از زمان انتشار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The dynamic optimization method of determining the counterweight and its center portal crane is put forward.
[ترجمه گوگل]روش بهینه سازی دینامیکی برای تعیین وزنه تعادل و جرثقیل پورتال مرکزی آن ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]روش بهینه سازی دینامیکی تعیین the و crane مرکزی آن به جلو گذاشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The enhanced U. S. presence may serve as a counterweight to China as it asserts territorial rights to the oil-rich South China Sea that are disputed by other Asian nations.
[ترجمه گوگل]افزایش حضور ایالات متحده ممکن است به عنوان وزنه‌ای برای چین عمل کند، زیرا این کشور حقوق ارضی دریای نفت‌خیز چین جنوبی را که مورد مناقشه سایر کشورهای آسیایی است، مورد مناقشه قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]یو ک اس حضور ممکن است به عنوان یک عامل توازن در مقابل چین باشد چرا که ادعا می کند حقوق ارضی دریای چین نفت خیز جنوب چین که توسط دیگر کشورهای آسیایی مورد مناقشه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Seen mostly as a counterweight to Moscow for 20 years, China seemed a giant irrelevancy after the demise of the Soviet Union.
[ترجمه گوگل]پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، چین عمدتاً به عنوان وزنه‌ای در برابر مسکو برای 20 سال دیده می‌شد
[ترجمه ترگمان]چین پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک وزنه counterweight به مدت ۲۰ سال به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Where the counterweight device has no safety gear, relevant parts should be installed before entering hoistway.
[ترجمه گوگل]در مواردی که دستگاه وزنه تعادل فاقد تجهیزات ایمنی است، قطعات مربوطه باید قبل از ورود به بالابر نصب شوند
[ترجمه ترگمان]در جایی که دستگاه counterweight هیچ تجهیزات ایمنی ندارد، قسمت های مربوطه باید قبل از ورود به hoistway نصب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This will be used to counterweight the capital gains argument.
[ترجمه گوگل]این برای مقابله با استدلال سود سرمایه استفاده خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این کار برای حفظ تعادل استدلال سود سرمایه مورد استفاده قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Automatic pivoting sand scraper with counterweight, cement loading manual or with silo, and screw conveyor.
[ترجمه گوگل]ماسه خراش چرخان اتوماتیک با وزنه تعادل، کتابچه راهنمای بارگیری سیمان یا با سیلو و نوار نقاله پیچ
[ترجمه ترگمان]برش اتوماتیک ماسه بادی با counterweight، دستی بار سیمان یا با silo و پیچ کردن پیچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Notes: The counterweight must match with the tent leg very good.
[ترجمه گوگل]نکات: وزنه تعادل باید با ساق چادر به خوبی مطابقت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]یادداشت: The باید با پای چادر بسیار خوب مطابقت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A wedge-shaped crank web offsets 60 percent of the crankshaft's reciprocating weight, producing an effective "counterweight" effect.
[ترجمه گوگل]یک شبکه میل لنگ گوه ای شکل، 60 درصد وزن متقابل میل لنگ را جبران می کند و یک اثر "ضدوزن" موثر ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]یک تار عنکبوتی شکل ۶۰ درصد از وزن رفت و برگشتی میل لنگ را به میزان ۶۰ درصد کاهش می دهد و اثر \"counterweight\" موثر را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If the pumping unit is unbalanced, the counterweight and the crank balance arm can be adjusted according to the formulas presented in this article.
[ترجمه گوگل]اگر واحد پمپاژ نامتعادل باشد، وزنه تعادل و بازوی تعادل میل لنگ را می توان طبق فرمول های ارائه شده در این مقاله تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان]اگر دستگاه پمپاژ، نامتعادل است، the و بازوی تعادل crank را می توان مطابق با فرمول های ارایه شده در این مقاله تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The counterweight iron is the humanity masters the quite early one metal hot-working craft, had the approximately 6000 history.
[ترجمه گوگل]آهن وزنه‌ای است که بشریت در صنعت گرم‌کاری فلزی بسیار اولیه، که سابقه‌ای در حدود 6000 سال داشت، تسلط یافت
[ترجمه ترگمان]آهن counterweight، masters انسانی است که در اوایل یک صنعت کار داغ، در حدود ۶۰۰۰ تاریخ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Foundation for the house is a concrete counterweight foot stabilizes with the bed pile system.
[ترجمه گوگل]پایه برای خانه یک وزنه تعادل بتنی است که با سیستم شمع تخت تثبیت می شود
[ترجمه ترگمان]پایه و اساس این خانه یک پای counterweight بتن است که با سیستم کپه تخت تثبیت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In foreign affairs, he leaned heavily in the late 1970s on the United States as a counterweight to Soviet military power.
[ترجمه گوگل]در روابط خارجی، او در اواخر دهه 1970 به شدت به ایالات متحده به عنوان وزنه تعادل در برابر قدرت نظامی شوروی تکیه کرد
[ترجمه ترگمان]در امور خارجی، او به شدت در اواخر دهه ۱۹۷۰ در آمریکا به عنوان یک عامل توازن در برابر قدرت نظامی شوروی تکیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارسنگ (اسم)
counterbalance, ballast, counterweight

وزنه تعادل (اسم)
counterbalance, counterweight

حالت تعادل (اسم)
counterweight, counterpoise

چربیدن بر (فعل)
counterweight, overbalance, preponderate

تخصصی

[عمران و معماری] وزنه تعادل - وزنه متعادل کننده
[زمین شناسی] وزنه تعادل، وزنه متعادل کننده
[ریاضیات] سربار، متعادل کردن، وزنه ی تعادل
[سینما] وزنه متعادل
[زمین شناسی] وزنه تعادل

انگلیسی به انگلیسی

• counterbalancing weight
a counterweight is an action or proposal that is intended to balance or counter other actions or proposals.

پیشنهاد کاربران

“counterweight” can be used to describe something that balances or offsets another thing, such as an idea or a situation. For example, in a political context, a counterweight can refer to a group or organization that provides a balance of power to prevent any one group from becoming too dominant.
...
[مشاهده متن کامل]

عامل تعادل یا توازن را می توان برای توصیف چیزی استفاده کرد که چیز دیگری را متعادل یا خنثی می کند، مانند یک ایده یا یک موقعیت. به عنوان مثال، در یک زمینه سیاسی، عامل تعادل می تواند به گروه یا سازمانی اشاره کند که تعادل قدرت را برای جلوگیری از مسلط شدن بیش از حد یک گروه فراهم می کند.
Furthermore, as a counterweight to U. S. deployment in the Gulf, Iran has created a conducive ground for the presence of up to six Chinese warships in the Middle East region.
The peaceful protests were a counterweight to the violent riots that had occurred earlier

نصب تجهیزات سنگین و حمل بار:
⭐وزن مرده ( Counter weight or Dead weight ) ⭐
در جرثقیل ها به بلاک های فلزی گفته میشه که به قسمت پشت کابین دوران ( در جهت عکس بوم ) جهت بالا بردن تعادل، اتصال داده میشن.
وزنه تعادل
نیروی تعادل
عامل تعادل/ توازن

بپرس