congenital

/kənˈdʒenətl̩//kənˈdʒenɪtl̩/

معنی: ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی
معانی دیگر: فطری، خلقتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: congenitally (adv.), congenitalness (n.)
(1) تعریف: existing from birth, but usu. not hereditary.
مشابه: inborn, temperamental

- The child has a congenital heart defect.
[ترجمه گوگل] کودک دارای نقص مادرزادی قلب است
[ترجمه ترگمان] بچه یه مشکل قلبی مادرزادی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in and of one's nature.
مترادف: ingrained
مشابه: confirmed, inbred, inveterate, native, temperamental

- a congenital liar
[ترجمه گوگل] یک دروغگوی مادرزادی
[ترجمه ترگمان] یه دروغگو مادرزادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a congenital cheerfulness
نشاط نهادی

2. a congenital disease
بیماری مادرزادی

3. When John was 1 he died of congenital heart disease.
[ترجمه Javad] هنگامی که جان یک ساله بود، به علت بیماری مادرزادی قلبی از دنیا رفت.
|
[ترجمه گوگل]وقتی جان 1 ساله بود بر اثر بیماری قلبی مادرزادی درگذشت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که جان ۱ ساله شد، براثر بیماری مادرزادی قلبی درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has a congenital heart defect.
[ترجمه گوگل]او یک نقص مادرزادی قلبی دارد
[ترجمه ترگمان]یه نارسایی قلبی مادرزادی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was a congenital liar and usually in debt.
[ترجمه مریم مزدایی] او یک دروغگوی بالفطره ( نهادینه ) و همیشه بدهکار بود.
|
[ترجمه گوگل]او یک دروغگوی مادرزادی و معمولا بدهکار بود
[ترجمه ترگمان]او دروغ گوی مادرزادی و معمولا مقروض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Possibly a congenital abnormal connection was present between the cystic duct and the right biliary system.
[ترجمه گوگل]احتمالاً یک ارتباط غیرطبیعی مادرزادی بین مجرای کیستیک و سیستم صفراوی سمت راست وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه رابطه نرمال غیر طبیعی بین مجرای cystic و system right وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Admittedly, the back condition responsible is partly congenital, but that can not disguise the root cause, namely over-use.
[ترجمه گوگل]مسلماً، بیماری کمر تا حدی مادرزادی است، اما نمی تواند علت اصلی، یعنی استفاده بیش از حد را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]مسلما شرط عقب مسئول تا حدودی مادرزادی است، اما نمی تواند علت ریشه ای را پنهان کند، یعنی استفاده بیش از حد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Safire, who ungentlemanly called Hillary a congenital liar, knows something of which he speaks.
[ترجمه گوگل]سفایر که هیلاری را یک دروغگوی مادرزادی نامید، چیزی می داند که او در مورد آن صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]Safire، که ungentlemanly است Hillary دروغگو است، می داند که چیزی از آن حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now her congenital hip problem left the number two guard spot wide open for next year.
[ترجمه گوگل]اکنون مشکل مادرزادی لگن او جایگاه دوم را برای سال آینده باز گذاشته است
[ترجمه ترگمان]هم اکنون مشکل بزرگ کفل او، این عدد دو گارد را برای سال آینده باز گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's a congenital liar .
[ترجمه گوگل]او یک دروغگوی مادرزادی است
[ترجمه ترگمان]اون یه دروغگوی واقعیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She manages all this, despite suffering from congenital abnormalities herself.
[ترجمه گوگل]او با وجود اینکه خودش از ناهنجاری های مادرزادی رنج می برد، همه اینها را مدیریت می کند
[ترجمه ترگمان]با وجود درد ناشی از بیماری مادرزادی، همه این کارها را می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Of course, in that environment, being a congenital liar was small potatoes.
[ترجمه گوگل]البته در آن محیط، دروغگوی مادرزادی، سیب زمینی کوچک بود
[ترجمه ترگمان]البته در آن محیط، یک دروغ گوی مادرزادی potatoes کوچک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Infants with haemolytic disease or with major congenital malformations were excluded from analysis.
[ترجمه گوگل]نوزادان مبتلا به بیماری همولیتیک یا با ناهنجاری های مادرزادی عمده از تجزیه و تحلیل حذف شدند
[ترجمه ترگمان]اطفال با بیماری haemolytic یا با ناهنجاری های مادرزادی اصلی از آنالیز حذف شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Congenital nystagmus starts soon after birth and is occasionally seen in an outpatient setting.
[ترجمه گوگل]نیستاگموس مادرزادی بلافاصله پس از تولد شروع می شود و گاهی اوقات در یک محیط سرپایی دیده می شود
[ترجمه ترگمان]ناهنجاری های مادرزادی به زودی پس از تولد آغاز می شود و گاهی در یک محیط سرپایی دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذاتی (صفت)
indigenous, essential, organic, inherent, autochthonous, intrinsic, innate, natural, substantial, inward, inborn, congenital, connate, inbred

مادر زادی (صفت)
congenital, connate

ارثی (صفت)
successive, congenital, hereditary, patrimonial, sex-linked

موروثی (صفت)
inheritable, inborn, congenital

خلقی (صفت)
natural, popular, congenital

تخصصی

[علوم دامی] مادرزادی ؛ صفتی که قبل از تولد به وجود آمده و در موقع تولد وجود دارد.
[بهداشت] مادرزادی

انگلیسی به انگلیسی

• existing from birth, innate, inborn
a congenital illness is one that a person has had from birth, but is not inherited; a medical term.

پیشنهاد کاربران

مادر زادی، ارثی، موروثی، ذاتی، خلقتی،
congenital= inbred = innate = inborn = intrinsic = inherent = native = natural
congenital = existing at or from birth
بدو تولد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : congenital
✅️ قید ( adverb ) : congenitally
congenital ( پزشکی )
واژه مصوب: مادرزادی
تعریف: ویژگی حالت نابهنجاری که در بدو تولد تشخیص داده شود یا گمان رود که از بدو تولد وجود داشته است، خواه موروثی باشد و خواه معلول عوامل طبیعی
مادرزادی
وراثتی
بنام خدا
با سلام، در طب واژه فوق به معنی مادر زادی، یک بیماری که اکتسابی نبوده بلکه وراثتی و مادرزادی میباشد.
با تشکر
مادرزادی
ارثی
یک بیماری یا وضعیت مادرزادی .
مادرزادی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس