[ترجمه گوگل]وقتی دارم حرف میزنم اینطوری نشو [ترجمه ترگمان]وقتی دارم حرف می زنم به این شکل دست نزن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. May I butt in on your conversation?
[ترجمه آرش] اجازه میدید توی بحث ( حرفای شما ) شما وارد شم؟؟
|
[ترجمه Mrjn] میتونم صحبتنون رو قطع کنم؟ ( درخواست مودبانه وقتی میخوای وسط حرف کسی چیزی بگی )
|
[ترجمه گوگل]اجازه دارم به مکالمه شما ادامه دهم؟ [ترجمه ترگمان]میشه باهاتون صحبت کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I didn't ask you to butt in on my private business.
[ترجمه آرش] من ازت نخواستم که توی کار شخصی من دخالت کنی
|
[ترجمه گوگل]من از شما نخواستم که به کار خصوصی من دست بزنید [ترجمه ترگمان]من از تو نخواستم که به کار خصوصی من فضولی کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Don't butt in while we are talking!
[ترجمه A.A] وقتی ما داریم حرف میزنیم تو حرفمون نپر !
|
[ترجمه آرش] وقتی ما داریم حرف میزنیم، تو دخالت نکن
|
[ترجمه گوگل]در حین صحبت کردن، خود را زیر پا نگذارید! [ترجمه ترگمان]وقتی داریم حرف می زنیم فضولی نکن! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I'd rather you didn't butt in at this stage - and nothing for the record.
[ترجمه آرش] اینجا چیزی برای ضبط کردن نیست، ترجیح میدم تو این مرحله وارد نشوید
|
[ترجمه گوگل]من ترجیح میدهم که در این مرحله وارد نشوید - و هیچ چیز برای ثبت [ترجمه ترگمان]ترجیح میدم تو این مرحله کاری نداشته باشی - و هیچ چیز برای ضبط نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Those who butt in because they are curious, nosy and feel entitled to the involvement they seek.
[ترجمه گوگل]کسانی که به این دلیل که کنجکاو، فضول هستند و احساس می کنند حق مشارکتی را که به دنبال آن هستند، کنار می گذارند [ترجمه ترگمان]آن هایی که به این دلیل مورد حمله قرار می گیرند، به این دلیل که کنجکاو، فضول هستند و احساس می کنند آن ها به دنبال آن هستند که به دنبال آن هستند، احساس گناه می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. These individuals tend to butt in for the attention they will get.
[ترجمه آرش] این افراد بخاطر اینکه جلب توجه کنند، قصد دخالت دارند.
|
[ترجمه گوگل]این افراد تمایل دارند برای توجهی که به آن ها جلب می کنند، توجه خود را جلب کنند [ترجمه ترگمان]این افراد تمایل دارند مورد توجه قرار بگیرند تا توجه خود را جلب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The problem is, they butt in after every song to remind you of it.
[ترجمه گوگل]مشکل این است که آنها بعد از هر آهنگی به شما گوش می دهند تا آن را به شما یادآوری کنند [ترجمه ترگمان]مشکل اینه که اونا بعد از هر آهنگ تو رو به یاد اون میندازه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I didn't mean to butt in, but we're already late, thanks to me getting lost.
[ترجمه گوگل]من قصد نداشتم وارد صحنه شوم، اما به لطف گم شدن من، دیر رسیده ایم [ترجمه ترگمان]نمی خواستم دخالت کنم، اما تا حالا دیر کردیم، با تشکر از اینکه گم شدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. DON BRADLEY: Do you mind if I butt in?
[ترجمه گوگل]دان برادلی: آیا برایتان مهم نیست که من بغلم کنم؟ [ترجمه ترگمان]اشکالی نداره بیام تو؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. All American kids are taught never to butt in before someone has finished speaking.
[ترجمه گوگل]به همه بچههای آمریکایی یاد داده میشود که قبل از اینکه کسی صحبتش را تمام کند، هرگز لب به لب نزنند [ترجمه ترگمان]تمام بچه های آمریکایی هرگز قبل از اینکه کسی صحبتش را تمام کند مورد حمله قرار نمی گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Don't butt in on other people's private affairs.
[ترجمه گوگل]درگیر امور خصوصی دیگران نباشید [ترجمه ترگمان]به کاره ای خصوصی دیگران فضولی نکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I hate to be a butt in sky, but what are you talking about?
[ترجمه گوگل]من از اینکه لب به آسمان باشم متنفرم، اما تو از چه حرف می زنی؟ [ترجمه ترگمان]، متنفرم که تو آسمونه ولی در مورد چی داری حرف می زنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. It is impolite to butt in line in front of other people.
[ترجمه گوگل]بی ادبی است که جلوی دیگران در صف بنشینیم [ترجمه ترگمان]در خط مقدم افراد دیگر غیر مودبانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• involve oneself in, get into the middle of (someone else's business)
پیشنهاد کاربران
to interrupt=to interfere دخالت کردن - فضولی کردن
وسط حرف کسی پریدن ، صحبت کسی را قطع کردن
پارازیت دادن در صحبت کسی دخالت بیجا در امور دیگران
نخود آش شدن
مترادف با interrupt حرف کسی را قطع کردن و interfere مداخله کردن. دخالت کردن. فضولی کردن
I never get a chance to finish what I'm saying, because he keeps butting in هرگز شانس تمام کردن حرفم را ندارم زیرا او دائما وسط حرف من میپرد.