butt

/ˈbət//bʌt/

معنی: هدف، مسخره، بشکه، ته، ضربت، ضرب، کپل، ته قنداق تفنگ، بیخ، ته درخت، ضربه زدن، شاخ زدن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن، پیش رفتن
معانی دیگر: ته هر چیز، بخش پهن و کلفت هر چیز، کونه، آماج شوخی (یا مسخرگی یا انتقاد)، (خودمانی) کپل، ماتحت، (پشته ی خاک یا توده ی کاه که در پشت هدف تیراندازی قرار می دهند تا تیر فراتر نرود) تیرگیر، (جمع) محل نشانه گیری و تیراندازی، گودال (شکارچیان در آن پنهان می شوند)، لب به لب کردن، دو لبه ی (تخته یا صفحه ی فلزی را) به هم جور کردن، (در مورد گاو و قوچ و غیره) با شاخ یا با سر زدن، با سر کوفتن بر، (مثل حالت شاخ زنی) حرکت کردن، با سر جلو رفتن یا کنار زدن، محکم خود را زدن به، مجاور بودن به، هم مرز بودن یا کردن با، (شمشیر بازی) حرکت سریع شمشیر به جلو، بیرون زدن، ورقلمبیدن، درقلیدن، بشکه ی بزرگ (آبجو یا شراب)، گاوبشکه، (جانورشناسی) انواع ماهی های پهن مانند turbot و halibut، شا  زدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the larger or sturdier end of something.
مشابه: base, end, handle, shank

- He hit him with the butt of his gun.
[ترجمه A] او با ته ( قنداق، پایه، انتها ) تفنگش به او ضربه ای زد.
|
[ترجمه Edi.nozari] وقتی ترجمه صحیح و رو نوشتن دیگه نیان الکی ترجمه کنید اگه راس میگین اونای که ترجمه شون نامفهومه رو ترجمه کنید. والا همه تونو دیس لایک میکنم
|
[ترجمه گوگل] با قنداق تفنگ او را زد
[ترجمه ترگمان] با قنداق تفنگ ضربه ای به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the end of something that remains after the rest has been consumed or broken off.
مترادف: leftover, remainder, remnant, stub, stump
مشابه: end, extremity

- The ashtray was full of cigarette butts.
[ترجمه گوگل] زیرسیگاری پر از ته سیگار بود
[ترجمه ترگمان] زیرسیگاری پر از ته سیگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (slang) the buttocks.
مترادف: bottom, buttocks, rump

- Why don't you get off your butt and do some work around here?
[ترجمه نوری شهری] چرا بلند نمیشی اطراف اینجا کاری انجام بدید.
|
[ترجمه محمد یوسفی] چرا گشادی میکنی و این کارای اطراف اینجا رو انجام نمیدی؟
|
[ترجمه گوگل] چرا از باسنت پیاده نمی‌شوی و این اطراف را انجام نمی‌دهی؟
[ترجمه ترگمان] چرا از کون خودت بیرون نمیری و این اطراف کار می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person, group, or thing that is the target of ridicule or criticism.
مترادف: laughingstock, object, target, victim
مشابه: cat's-paw, dupe, gull, mock, mockery, scapegoat

- Her younger son was always the butt of her criticism.
[ترجمه گوگل] پسر کوچکترش همیشه مورد انتقاد او بود
[ترجمه ترگمان] پسر کوچک ترش همیشه طرفدار criticism بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Politicians are often the butt of jokes.
[ترجمه گوگل] سیاستمداران اغلب مورد شوخی قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان] سیاستمداران اغلب به شوخی شوخی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a target, or a barrier placed or built behind a target to stop projectiles.
مشابه: target
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: butts, butting, butted
• : تعریف: to be next to something; abut.
مترادف: abut, adjoin
مشابه: attach, connect, link
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to connect or juxtapose (two things) end-to-end.
مترادف: abut, adjoin, connect, link, mate
مشابه: affix, attach, fasten, join

(2) تعریف: to place or connect an end of (a board or the like).
مشابه: attach, connect
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: butts, butting, butted
عبارات: butt in
(1) تعریف: to hit or push with the head or horns.
مترادف: ram
مشابه: abut, bang, batter, bump, hit, jut, poke, pound, push, shove, strike, thrust

- When he leaned over to pat the young goat, the mother goat butted him.
[ترجمه اصغر عابدی] هنگامی که اوخم شدبه بچه بز دست بزندبز ماده به او شاخ زد
|
[ترجمه گوگل] وقتی خم شد تا به بز جوان دست بزند، مادر بز او را کتک زد
[ترجمه ترگمان] وقتی خم شد تا بز جوان را نوازش کند، بز با شاخ و برگ او را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to project or protrude.
مترادف: bulge, extend, project, protrude
مشابه: abut, jut, poke
اسم ( noun )
• : تعریف: a push or blow with the head or horns.
مشابه: bang, blow, bump, hit, impact, poke, push, shove, strike, thrust
اسم ( noun )
• : تعریف: a unit of capacity equal to 126 gallons or about 477 liters, used for measuring beer or wine, or a barrel or cask with this capacity.
مشابه: cask

جمله های نمونه

1. butt in (or into)
(عامیانه) فضولی کردن،دخالت بیجا کردن

2. butt out!
(خودمانی) فضولی نکن !،دخالت موقوف !

3. the butt end of a spear
ته نیزه

4. the butt of a whip
دسته ی شلاق

5. a cigarette butt
ته سیگار

6. a rifle butt
قنداق تفنگ،ته تفنگ

7. the planks butt against each other
لبه ی تخته ها با هم جور است.

8. a kick in the butt
اردنگی

9. i didn't want to be the butt of their jokes
نمی خواستم هدف شوخی آنها بشوم.

10. then the sharks began to move fast and butt the bottom of our boat
سپس کوسه ماهی ها آغاز کردند به حرکات سریع و زدن سر خود به ته قایق ما

11. May I butt in on your conversation?
[ترجمه گوگل]اجازه دارم به مکالمه شما ادامه دهم؟
[ترجمه ترگمان]میشه باهاتون صحبت کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Frieda grinned, pinching him on the butt.
[ترجمه گوگل]فریدا پوزخندی زد و باسن او را نیشگون گرفت
[ترجمه ترگمان]Frieda لبخند زد و او را نیشگون گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Butt out, Neil! This is none of your business.
[ترجمه گوگل]باخت بیرون، نیل! این به شما مربوط نیست
[ترجمه ترگمان]! \"بکش بیرون،\" نیل این به تو ربطی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is impolite to butt into other people's conversation.
[ترجمه گوگل]وارد شدن به مکالمه دیگران بی ادبانه است
[ترجمه ترگمان]بی نزاکت است که در گفتگوی مردم دخالت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Kevin, get your butt over here!
[ترجمه گوگل]کوین، باسنت را اینجا بیاور!
[ترجمه ترگمان]کوین \"، کونت رو بیار اینجا\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I didn't ask you to butt in on my private business.
[ترجمه گوگل]من از شما نخواستم که به کار خصوصی من دست بزنید
[ترجمه ترگمان]من از تو نخواستم که به کار خصوصی من فضولی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هدف (اسم)
object, cause, objective, point, sight, aim, purpose, target, goal, mark, prick, scope, butt, bourgeon, bourn, bourne, burgeon, victim, parrot, quintain

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

بشکه (اسم)
barrel, cask, tank, butt, cade

ته (اسم)
base, stub, bottom, bed, heel, butt, extremity, fundament

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

کپل (اسم)
buttock, butt

ته قنداق تفنگ (اسم)
butt

بیخ (اسم)
butt, radix

ته درخت (اسم)
butt

ضربه زدن (فعل)
strike, butt, dab, inflict a blow, knap

شاخ زدن (فعل)
butt, gore, give a butt, push, tup

پیشرفتگی داشتن (فعل)
jut, butt

نزدیک یا متصل شدن (فعل)
butt

پیش رفتن (فعل)
gain, advance, progress, get on, go forward, jut, proceed, precess, antecede, set on, butt, forego, get by, make way

تخصصی

[عمران و معماری] نوک - لب به لب - سر
[نساجی] مهره ماسوره
[ریاضیات] لب به لب کردن، لب به لب، سر به سر
[نفت] جفت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• stump, stub (of a cigarette); buttocks (slang); handle of a tool or gun; target which is shot at; victim of a joke
bang, bump; interrupt, disturb; push with the head or horns (like a goat or calf)
the butt of a weapon is the thick end of its handle.
the butt of a cigarette or cigar is the small part that is left when you have finished smoking it.
a butt is a large barrel used for collecting or storing liquid.
if you are the butt of teasing or criticism, people keep teasing you or criticizing you.
if you butt something, you hit it with your head.
if you butt in, you rudely join in a private conversation or activity without being asked to.

پیشنهاد کاربران

تن لش
فعل : با کله یا شاخ زدن
Push with the head or horns
اسم : ۱ _ مایه خنده ، مسخره
A person at whom ridicule, jest, or contempt is directed
۲ _ ته چیزی ( مثلا ته سیگار یا ته تفنگ )
End of something
...
[مشاهده متن کامل]

۳ _ باسن
Bottom
۴ _ ( عامیانه ) بدن ، خود
Body; self
➖ معانی دیگری نیز دارد . . .

end, haft, handle, hilt, shaft, shank, stock
- stub, fag end ( informal ) , leftover, tip
خوردن، از سر یا لب جفت شدن، نوک، لبه، لولای فرنگی، ضربه با سر به حریف، سرشاخ انتهای چوب هاکی، قسمت انتهایی چوب گلف، قسمت انتهای راکت تنیس، قسمت انتهای چوب بیلیارد، تپه یا برامدگی پشت زمین هدف، دسته چوب ماهیگیری، پشته، قنداق تفنگ، ته سیگار، فیلتر سیگار کف، شاخ زدن، ضربه زدن، پیش رفتن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یامتصل شدن، بشکه، بیخ، کپل، ته درخت، ته قنداق تفنگ، هدف، علوم مهندسی: ته قنداق تفنگ، معماری: لولا فرنگی، ورزش: ته قنداق تفنگ، علوم نظامی: کف قنداق
...
[مشاهده متن کامل]

پلیسی ماشینی رو نگه داشت ، و چون عصبانی بود اینجوری بهش گفت
Hey can I just ask you why you're riding their butt like
هی میشه بپرسم چرا داشتی میخوردی کونشو مث سگها
منظور تحقیر طرف هستش
بعضی وقت ها ، خوابیدن روی خانم معنی میده
Move your girly butt
یه تکونی به آق داییت بده، بجنب راه بیادیگه بابا!
یه تکونی به کونت بده
قنداق تفنگ
Butt of riffle
1 -
To hit something or someone hard with the head or the horns
کسی یا چیزی را با سر یا شاخ به شدت زدن
"She butted him in the chest"
2 -
Be the butt of someone's jokes ( or be the butt of a/the joke )
...
[مشاهده متن کامل]

To be a person who is joked about or laughed at
فردی که با او شوخی می کنند یا به او می خندند
دست مایه و مضحکه شوخی های کسی شدن
He was sick of being the butt of their jokes.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/butt
؟Got another but. . . جا داری؟
butt ( ورزش )
واژه مصوب: آماجگاه
تعریف: پایه یا افزاره ای که هدف برگ بر روی آن نصب می شود
Work your butt off
Work very hard to achieve something
تمام تلاشت رو بکنی
به معنی ته سیگار هم هستش.
مچل
مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .
به معنای نشیمنگاه و کون در فارسی است
در انگلیسی "ass" یک کلمه فحش ( به معنای بی ادبی و بد آن ) است. "butt" کلمه بی ادبی نیست.
به عنوان مثلا یک خانم بخواهد از این کلمه استفاده کند باید از butt استفاده کند که بجای کلمه "ass" کمتر معنای زشت آن را میدهد
my boss touched my butt at work
در حال حال منظور هر دو یکسان است.

a person at whom someone directs jokes, scornful remarks, etc
لب به لب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس