• : تعریف: a man or boy who works in a restaurant setting tables, clearing dishes, or the like.
جمله های نمونه
1. The boss demoted the careless waiter to busboy.
[ترجمه پریا] رییس پست گارسون بی دقت را به پیشخدمت تغییر داد ( پایین آورد )
|
[ترجمه حسین کتابدار] رییس جایگاه شغلی پیشخدمت بی دقت را به جایگاه خدمتیار تنزل داد.
|
[ترجمه گوگل]رئیس پیشخدمت بی دقت را به پسر بچه تنزل داد [ترجمه ترگمان]رئیس پیشخدمت بی احتیاط را تنزل داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The new busboy, Morton, boxed in his spare time.
[ترجمه حسین کتابدار] مورتن، خدمتیار/ کمک پیشخدمت جدید، در اوقات فراقتش به ورزش بکس می پردازد.
|
[ترجمه گوگل]پسر اتوبوس جدید، مورتون، در اوقات فراغت خود جعبه میکرد [ترجمه ترگمان]پیشخدمت جدید مور تن در زمان فراغتش سیلی محکمی زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The busboy rushes to refill my water glass after every sip.
[ترجمه حسین کتابدار] خدمتیار/ کمک پیشخدمت با سرعت لیوان آب مرا پس از هر جرعه نوشیدن، پُر می کند.
|
[ترجمه گوگل]پسر اتوبوسی بعد از هر جرعه جرعه جرعه میدوزد تا لیوان آب مرا دوباره پر کند [ترجمه ترگمان]بعد از هر جرعه، پیشخدمت با عجله لیوان آب مرا پر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. For upstairs they hired the smallest, lightest busboy they could find.
[ترجمه گوگل]برای طبقه بالا آنها کوچکترین و سبک ترین پسر اتوبوسی را که می توانستند پیدا کنند استخدام کردند [ترجمه ترگمان]در طبقه بالا، آن ها کوچک ترین خدمتکاری را که می توانستند پیدا کنند، استخدام کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A busboy kills time by folding napkins.
[ترجمه گوگل]پسر اتوبوسی با تا کردن دستمال سفره زمان را می کشد [ترجمه ترگمان] یه پیشخدمت با دستمال های folding وقت میکشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A busboy with a kid to support isn't going to stay home and miss out on $100 because he's got strep throat.
[ترجمه گوگل]پسر اتوبوسی که از بچهای حمایت میکند، نمیتواند در خانه بماند و 100 دلار را از دست بدهد، زیرا گلودرد استرپتوکوکی دارد [ترجمه ترگمان]یک پیشخدمت با یک بچه برای حمایت به خانه نخواهد ماند و از صد دلار برای این که گلویش عفونت دارد تنگ نمی شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The busboy broke so many dishes while clearing tables that he was fired.
[ترجمه پوکر] پسر پیشخدمت هنگام تمیز کردن میزها آنقدر ظروف شکست که اخراج شد.
|
[ترجمه گوگل]پسر اتوبوسی هنگام تمیز کردن میزها آنقدر ظروف شکست که اخراج شد [ترجمه ترگمان]پیشخدمت آنقدر غذا خورد که میزها را خالی کرد و او را اخراج کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. When I was a busboy, I wanted to be the best busboy .
[ترجمه Mahsima] وقتی که من یک پیشخدمت بودم، میخواستم بهترین پیشخدمت باشم.
|
[ترجمه گوگل]زمانی که من یک پسر اتوبوس بودم، می خواستم بهترین پسر اتوبوس شوم [ترجمه ترگمان]، وقتی که پیشخدمت بودم می خواستم بهترین گارسون باشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Never blame the chef or the busboy or the hostess or the weather for anything that goes wrong. Just make it right.
[ترجمه گوگل]هرگز سرآشپز یا پسر اتوبوس یا مهماندار یا آب و هوا را به خاطر هر مشکلی سرزنش نکنید فقط درستش کن [ترجمه ترگمان]هیچ وقت سرآشپز یا پیشخدمت یا مهماندار را سرزنش نکن فقط درست انجامش بده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. They demoted the careless waiter to busboy.
[ترجمه گوگل]آنها پیشخدمت بی دقت را به پسر بچه تنزل دادند [ترجمه ترگمان]پیشخدمت careless پیشخدمت را تنزل دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He asked a young busboy to help him.
[ترجمه گوگل]او از پسر جوانی خواست که به او کمک کند [ترجمه ترگمان]از یک پیشخدمت جوان خواست که به او کمک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The Pizza Hut where my busboy friends stole pies for our drunken parties is now an Indian sweets shop with a completely inappropriate roof.
[ترجمه گوگل]کلبه پیتزا که در آن دوستان پسر بچه من برای مهمانی های مست ما پای می دزدیدند، اکنون یک شیرینی فروشی هندی با سقفی کاملا نامناسب است [ترجمه ترگمان]The های پیتزا، جایی که دوستان پیشخدمت من در آنجا کلوچه را می دزدند، اکنون یک مغازه آب نبات هندی با یک سقف کاملا نامناسب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A busboy with a kid to support isn't going to stay home and miss out on $100 because he's got strep throat. And these are the people handling your food.
[ترجمه گوگل]پسر اتوبوسی که از بچهای حمایت میکند، نمیتواند در خانه بماند و 100 دلار را از دست بدهد، زیرا گلودرد استرپتوکوکی دارد و اینها افرادی هستند که غذای شما را مدیریت می کنند [ترجمه ترگمان]یک پیشخدمت با یک بچه برای حمایت به خانه نخواهد ماند و از صد دلار برای این که گلویش عفونت دارد تنگ نمی شود و اینا افرادی هستن که دارن غذای شما رو کنترل می کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He asked a young busboy to help him. The boy took the bottle, turned his back momentarily and loosened the cap without difficulty. Then he tightened it again.
[ترجمه گوگل]او از پسر جوانی خواست که به او کمک کند پسر بطری را گرفت، لحظه ای پشتش را برگرداند و بدون مشکل درپوش را شل کرد سپس دوباره آن را سفت کرد [ترجمه ترگمان]از یک پیشخدمت جوان خواست که به او کمک کند پسر بطری را گرفت و بدون زحمت کلاهش را باز کرد سپس دوباره آن را محکم تر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The busboy who alerted patrons of the fire at the Hills Super Club said that cigaret butts dumped into soiled tablelinen may have caused the fatal blaze.
[ترجمه گوگل]پسر اتوبوسی که مشتریان را از آتش سوزی در سوپر کلوپ هیلز آگاه کرده بود، گفت که ته سیگارهای ریخته شده روی میزهای خاکی ممکن است باعث آتش سوزی مرگبار شده باشد [ترجمه ترگمان]پیشخدمت که به مشتری ها در باشگاه \"هیلز\" هشدار داده بود، گفت که cigaret که آلوده به مدفوع شده بودند ممکن است موجب آتش سوزی مرگبار شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• person who clears tables in a restaurant a busboy is someone who assists a waiter or waitress in a restaurant by setting tables and clearing away dirty dishes; used in american english.
پیشنهاد کاربران
busboy = پیشخدمت مرد busgirl = پیشخدمت زن Definition : person who clears restaurant tables
a person who works in a restaurant removing dirty dishes and bringing clean ones شخصی که در رستوران کار می کند و ظروف کثیف را جمع می کند و ظروف تمیز می آورد. خدمتیار، پیشخدمت Later on, all the busboys in town go on strike after the incident at the restaurant. ... [مشاهده متن کامل]
During his four years of study, he worked as a busboy at a small caf.
busboy ( گردشگری و جهانگردی ) واژه مصوب: خدمتیار تعریف: شخصی که مسئول جمعآوری ظروف و وسایل کثیف از روی میز و ریختن آب و نوشابه برای مهمانان است
پیشخدمت رستوران، پادوی رستوران
پادو در رستوران
پادو
مستخدم رستوران ( بویژه فردی که کار شستن ظرف ها را انجام میدهد )