• : تعریف: to meet by accident or chance. • مترادف: come across, encounter, happen upon, run across • مشابه: find, meet, stumble upon
- What a surprise to bump into you here!
[ترجمه مریم] چقدر جالبه که اینجا میبینم!
|
[ترجمه Maryam J] چقدر شگفت آوره که تورواینجا می بینم !!
|
[ترجمه زینب سرآمد] چقدر غافلگیر کننده است که اینجا با شما برخورد کردم.
|
[ترجمه گوگل] چه تعجب آور است که در اینجا با شما برخورد کنم! [ترجمه ترگمان] ! چه سورپرایزی که باعث شد بیای اینجا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Wherever I go I always seem to bump into him.
[ترجمه مریم] انگار هر جا میروم میبینمش
|
[ترجمه گوگل]هر جا که می روم به نظر می رسد همیشه با او برخورد می کنم [ترجمه ترگمان]هر جا که من برم همیشه به نظر میاد که به اون ضربه می زنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I happened to bump into Mervyn Johns in the hallway.
[ترجمه مریم] اتفاقی مروین جونز رو تو راهرو دیدم.
|
[ترجمه گوگل]اتفاقی در راهرو به مروین جانز برخورد کردم [ترجمه ترگمان] اتفاقی که افتاد تو راهرو، یه ضربه به جون \"Mervyn\" زدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. When ions floating in the water happen to bump into the hard surface of the crystal, they tend to stick.
[ترجمه گوگل]وقتی یون های شناور در آب به سطح سخت کریستال برخورد می کنند، تمایل به چسبیدن دارند [ترجمه ترگمان]هنگامی که یون ها در آب شناور می شوند، به سطح سخت بلور برخورد می کنند، آن ها تمایل دارند که به آن بچسبند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. You drop into his or her office, or bump into each other in the hall.
[ترجمه گوگل]وارد دفتر او می شوید یا در سالن به یکدیگر برخورد می کنید [ترجمه ترگمان]تو وارد دفترش یا دفترش شدی یا توی راهرو به هم ضربه می زنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. C., can you walk down the street and bump into a row of newspaper boxes half a block long?
[ترجمه گوگل]C, آیا می توانید در خیابان راه بروید و با یک ردیف جعبه روزنامه به طول نیم بلوک برخورد کنید؟ [ترجمه ترگمان]C, می شه تو خیابون راه بری و چند تا جعبه پر از جعبه های روزنامه رو بزنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. As the molecules move and bump into adjacent molecules, they also move.
[ترجمه گوگل]همانطور که مولکول ها حرکت می کنند و به مولکول های مجاور برخورد می کنند، آنها نیز حرکت می کنند [ترجمه ترگمان]وقتی مولکول ها حرکت می کنند و به مولکول های مجاور برخورد می کنند، حرکت می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. If he continues exploring, he may bump into something really nasty and die.
[ترجمه گوگل]اگر او به کاوش ادامه دهد، ممکن است به چیزی واقعاً بد برخورد کند و بمیرد [ترجمه ترگمان]اگر به اکتشاف ادامه دهد، ممکن است به چیزی واقعا نفرت انگیز برخورد کند و بمیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They would bump into one another and laugh softly.
[ترجمه گوگل]آنها به یکدیگر برخورد می کردند و آرام می خندیدند [ترجمه ترگمان]آن ها به یکدیگر نزدیک می شدند و آهسته می خندیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I wander backstage after the set and bump into Clint.
[ترجمه گوگل]پس از پایان صحنه در پشت صحنه پرسه می زنم و با کلینت برخورد می کنم [ترجمه ترگمان]من پشت صحنه بعد از حرکت و برآمدگی به سمت کلینت هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Plus you can bump into some of the nation's best writers in the refrigerated section of Wild Oats.
[ترجمه گوگل]بعلاوه میتوانید در بخش یخچالدار Wild Oats با برخی از بهترین نویسندگان کشور برخورد کنید [ترجمه ترگمان]به علاوه شما می توانید به برخی از بهترین نویسندگان کشور در بخش منجمد of وحشی ضربه بزنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He would bump into too many people who knew him.
[ترجمه گوگل]او با افراد زیادی که او را می شناختند برخورد می کرد [ترجمه ترگمان]او با کسانی برخورد می کرد که او را می شناختند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. On the pavements, pedestrians bump into each other rather than step aside, and small offences turn quickly into shouting matches.
[ترجمه گوگل]در پیاده روها، عابران پیاده به جای کنار رفتن، با یکدیگر برخورد می کنند و تخلفات کوچک به سرعت به فریاد مسابقه تبدیل می شود [ترجمه ترگمان]در پیاده روها، عابران به جای اینکه کنار بروند، به یکدیگر برخورد می کنند و جرائم کوچک به سرعت تبدیل به کبریت می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Our bodies and the world bump into one another and there is an exchange of energy between them.
[ترجمه گوگل]بدن ما و جهان با یکدیگر برخورد می کنند و تبادل انرژی بین آنها وجود دارد [ترجمه ترگمان]بدن های ما و جهان به یکدیگر برخورد می کنند و تبادل انرژی بین آن ها وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. And who knows, but we might bump into each other . . . eh?
[ترجمه گوگل]و چه کسی می داند، اما ممکن است با هم برخورد کنیم هه [ترجمه ترگمان]و کی میدونه، ولی ما ممکنه به همدیگه ضربه بزنیم، ها؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She also finds time to bump into Khaleel, a man she met on the flight over.
[ترجمه گوگل]او همچنین زمانی پیدا میکند تا با خلیل، مردی که در پرواز با او آشنا شده، برخورد کند [ترجمه ترگمان]او همچنین وقت پیدا می کند که به Khaleel برخورد کند، مردی که در پرواز با هواپیما ملاقات کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• collide with, strike -, knock into -
پیشنهاد کاربران
? Guess who I bumped into حدس بزن کیو دیدم؟ ( تصادفی ) بعد طرفم میگه خوش به حالت Lucky you 😂
اتفاقی کسی رو دیدن ( بعد از مدت طولانی )
crash into sb/sth bump into sb/sth run into sb/sth همشون باهم مترادف هستن و به معنی : برخورد کردن به چیزی یا کسی ( تصادف کردن )
برخورد کردن با
به صورت تصادفی کسی را دیدن. = run into
اتفاقی به کسی برخوردن، تصافی کسی را دیدن
برخورد کردن ( hit ) به چیزی یا کسی
برخورد کردن ( به چیزی )
به طور تصادفی کسی را دیدن
تصادفی دیدن _برخورد کردن با مثلا یه دفعه یه دوست قدیمی تو خیابان ویا مغازه و. . . ببینی