اسم ( noun )
• (1) تعریف: an approximately spherical volume of gas bounded by a liquid or a solid.
• مشابه: bead, globule
• مشابه: bead, globule
- bubbles in the boiling water
[ترجمه حامد مهدیزاده] حبابها در اب جوشیده شده|
[ترجمه مهناز مهرابی] حباب های آب جوش|
[ترجمه Nick afarin] حباب های آب در حال جوشیدن|
[ترجمه ...] حباب هم از اب جوش درست میشه هم از صابون|
[ترجمه گوگل] حباب در آب جوش[ترجمه ترگمان] حباب ها در آب جوش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a small sphere of gas surrounded by a thin liquid membrane.
• مشابه: barm, foam, froth, lather, soapsuds, suds
• مشابه: barm, foam, froth, lather, soapsuds, suds
- bubbles made from soap
[ترجمه p.b] حباب ها از صابون ساخته شده اند|
[ترجمه R.H] حباب ها از نقداری صابون درست میشود|
[ترجمه حامد مهدیزاده] حباب های از صابون ساخته شده|
[ترجمه امیر محمد] چی میگین میشه حباب ها از سوپ درست شدن 🤨🤧|
[ترجمه بردیا سوری] حباب ها از صابون ساخته شده اند ( منظور:تمامی حباب ها از صابون ساخته شده اند )|
[ترجمه مهناز مهرابی] حباب های صابونی|
[ترجمه ....] حباب ها از صابون ساخته شدند|
[ترجمه Nika] حباب ها از صابون درست شده اند|
[ترجمه Shri] حباب ها از صابون ساخته شده اند.|
[ترجمه ویــــــولـــتـــ] حباب ساخته شده از صابون soap:صابون|
[ترجمه گوگل] حباب های ساخته شده از صابون[ترجمه ترگمان] حباب های ساخته شده از صابون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: anything that resembles a bubble in shape.
• مترادف: globe
• مشابه: ball, bead, blister, boss, globule, sphere, spheroid
• مترادف: globe
• مشابه: ball, bead, blister, boss, globule, sphere, spheroid
- a plastic bubble over the swimming pool
[ترجمه گوگل] حباب پلاستیکی روی استخر
[ترجمه ترگمان] یک حباب پلاستیکی بر روی استخر شنا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک حباب پلاستیکی بر روی استخر شنا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bubbles, bubbling, bubbled
عبارات: bubble over
حالات: bubbles, bubbling, bubbled
عبارات: bubble over
• (1) تعریف: to create or emit bubbles.
• مشابه: boil, effervesce, fizz, foam, sparkle
• مشابه: boil, effervesce, fizz, foam, sparkle
- The boiling water is bubbling.
[ترجمه ...] آب جوش در حال حباب زدن است .|
[ترجمه Ariana] آب درحال جوشیدن|
[ترجمه گوگل] آب جوش در حال حباب زدن است[ترجمه ترگمان] آب جوش قل قل می جوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of liquid, to move along while making a sound like that of bubbles breaking.
• مترادف: burble, gurgle, purl
• مشابه: babble, ripple, sputter
• مترادف: burble, gurgle, purl
• مشابه: babble, ripple, sputter
- The stream bubbled down the valley.
[ترجمه گوگل] جویبار از دره پایین آمد
[ترجمه ترگمان] رودخانه از دره سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رودخانه از دره سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be cheery and lively.
• مترادف: effervesce, sparkle
• مترادف: effervesce, sparkle
- That performance bubbled with wit.
[ترجمه گوگل] آن عملکرد سرشار از شوخ طبعی بود
[ترجمه ترگمان] این نمایش پر از هوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نمایش پر از هوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to produce bubbles.
• مشابه: boil
• مشابه: boil