صفت ( adjective )
حالات: broader, broadest
حالات: broader, broadest
• (1) تعریف: wide; large; spacious.
• مترادف: expansive, wide
• متضاد: narrow
• مشابه: beamy, immense, large, roomy, spacious, vast
• مترادف: expansive, wide
• متضاد: narrow
• مشابه: beamy, immense, large, roomy, spacious, vast
- It was a broad avenue with six lanes of traffic.
[ترجمه طبیبی] یک خیابان عریض ( پهن ) با شش لاین_ترافیک_بود.|
[ترجمه گوگل] خیابانی عریض با شش خط ترافیک بود[ترجمه ترگمان] خیابان پهنی با شش خط ترافیک قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The road stretched out across the broad valley.
[ترجمه موسی] جاده در آن دره وسیع امتداد داشت.|
[ترجمه شان] جاده از اینسوی تا آنسوی دره پهناور، امتداد داشت.|
[ترجمه گوگل] جاده در سراسر دره وسیع کشیده شد[ترجمه ترگمان] جاده در دره وسیع گسترده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The agency was looking for a male model with a broad chest.
[ترجمه گوگل] آژانس به دنبال یک مدل مرد با سینه پهن بود
[ترجمه ترگمان] آژانس به دنبال یک مدل مرد با یک سینه عریض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آژانس به دنبال یک مدل مرد با یک سینه عریض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: inclusive or general.
• مترادف: general, sweeping
• متضاد: detailed, narrow
• مشابه: comprehensive, extensive, gross, inclusive, long, spacious, universal, vast, widespread
• مترادف: general, sweeping
• متضاد: detailed, narrow
• مشابه: comprehensive, extensive, gross, inclusive, long, spacious, universal, vast, widespread
- Their music has broad appeal.
[ترجمه گوگل] موسیقی آنها جذابیت گسترده ای دارد
[ترجمه ترگمان] موسیقی آن ها جذابیت وسیعی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موسیقی آن ها جذابیت وسیعی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: clear, full, or widely diffused.
• مترادف: complete, full, plain, total
• مشابه: clear, perfect
• مترادف: complete, full, plain, total
• مشابه: clear, perfect
- The incident happened in broad daylight.
[ترجمه گوگل] این حادثه در روز روشن رخ داد
[ترجمه ترگمان] این حادثه در روز روشن اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این حادثه در روز روشن اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: very obvious.
• مترادف: clear, obvious, plain, straightforward, visible
• متضاد: subtle
• مشابه: clear-cut, direct, emphatic, evident, noticeable, pronounced, transparent
• مترادف: clear, obvious, plain, straightforward, visible
• متضاد: subtle
• مشابه: clear-cut, direct, emphatic, evident, noticeable, pronounced, transparent
- We gave him a broad hint to keep quiet.
[ترجمه fahime] به او مستقیما تذکر دادیم که ساکت بماند|
[ترجمه گوگل] به او تذکر وسیعی دادیم که ساکت بماند[ترجمه ترگمان] ما به او یک اشاره مفصل دادیم تا ساکت بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: measured from one side to the other.
• مترادف: wide
• مترادف: wide
- The entrance to the cave was twelve feet broad.
[ترجمه گوگل] عرض ورودی غار دوازده فوت بود
[ترجمه ترگمان] ورودی غار دوازده متر پهنا داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورودی غار دوازده متر پهنا داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: tolerant or accepting.
• مترادف: broad-minded, liberal, tolerant
• متضاد: narrow
• مشابه: accepting, large, long, unprejudiced
• مترادف: broad-minded, liberal, tolerant
• متضاد: narrow
• مشابه: accepting, large, long, unprejudiced
- Her attitudes were surprisingly broad for the times.
[ترجمه گوگل] نگرش های او برای آن زمان به طرز شگفت آوری گسترده بود
[ترجمه ترگمان] رفتارش به طرز عجیبی پهن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتارش به طرز عجیبی پهن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: broadly (adv.), broadness (n.)
مشتقات: broadly (adv.), broadness (n.)
• : تعریف: (usu. offensive) a woman.
• مشابه: lady, woman
• مشابه: lady, woman
- She's a tough old broad.
[ترجمه گوگل] او یک عریض قدیمی سخت است
[ترجمه ترگمان] پیرزن سرسختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیرزن سرسختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید