brim

/ˈbrɪm//brɪm/

معنی: کنار، حاشیه، لبه، طره، ضلع
معانی دیگر: (در مورد فنجان و کاسه و ظروف دیگر) لب، کناره، لبه ی جلوآمده ی هر چیز، سرشار، مالامال، مملو، (مهجور) کناره ی دریاچه یا استخر، آب کنار، ساحل، تا لبه پر کردن، لبالب کردن، پراپر شدن، سرشار بودن یا کردن، مالامال بودن یا کردن، پرکردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the top edge of a hollow object such as a cup; rim.
مترادف: lip
مشابه: brink, edge, rim

- The hot coffee spilled over the brim of the cup.
[ترجمه گوگل] قهوه داغ روی لبه فنجان ریخت
[ترجمه ترگمان] قهوه داغ روی لبه فنجان ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a flat or projecting edge, as of a hat.
مترادف: visor
مشابه: bill, shade

- He touched the brim of his hat when he greeted her.
[ترجمه گوگل] هنگام احوالپرسی لبه کلاهش را لمس کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی با او خوش وبش کرد لبه کلاهش را لمس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My baseball cap is white with a red brim.
[ترجمه گوگل] کلاه بیسبال من سفید با لبه قرمز است
[ترجمه ترگمان] کلاه بیسبال من از لبه قرمز سفید شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: brims, brimming, brimmed
• : تعریف: to be filled to the brim or to capacity.
مشابه: abound, overflow

- The pot was brimming with fresh tea.
[ترجمه علی اکبر منصوری] قوری داشت مملو از چای تازه میشد!
|
[ترجمه گوگل] قابلمه پر از چای تازه بود
[ترجمه ترگمان] دیگ پر از چای تازه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Santa Claus sets off in his sleigh, his bag brimming with toys.
[ترجمه گوگل] بابا نوئل در سورتمه اش به راه می افتد، کیفش پر از اسباب بازی
[ترجمه ترگمان] بابا نوئل در سورتمه خود حرکت می کند و کیف پر از اسباب بازی را پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: brimless (adj.), brimmming (adj.)
• : تعریف: to fill to the top or brim.
مترادف: fill
مشابه: flood, overflow

جمله های نمونه

1. brim over
لبریز شدن،پراپر شدن،سر رفتن،سرشار شدن

2. the brim of a hat
لبه ی کلاه،سایبان کلاه

3. her lipstick on the brim of the cup
جای ماتیک او بر لبه ی فنجان

4. the glass was filled to the brim
لیوان لبالب بود.

5. Better spare at brim than at bottom.
[ترجمه علی اکبر منصوری] بهتره از لبه اضافه بیاد تا از انتها! ( یک ضرب المثل قدیمی آمریکایی است کنایه از این دارد که بهتره تا وقتی جوان هستید صرفه جویی و پس انداز کنید تا در زمان پیری دیگه مجبور به اینکار نباشید! )
|
[ترجمه گوگل]زاپاس در لبه بهتر از پایین است
[ترجمه ترگمان]بهتر از آن که در پایین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rain dripped from the brim of his baseball cap.
[ترجمه علی اکبر منصوری] باران از لبه کلاه بیسبالش میچکید!
|
[ترجمه گوگل]باران از لبه کلاه بیسبال او می چکید
[ترجمه ترگمان]از لبه کلاه his می چکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was filled to the brim with happiness.
[ترجمه علی اکبر منصوری] او سراسر لبریز از خوشحالی بود!
|
[ترجمه گوگل]او تا لبه پر از شادی بود
[ترجمه ترگمان]تا لبه پر از سعادت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The glass was full to the brim.
[ترجمه علی اکبر منصوری] لیوان لبالب پر بود!
|
[ترجمه گوگل]لیوان تا لبه پر بود
[ترجمه ترگمان]لیوان پر از شیشه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bath was full to the brim with hot water.
[ترجمه گوگل]حمام تا لبه پر از آب گرم بود
[ترجمه ترگمان]وان پر از آب داغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She poured the cream until it reached the brim.
[ترجمه گوگل]خامه را ریخت تا به لبه آن برسد
[ترجمه ترگمان]بستنی را تا لبه پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The drawers were all filled to the brim.
[ترجمه گوگل]کشوها همه تا لبه پر بود
[ترجمه ترگمان]تمام کشوها تا لبه پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The wide brim of his hat shadowed his face.
[ترجمه گوگل]لبه پهن کلاهش روی صورتش سایه انداخته بود
[ترجمه ترگمان]لبه پهن کلاهش صورت او را سایه انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Richard filled her glass right up to the brim.
[ترجمه گوگل]ریچارد لیوان او را تا لبه پر کرد
[ترجمه ترگمان]ریچارد گیلاسش را تا لبه پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He filled the jug to the brim.
[ترجمه Ngm] او پارچ را تا لبه پر کرد.
|
[ترجمه گوگل]کوزه را تا لبه پر کرد
[ترجمه ترگمان]کوزه را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنار (اسم)
abutment, bank, edge, margin, lotus, brink, limit, recess, verge, lip, list, brim, marge, lotos, rand

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

لبه (اسم)
border, edge, margin, point, mouthpiece, track, fringe, verge, lip, hem, rim, edging, ledge, margent, brim, marge, ridge, spike, rand, selvage, selvedge, welt

طره (اسم)
brink, end, crest, extremity, tuft, edging, brim, tress, lock of hair, ringlet

ضلع (اسم)
edge, side, rib, costa, brim

تخصصی

[نساجی] لبه کلاه - لبه - کناره - حاشیه

انگلیسی به انگلیسی

• edge, lip; edge of a hat
fill to the rim; overflow
full to the rim
the brim of a hat is the wide part that sticks outwards at the bottom.
if a container is filled to the brim with something, it is filled right up to the top.
if something is brimming with things of a particular kind, it is full of them.
when a container or the liquid in it brims over, the liquid spills out.
if you are brimming over with a pleasant feeling, you behave in a way that shows how pleased you are.

پیشنهاد کاربران

سرشار
اسم : ۱ _ لبه ( فنجان ، استکان و . . . )
۲ _ لبه ( کلاه )
فعل : لبریز کردن ، تا لبه پر کردن
brimbrimbrim
pack to the brim
در مورد پر شدن ورزشگاه و آمفی تیاتر از تماشاگران به کار می رود
خرخره

لبه - خارجی ترین قسمت یک چیز که بعد از اون مایعات سر ریز میشن
مثال :
- would you like some wine?
yeah for sure. fill it to the brim یعنی بله تا خرخره پر کن لیوانو
1. brim over
لبریز شدن، پراپر شدن، سر رفتن، سرشار شدن
...
[مشاهده متن کامل]

2. the brim of a hat
لبه ی کلاه، سایبان کلاه
3. her lipstick on the brim of the cup
جای ماتیک او بر لبه ی فنجان
4. the glass was filled to the brim
لیوان لبالب بود.
5. Better spare at brim than at bottom. بهتره از لبه اضافه بیاد تا از انتها! ( یک ضرب المثل قدیمی آمریکایی است کنایه از این دارد که بهتره تا وقتی جوان هستید صرفه جویی و پس انداز کنید تا در زمان پیری دیگه مجبور به اینکار نباشید! )
6. Rain dripped from the brim of his baseball cap.
باران از لبه کلاه بیسبالش میچکید
7. She was filled to the brim with happiness.
او سراسر لبریز از خوشحالی بود
8. The glass was full to the brim. لیوان لبالب پر بود
9. The bath was full to the brim with hot water.
10. She poured the cream until it reached the brim.
11. The drawers were all filled to the brim.
12. The wide brim of his hat shadowed his face.
لبه پهن کلاهش روی صورت او سایه انداخته بود
13. Richard filled her glass right up to the brim.
14. He filled the jug to the brim.
15. baby i'd look so much better with a bump. fill me up to the brim and knock me up

بپرس