brevity

/ˈbrevəti//ˈbrevɪti/

معنی: اختصار، کوتاهی، اجمال، ایجاز
معانی دیگر: کوتاهی (سخن و نگارش)، کوته گویی، کوته نویسی، دقت (در گفتار و نوشتار)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: shortness of duration.
مترادف: briefness, ephemerality, shortness
متضاد: length

- The world mourns the brevity of this great man's life.
[ترجمه گوگل] دنیا برای کوتاهی عمر این مرد بزرگ عزادار است
[ترجمه ترگمان] جهان به اختصار زندگی این مرد بزرگ سوگواری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the writing or saying of much in few words; terseness.
مترادف: briefness, conciseness, curtness, laconism, succinctness, terseness
متضاد: verbosity
مشابه: compactness

- As a writer, she's known for brevity.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک نویسنده، او به دلیل کوتاهی شناخته شده است
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک نویسنده، به اختصار شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. brevity is the soul of wit
ایجاز روح قریحه است. )

2. brevity is the soul of wit
(شکسپیر) ایجاز،روح درایت است.

3. brevity is the soul of wit
(شکسپیر) ایجاز روح خوش طبعی است.

4. the sovereign virtue of a good judge is brevity
بزرگترین حسن یک قاضی خوب ایجاز است.

5. Brevity is the soul of wit.
[ترجمه گوگل]اختصار روح شوخ طبعی است
[ترجمه ترگمان]brevity روح بذله گویی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His essays are models of clarity and brevity.
[ترجمه گوگل]مقالات او الگوهایی از وضوح و ایجاز است
[ترجمه ترگمان]مقالات او مدل هایی از وضوح و ایجاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The brevity of the concert disappointed the audience.
[ترجمه گوگل]کوتاه بودن کنسرت تماشاگران را ناامید کرد
[ترجمه ترگمان]کوتاهی این کنسرت حضار را ناامید ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Charles Dickens was not known for his brevity.
[ترجمه گوگل]چارلز دیکنز به دلیل کوتاهی خود شناخته نشده بود
[ترجمه ترگمان]چارلز دیکنز به اختصار او را شناخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In her writing, clarity is sometimes sacrificed to brevity.
[ترجمه یاسمن صفائی] در نوشته های او، گاهی وضوح مطالب قربانیاختصار کلام شده اند.
|
[ترجمه گوگل]در نوشته های او، گاه وضوح فدای ایجاز می شود
[ترجمه ترگمان]در نوشتن، وضوح گاهی به اختصار قربانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Letters published in the newspaper are edited for brevity and clarity.
[ترجمه گوگل]نامه های منتشر شده در روزنامه برای اختصار و وضوح ویرایش می شوند
[ترجمه ترگمان]نامه هایی که در این روزنامه منتشر می شوند به اختصار و وضوح ویرایش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bonus of this homely soup is the brevity of its cooking time.
[ترجمه گوگل]مزیت این سوپ خانگی کوتاهی زمان پخت آن است
[ترجمه ترگمان]پاداش این سوپ ساده، اختصار زمان پخت آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Brevity is, in almost everything, a virtue.
[ترجمه گوگل]ایجاز تقریباً در همه چیز یک فضیلت است
[ترجمه ترگمان]brevity، تقریبا همه چیز است، فضیلت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The report is a masterpiece of brevity.
[ترجمه گوگل]گزارش یک شاهکار مختصر است
[ترجمه ترگمان]این گزارش شاهکار کوتاهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Cadbury report is a masterpiece of brevity, but its full scope and implications are just beginning to be realised.
[ترجمه گوگل]گزارش Cadbury یک شاهکار مختصر است، اما دامنه کامل و مفاهیم آن تازه در حال تحقق است
[ترجمه ترگمان]گزارش Cadbury یک شاهکار مختصر است، اما دامنه و کاربردهای کامل آن تازه شروع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Its brevity, awkward composition and lukewarm style of its writing stemmed from the Committee's revisions.
[ترجمه گوگل]مختصر، ترکیب نامناسب و سبک ولرم نگارش آن ناشی از بازنگری های کمیته بود
[ترجمه ترگمان]ایجاز، ترکیب ناشیانه و سبک ادبی نوشته های آن ریشه در تجدید نظر کمیته دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختصار (اسم)
reduction, abbreviation, brevity, clipping, compendium, contraction, compression, abridgment, compend, briefness

کوتاهی (اسم)
brevity, compendium, abridgment, failure, default, delinquency, transience, compend

اجمال (اسم)
brevity, synopsis, conspectus

ایجاز (اسم)
brevity, briefness

انگلیسی به انگلیسی

• briefness, shortness, conciseness, terseness
the brevity of something is the fact that it lasts for only a short time; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : brief
اسم ( noun ) : brevity / brief
صفت ( adjective ) : brief
قید ( adverb ) : briefly
* نکته: کلمه brief در حالت فعل به معنای تفهیم کردن و در حالت اسم به معنای تفهیم سازی می باشد ( در این دو حالت معانی زیادی دارند لطفا سرچ کنید و فقط به این معنی اکتفا نکنید )
...
[مشاهده متن کامل]

کوتاهی , اختصار
– The brevity of human life
– The report is notable for its brevity
– His essay is a model of clarity and brevity
brevity ( noun ) :گزیده گویی، کوته سخنی، ایجاز، اختصار، اجمال/کوتاهی، گذری ( چیزی که دوام آوردنی نیست )
the brevity of life = گذری بودن زندگی، کوتاهی زندگی
examples:
1 - His essays are models of clarity and brevity.
...
[مشاهده متن کامل]

- مقالات وی نمونه هایی از وضوح و اختصار است.
2 - Brevity is, in almost everything, a virtue.
گزیده گویی تقریباً در همه چیز یک فضیلت است.
3 - The essays were written with admirable brevity.
مقاله ها با ایجاز تحسین برانگیزی نوشته شده اند.

Brief
گزیده گویی
: Shortness and conciseness
Witty people now how to make a point
without unnecessary words

مختصر. موجز
کم وگوی و گزیده گوی چون در

بپرس