break up

/ˈbreɪkˈəp//breɪkʌp/

معنی: تفکیک کردن، تجزیه، انحلال
معانی دیگر: تجزیه، انحلال درهم شکنی، فروریختن، فروپاشی، فروریخت، تلاشی، فساد، فروریزش، پایان، فروکش، ایستایی، اضمحلال، فروشکاف، فروشکاف the breakup of the soviet empire فروپاشی امپراطوری شوروی

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to break or be broken (into pieces or sections).

- To get the fire started, you need to break up those big logs.
[ترجمه اصغر] برای شروع شدن آتش. شما باید چوب های بزرگ را تجزیه کنید
|
[ترجمه Amir] برای روشن کردن آتش، تو باید اون تنه های درخت رو بشکنی
|
[ترجمه گوگل] برای شروع آتش، باید آن کنده های بزرگ را بشکنید
[ترجمه ترگمان] برای اینکه آتیش روشن بشه باید چوب ها رو به هم بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The poem breaks up into three main sections.
[ترجمه مانی] شعر به سه قسمت اصلی تقسیم می شود
|
[ترجمه گوگل] شعر به سه بخش اصلی تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان] این شعر به سه بخش اصلی تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to end or disperse.

- Someone should break up the fight.
[ترجمه محمد م] یک نفر باید دعوا را خاتمه دهد ( تمام کند )
|
[ترجمه سید محمد هاشمی] یه نفر بایستی دعوا رو متوقف کنه.
|
[ترجمه گوگل] یکی باید دعوا رو قطع کنه
[ترجمه ترگمان] یه نفر باید مبارزه رو قطع کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With the spectacle over, the crowd began to break up.
[ترجمه گوگل] با پایان نمایش، جمعیت شروع به متلاشی شدن کرد
[ترجمه ترگمان] با این منظره، جمعیت از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to end a romantic relationship; separate.

- He wants to break up with me.
[ترجمه سهراب] او میخواهد از من جدا شود
|
[ترجمه گوگل] او می خواهد از من جدا شود
[ترجمه ترگمان] میخواد باه ام بهم بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The couple broke up in June.
[ترجمه گوگل] این زوج در ژوئن از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان] این زوج در ماه ژوئن از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to lighten something intense or monotonous by means of periodic breaks or shifts in activity or mood.

- To break up the three-hour seminar, refreshments were served halfway through.
[ترجمه گوگل] برای پایان دادن به سمینار سه ساعته، در نیمه راه نوشیدنی سرو شد
[ترجمه ترگمان] برای درهم شکستن یک سمینار سه ساعته، تنقلات در نیمه راه به آن ها داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (informal) to cause laughter in (someone) or succumb to laughter.

- Your impersonations break me up.
[ترجمه گوگل] جعل شما مرا درهم می شکند
[ترجمه ترگمان] impersonations منو از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I broke up when I saw her baffled expression.
[ترجمه گوگل] وقتی حالت مبهوتش را دیدم از هم جدا شدم
[ترجمه ترگمان] وقتی چهره سردرگم او را دیدم به هم زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (informal) to fill with or be overcome by strong emotion.

- Seeing his ex-wife really broke him up.
[ترجمه گوگل] دیدن همسر سابقش واقعا او را از هم جدا کرد
[ترجمه ترگمان] دید که زن سابقش واقعا اونو شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He broke up when he first saw his grandchild.
[ترجمه گوگل] او وقتی برای اولین بار نوه اش را دید از هم جدا شد
[ترجمه ترگمان] وقتی نوه اش رو دید بهم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of breaking up; disintegration; separation.
مشابه: dissolution

(2) تعریف: a separation or falling-out between friends or lovers.
مشابه: rift, split

- The couple's breakup followed weeks of quarreling.
[ترجمه اصغر] برای شروع شدن آتش. شما باید چوب های بزرگ را تجزیه کنید
|
[ترجمه Amir] برای روشن کردن آتش، تو باید اون تنه های درخت رو بشکنی
|
[ترجمه گوگل] جدایی این زوج به دنبال هفته ها مشاجره انجام شد
[ترجمه ترگمان] جدایی دو هفته با هم نزاع درگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the breakup of the soviet empire
فروپاشی امپراطوری شوروی

2. The ship went aground and started to break up.
[ترجمه گوگل]کشتی غرق شد و شروع به شکستن کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی به گل نشست و شروع به شکستن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't let a little dispute break up a great friendship.
[ترجمه گوگل]اجازه نده یک مشاجره کوچک یک دوستی بزرگ را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]یک مشاجره کوچک باعث جدایی یک دوستی بزرگ نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I want to break up with you.
[ترجمه Kelara] میخام باهات کات کنم
|
[ترجمه گوگل]میخوام ازت جدا بشم
[ترجمه ترگمان]میخوام باه ات بهم بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rubber bullets were used to break up the demonstration.
[ترجمه گوگل]از گلوله های لاستیکی برای شکستن تظاهرات استفاده شد
[ترجمه ترگمان]از گلوله های پلاستیکی برای شکستن تظاهرات استفاده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Police had to break up the crowd.
[ترجمه گوگل]پلیس مجبور شد جمعیت را متلاشی کند
[ترجمه ترگمان]پلیس مجبور شد جمعیت رو به هم بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Since the break up, do not together.
[ترجمه گوگل]از زمان جدایی، با هم نباشید
[ترجمه ترگمان]از وقتی که از هم جدا شدیم، با هم نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Break up these large lumps of dirt.
[ترجمه گوگل]این توده های بزرگ خاک را بشکنید
[ترجمه ترگمان] این تیکه های بزرگ رو از هم جدا کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Police used tear gas to break up a demonstration.
[ترجمه گوگل]پلیس برای متلاشی کردن تظاهرات از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس برای شکستن تظاهرات از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many bands break up because of personality clashes between the musicians.
[ترجمه گوگل]بسیاری از گروه ها به دلیل درگیری شخصیتی بین نوازندگان از هم می پاشند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از گروه ها به دلیل برخوردهای شخصیتی بین موسیقی دانان از هم جدا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The military were sent in to break up the demonstration.
[ترجمه گوگل]نظامیان برای درهم شکستن تظاهرات وارد شدند
[ترجمه ترگمان]ارتش برای متفرق کردن تظاهرات به اینجا اعزام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The company top meeting didn't break up until midnight.
[ترجمه گوگل]جلسه ارشد شرکت تا نیمه شب به پایان نرسید
[ترجمه ترگمان]جلسه شرکت تا نیمه های شب از هم جدا نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The police used tear gas to break up the demonstration.
[ترجمه گوگل]پلیس برای سرکوب تظاهرات از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس برای شکستن تظاهرات از گاز اشک آور استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I want to break up.
[ترجمه گوگل]میخوام جدا بشم
[ترجمه ترگمان] میخوام بهم بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Television commercials during a dramatic presentation break up the continuity of effect.
[ترجمه گوگل]تبلیغات تلویزیونی در طول یک نمایش دراماتیک تداوم اثر را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]تبلیغات تلویزیونی در طی یک ارایه نمایشی تداوم اثر را درهم می شکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Only breakup can stop us from quarrelling.
[ترجمه گوگل]فقط جدایی می تواند ما را از نزاع باز دارد
[ترجمه ترگمان]فقط جدایی میتونه مانع از دعوا کردن ما بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The Thirty Year's War nearly caused the breakup of the empire.
[ترجمه گوگل]جنگ سی ساله تقریباً باعث فروپاشی امپراتوری شد
[ترجمه ترگمان]جنگ سی سال تقریبا باعث جدایی امپراطوری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Flexibility of labour was obtained through the breakup of old trade union structures.
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری نیروی کار از طریق فروپاشی ساختارهای قدیمی سندیکایی به دست آمد
[ترجمه ترگمان]انعطاف پذیری کار از طریق فروپاشی ساختارهای اتحادیه تجاری قدیمی به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We stand out the breakup in any form.
[ترجمه learner] ما در برابر هر شکل از جدایی ( breakup ) ایستادگی می کنیم ( stand out )
|
[ترجمه Saeid.T] ما به هر شکلی پا این بری کاپ وایسادیم. منظور از بری کاپ اینجا به هم زدن رابطه با کسیه
|
[ترجمه گوگل]ما جدایی را در هر شکلی برجسته می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما جدایی رو تو هر شکلی قرار میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. First, the breakup of the Soviet Union has created a situation without accountability for warheads, missiles and uranium.
[ترجمه گوگل]اول، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شرایطی را بدون پاسخگویی برای کلاهک‌ها، موشک‌ها و اورانیوم ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]اول، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک وضعیت بدون پاسخگویی به کلاهک های هسته ای، موشک ها و اورانیوم ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. In the hasty and confused breakup, nobody wished anybody a happy Hanukkah, a merry Christmas or a happy New Year.
[ترجمه گوگل]در جدایی عجولانه و گیج کننده، هیچ کس برای کسی هانوکا، کریسمس یا سال نو مبارک را آرزو نکرد
[ترجمه ترگمان]در آن جدایی شتا بزده و مغشوش، کسی برای عید نوئل شاد یا یک سال نو مبارک آرزو نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Frequent breakup and erosion of cometary nuclei provides not only vast quantities of meteoric dust, but also occasional larger fragments.
[ترجمه گوگل]شکستگی و فرسایش مکرر هسته‌های دنباله‌دار نه تنها مقادیر زیادی غبار شهاب‌سنگ را ایجاد می‌کند، بلکه گاهی اوقات قطعات بزرگ‌تری نیز ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل مکرر و فرسایش هسته های cometary نه تنها مقادیر زیادی از گرد و غبار تشعشع را فراهم می کند، بلکه گاهی اوقات قطعات بزرگتری را نیز ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Typically the biggest fragment produced by breakup is 10 to 50 percent of the total mass.
[ترجمه گوگل]به طور معمول بزرگترین قطعه تولید شده توسط شکستن 10 تا 50 درصد از کل جرم است
[ترجمه ترگمان]به طور معمول بزرگ ترین قطعه تولید شده توسط فروپاشی برابر با ۱۰ تا ۵۰ درصد کل جرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. After the breakup the parents were awarded joint custody and Tom resided for part of the week with each.
[ترجمه گوگل]پس از جدایی، حضانت مشترک به والدین اعطا شد و تام بخشی از هفته را با هر کدام اقامت کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از فروپاشی پدر و مادر، حضانت مشترک دریافت شد و تام در بخشی از این هفته با هر کدام از آن ها ساکن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She was devastated by the breakup of her marriage and had no interest in seeking the solace of a new relationship.
[ترجمه گوگل]او از فروپاشی ازدواجش ویران شده بود و هیچ علاقه ای به دنبال آرامش یک رابطه جدید نداشت
[ترجمه ترگمان]به خاطر جدایی از ازدواجش به هم ریخته بود و علاقه ای به رابطه مجدد با یک رابطه جدید نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Conventional discussion of the breakup of the boom and its underlying causes are generally inadequate.
[ترجمه گوگل]بحث متعارف در مورد فروپاشی رونق و علل اساسی آن به طور کلی ناکافی است
[ترجمه ترگمان]بحث مرسوم در مورد فروپاشی شکوفایی و دلایل اصلی آن، ناکافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The breakup caused no lasting anger, but it did cause grief and tears.
[ترجمه گوگل]جدایی باعث خشم پایدار نشد، اما باعث غم و اندوه و اشک شد
[ترجمه ترگمان]این فروپاشی باعث ایجاد خشم و اشک نشد، اما باعث اندوه و اشک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Although it was McCartney who announced the breakup, he had been most keen to continue.
[ترجمه گوگل]اگرچه این مک کارتنی بود که جدایی را اعلام کرد، اما او بیشترین تمایل را داشت که ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]با اینکه مک کارتنی بود که این جدایی را اعلام کرد، او مشتاق ادامه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. That led to a breakup with his sweetheart, who could not understand what he candidly admitted was a thirst for glory.
[ترجمه learner] اینکه اون مرد صادقانه پذیرفت که تشنه افتخاره باعث شد معشوقه اش با اون به هم بزنه
|
[ترجمه گوگل]این منجر به جدایی از معشوقه‌اش شد، کسی که نمی‌توانست بفهمد که صراحتاً تشنگی برای افتخار است
[ترجمه ترگمان]این حرف به جدایی با معشوقه او منجر می شد، کسی که نمی توانست درک کند که او به راستی اعتراف کرده است تشنه افتخار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Fireballs display a wide range of breakup behavior in the atmosphere.
[ترجمه learner] شهاب سنگ رنج وسیعی از فروپاشی را در جو نشان می دهد
|
[ترجمه گوگل]گوی های آتشین طیف وسیعی از رفتارهای جدایی را در جو نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]fireballs گستره وسیعی از رفتار فروپاشی را در جو نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفکیک کردن (فعل)
disconnect, partition, part, separate, break up, centrifuge

تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

انحلال (اسم)
breakup

تخصصی

[زمین شناسی] جدایش
[زمین شناسی] فرو پاشی

انگلیسی به انگلیسی

• end a romantic or friendly relationship; disassemble, take apart
when the break-up of a group, relationship, or system occurs, it comes to an end.
collapse, decomposition

پیشنهاد کاربران

جدایی/کات/قطع رابطه.
به معنای پایان دادن به یک رابطه عاطفی، زناشویی یا دوستی است. این اصطلاح معمولاً برای اشاره به قطع رابطه میان دو نفر به کار می رود.
They decided to break up after two years of dating.
غذا : خورد کردن/تکه تکه کردن
بیشتر در تعریف کلمه chew میاد
Break silence up
شکستن سکوت
جان عزیزتون، وقتی یه معنی توسط سایت یا کاربران پیشنهاد شده دوباره نیایید پیشنهاد بدید.
صفحه رو اسکرول میکنی بیشترش تکراریه!
این قضیه مربوط به این هم واژه فقط نمیشه.
مدیران سایت لطفا در این مورد یه کاری بکنید
Break up
به تکه های کوچکتر تقسیم کردن مثلا بر اثر ضربه چکش به یخ و یخ قطعه قطعه شود
دعوا دو نفر را از هم جدا کردن
جدا کردن شرکت به دو گروه مختلف تجاری
جدا شدن زوج زن و شوهر یا یک رابطه

...
[مشاهده متن کامل]

:splits into separate parts for example
the street with a jackhammer جدا کردن کف خبابون با چکش
this fight جدا کردن دو نفر که با هم دعوا میکنن
couple جدا شدن زوج
signal جدا شدن سیگنال ها از هم
meeting at the convention
our yacht company into two separate businesses. جدا شدن یک شرکت به دو گروه متفاوت
a disturbance
جدا کردن دعوا

یکی از معانی هاش ( قطع و وصل شدن صدا پشت تلفن ) هست
شروع به خندیدن
فراق
متفرق شد جمیعت
To lose a phone signal; to start losing a phone connection
• I can barely hear you. we are breaking up
break up معنی بهم زدن رابطه هم میده و که گذشته ش میشه broke up
معنی تحلیل و خاتمه دادن به چیزی هم میده
bust up
British English
Break up into small groups
به گروه های کوچک تقسیم شدن/کردن
متلاشی کردن
خاتمه دادن به رابطه ، طلاق
End
🔥Its awful when people break up. 🔥
کات کردن، قطع رابطه . . .
فیصله دادن
Separate
قطع و وصل شدن صدا در تلفن.
به هم زدن
We broke up last year
If a meeting or party breaks up, people start to leave
تمام شدن - تعطیل شدن
. The party broke up at the midnight
مهمونی نیمه شب تمام شد .
@لَنگویچ

بهم زدن رابطه، جدا شدن.
قطع رابطه
break up sex
قطع رابطه جنسی

منحل کردن. تجزیه، از هم پاشیدن ، جدایی بین دو نفر
I'm broke:یعنی ورشکسته یا بی پول شدن
Break up :معانی مختلفی داره
۱_ به هم زدن یا به هم خوردن رابطه دوست دختر و دوست پسر یا زن و شوهر
۲_ به معنای تفکیک کردن هم می تواند باشد.
۳_جدا کردن افراد از هم در یک دعوا و درگیری برای این که به دعوا ادامه ندن ( از هم جداشون کنی )
...
[مشاهده متن کامل]

I'm trying to break the fight up
دارم سعی می کنم که افرادی که دارن با هم دعوا می کنن رو از هم جدا کنم ( که درگیریشون تموم شه )
Break : به معانی زیر می تواند باشد.
۱_شکستن
۲_معروف شدن کسی یا چیزی
۳_وقفه مثلا
Commercial break
( وقفه تبلیغاتی یا همون پیام بازرگانی خودمون
۴_زنگ تفریح بین کلاسها در مدرسه و دانشگاه
۴_تعطیلات مدارس و دانشگاه مثل نوروز که دانشگاه سه هفته ای تعطیل می شه ( به پنجشنبه و جمعه break گفته نمی شه )

start laughing
شروع به خندیدن کردم !
end a relationship
خاتمه دادن به یه رابطه

در معنی لغوی یعنی شکستن/در اصطلاح یعنی جدا شدن و یا کات کردن
از هم پاشیدن رابطه یا خانواده. جدا شدن ( زوجین از هم )
Macmillan:
if the sound on a radio or mobile phone breaks up, you can no longer hear the person who is speaking on it
( رادیو / تلفن ) قطع و وصل شدن صدا
Eg I can’t hear you, you’re breaking up.
صداتو نمیشنوم، صدات قطع و وصل میشه😉
بهم زدن یا خراب کردن یک رابطه عاطفی، cut or finish arelationship
جدا شدن, قطع رابطه
قطع رابطه کردن
شکست، تجزیه، قطعه قطعه شدن، پاره پاره شدن
پایان یک رابطه، جدایی زن و شوهر
ناپدید شدن
کات کردن، پایان دادن
تخفیف خوردن
Break - up price
سر زده جایی رفتن
Cut relationship

پایان دادن به هم زدن
طلاق گرفتن
متارکه کردن
قطع تماس تلفنی: you are breaking up.
به هم زدن یه رابطه عاطفی_ جلوگیری از درگیری
To end a romantic relationship
They break up just last month she's dating
someonenew now
The policeman broke up the fight before someone got seriously hurt
قطع ارتباط
شکستن
کات کردن
رابطه ای را بهم زدن
to end a relationship or partnership; separate
جدا شدن

خرد کردن
تعطیلات طولانی
چند پاره کردن
جدایی
قطع و وصل شدن
بهم زدن رابطه، کات کردن
تفکیک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٤)

بپرس