breadth

/ˈbredθ//bredθ/

معنی: پهنا، عرض، وسعت نظر، عریضی
معانی دیگر: فراخی، (بیشتر در مورد پارچه) قطعه، قواره، گسترش، پهنه، وسعت، سعه، گشادگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: distance from side to side measured perpendicularly to length; width.
مشابه: extent

- We measured the length and breadth of the room.
[ترجمه گوگل] طول و عرض اتاق را اندازه گرفتیم
[ترجمه ترگمان] طول و عرض اتاق را اندازه گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extent or size.
مشابه: dimension, play, size

- We were impressed with the breadth of his knowledge on the subject.
[ترجمه موسی] ما از وسعت دانش او در این زمینه تحت تأثیر قرار گرفتیم.
|
[ترجمه گوگل] ما از وسعت دانش او در این زمینه تحت تأثیر قرار گرفتیم
[ترجمه ترگمان] به وسعت دانش او در این زمینه تحت تاثیر قرار گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Who can measure the breadth of a mother's love?
[ترجمه موسی] چه کسی می تواند وسعت عشق یک مادر را اندازه گیری کند ( بسنجد ) ؟
|
[ترجمه گوگل] چه کسی می تواند وسعت محبت مادر را بسنجد؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی می تواند وسعت عشق مادری را اندازه بگیرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a piece of something having a standard or full width.

- She cut a breadth of the silk.
[ترجمه موسی] او پهنای پارچه ابریشم را برید.
|
[ترجمه گوگل] عرض ابریشم را برید
[ترجمه ترگمان] او یک مقدار پارچه ابریشمی را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a breadth of satin
یک قواره پارچه ی ساتن

2. the breadth of his knowledge surprised everybody
گستردگی دانش او همه را متحیر کرد.

3. he paced off the length and breadth of the carpet
او طول و عرض قالی را گز کرد.

4. they were tall in relation to their breadth
نسبت به پهنای هیکلشان بلند بالا به نظر می رسیدند.

5. What is the breadth of this river?
[ترجمه گوگل]وسعت این رودخانه چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]وسعت این رودخانه چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pool is 5 metres in breadth.
[ترجمه گوگل]عرض استخر 5 متر است
[ترجمه ترگمان]این استخر ۵ متر عرض دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was within a hair's breadth of winning.
[ترجمه هما] او به اندازه ی یک تار مو با برنده شدن فاصله داشت.
|
[ترجمه گوگل]او به اندازه یک موی برنده شدن بود
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه در حال برنده شدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Length is one dimension, and breadth is another.
[ترجمه گوگل]طول یک بعد است و عرض یک بعد دیگر
[ترجمه ترگمان]طول یک بعد است و عرض آن یکی دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He showed an astonishing breadth of learning for one so young.
[ترجمه گوگل]او وسعت شگفت انگیزی از یادگیری را برای یک جوان نشان داد
[ترجمه ترگمان]او وسعت معلومات خود را نشان می داد که چرا این قدر جوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police searched the length and breadth of the country.
[ترجمه گوگل]پلیس طول و عرض کشور را جستجو کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس طول و عرض کشور را جستجو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The breadth of the whole camp was 400 paces.
[ترجمه گوگل]وسعت کل اردوگاه 400 قدم بود
[ترجمه ترگمان]وسعت کل اردوگاه ۴۰۰ قدم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The curriculum needs breadth and balance.
[ترجمه گوگل]برنامه درسی نیاز به وسعت و تعادل دارد
[ترجمه ترگمان]برنامه درسی به وسعت و توازن نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They have travelled the length and breadth of Europe giving concerts.
[ترجمه گوگل]آنها دور و بر اروپا را با کنسرت سفر کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طول و وسعت اروپا سفر کرده اند و کنسرت ها را اجرا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We escaped by a hair's breadth.
[ترجمه گوگل]به اندازه یک مو فرار کردیم
[ترجمه ترگمان]به پهنای یک مو فرار کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پهنا (اسم)
expanse, width, breadth

عرض (اسم)
presentation, width, breadth, latitude, petition, ordinate

وسعت نظر (اسم)
largess, breadth, liberalism

عریضی (اسم)
width, breadth

تخصصی

[عمران و معماری] پهنا - عرض
[ریاضیات] عرض، پهنا، پهنه

انگلیسی به انگلیسی

• width; broadness
the breadth of something is the distance between its two sides.
breadth is also the quality of consisting of or involving many different things.
see also hair's breadth.

پیشنهاد کاربران

1. عرض. پهنا 2. پهنه. گستره 3. وسعت. دامنه 4. گشادگی. فراخی
گستره، دامنه
breadth: عرض، پهنا
length: طول، درازا
( خرده فروشی ) تنوع
وسعت - وسعت دید - وسعت فکر
عرض , پهنا ؛ گستره , وسعت
# The length of this box is twice its breadth
# We measured the length and breadth of the room
# The breadth of her knowledge is amazing
# He was surprised at her breadth of learning
the quality of including a lot of different people, things, or ideas
گونه گونی
breadth ( noun ) = پهنه، پهنا، عرض، فراخی، اثر کلی ( کمتر توجه به جزئیات در مقابل کلیات ) ، وسعت، گستره، وسعت نظر، قوراه، تخته یا قطعه پارچه ، گشادگی
breadth of mind = وسعت فکری
vocabulary breadth = پهنای واژگان
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: the breadth of her knowledge is impressive.
وسعت دانش وی تحسین برانگیز است.

We travelled the length and breadth of the country
▪️▪️▪️
Breath = تنفس
بِرِث
Breathe = تنفس کردن - نفس کشیدن
بریٖث
Breadth = پهنا - گستره - پهنه - عرض
بِرِدْث
گستره
پهنا، عرض، عریضی، فاصله، ابعاد، عمق، the distance or measurement from side to side of something; width
distance
دامنه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس