اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act, condition, or result of breaking or rupturing.
• مترادف: break
• مشابه: crack, fracture, rift, rupture
• مترادف: break
• مشابه: crack, fracture, rift, rupture
- The smell of gasoline was caused by a breach in the car's fuel line.
[ترجمه علیرضا بهرامی] بوی بنزین بخاطر نشتیِ سیستم سوخت رسانی خودرو بود.|
[ترجمه گوگل] بوی بنزین ناشی از رخنه در خط سوخت خودرو بود[ترجمه ترگمان] بوی بنزین از یک شکاف در خط سوخت خودرو ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sensitive information became public because of a security breach.
[ترجمه دکتر رجایی] اطلاعات حساس به دلیل شکاف امنیتی فراگیر شد. ( لو رفت )|
[ترجمه گوگل] اطلاعات حساس به دلیل نقض امنیتی عمومی شد[ترجمه ترگمان] اطلاعات حساس به دلیل نقض امنیت عمومی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a violation, as of a law, code, or promise.
• مترادف: infraction, infringement, transgression, violation
• متضاد: observance
• مشابه: noncompliance, offense
• مترادف: infraction, infringement, transgression, violation
• متضاد: observance
• مشابه: noncompliance, offense
- When he left his fiancee for another woman, she took him to court for breach of promise.
[ترجمه گوگل] زمانی که نامزدش را به خاطر زنی دیگر ترک کرد، او را به دلیل تخلف از عهد به دادگاه برد
[ترجمه ترگمان] وقتی نامزدش را برای یک زن دیگر ترک کرد، او را به خاطر نقض عهد به دادگاه برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی نامزدش را برای یک زن دیگر ترک کرد، او را به خاطر نقض عهد به دادگاه برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you don't sing in this concert, it may be considered a breach of your contract.
[ترجمه گوگل] اگر در این کنسرت نخوانید، ممکن است نقض قرارداد شما تلقی شود
[ترجمه ترگمان] اگر در این کنسرت آواز بخوانی، شاید به خاطر نقض عهد خودت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر در این کنسرت آواز بخوانی، شاید به خاطر نقض عهد خودت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a broken area or gap, esp. in a solid structure.
• مترادف: gap, hole, opening
• مشابه: break, chasm, chink, crack, crevice, fissure, gulf, rift, rupture, separation
• مترادف: gap, hole, opening
• مشابه: break, chasm, chink, crack, crevice, fissure, gulf, rift, rupture, separation
- Water came through a small breach in the dam and eventually caused the entire structure to rupture.
[ترجمه گوگل] آب از طریق یک شکاف کوچک در سد وارد شد و در نهایت باعث پارگی کل سازه شد
[ترجمه ترگمان] آب از یک شکاف کوچک در سد عبور کرد و در نهایت منجر به گسیختگی کل سازه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آب از یک شکاف کوچک در سد عبور کرد و در نهایت منجر به گسیختگی کل سازه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a breaking off of friendly relations.
• مترادف: break, falling-out, rift, rupture, split
• مشابه: animosity, antagonism, bad blood, chasm, contention, discord, friction, hostility, quarrel, rent, schism
• مترادف: break, falling-out, rift, rupture, split
• مشابه: animosity, antagonism, bad blood, chasm, contention, discord, friction, hostility, quarrel, rent, schism
- The ambassador was unable to repair the breach between the two nations, and war seemed inevitable.
[ترجمه گوگل] سفیر نتوانست شکاف بین دو ملت را ترمیم کند و جنگ اجتناب ناپذیر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] سفیر قادر نبود شکاف میان دو ملت را ترمیم کند و جنگ اجتناب ناپذیر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سفیر قادر نبود شکاف میان دو ملت را ترمیم کند و جنگ اجتناب ناپذیر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: breaches, breaching, breached
حالات: breaches, breaching, breached
• (1) تعریف: to make an opening or breach in; break through.
• مشابه: bilge, break through, open
• مشابه: bilge, break through, open
- The torrent of water breached the dam.
[ترجمه گوگل] سیلاب آب سد را شکست
[ترجمه ترگمان] سیل آب به سد نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیل آب به سد نفوذ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to violate (a law, obligation, or agreement).
• مترادف: break, transgress, trespass, violate
• مشابه: disregard, ignore, infringe, offend
• مترادف: break, transgress, trespass, violate
• مشابه: disregard, ignore, infringe, offend
- The government claims that the neighboring country breached the border agreement between them.
[ترجمه گوگل] دولت مدعی است که کشور همسایه توافقنامه مرزی بین آنها را زیر پا گذاشته است
[ترجمه ترگمان] دولت مدعی است که کشور همسایه توافق مرزی بین آن ها را نقض کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت مدعی است که کشور همسایه توافق مرزی بین آن ها را نقض کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: breacher (n.)
مشتقات: breacher (n.)
• : تعریف: to leap upward out of the water.
• مترادف: broach
• مشابه: leap
• مترادف: broach
• مشابه: leap
- The whale breached several times while we watched from our boat.
[ترجمه گوگل] نهنگ چندین بار در حالی که ما از قایق خود را تماشا می کردیم، شکافت
[ترجمه ترگمان] وال چند بار در حین تماشای قایق ما نفوذ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وال چند بار در حین تماشای قایق ما نفوذ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید