فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: brags, bragging, bragged
حالات: brags, bragging, bragged
• : تعریف: to speak with excessive pride in oneself, or anything or anyone associated with oneself; boast.
• مترادف: boast, crow, roister
• مشابه: bluster, exaggerate, gasconade, swagger, swash
• مترادف: boast, crow, roister
• مشابه: bluster, exaggerate, gasconade, swagger, swash
- I'm tired of hearing her brag about her kids' accomplishments.
[ترجمه گوگل] من از شنیدن اینکه او در مورد دستاوردهای فرزندانش لاف می زند خسته شده ام
[ترجمه ترگمان] من از شنیدن لاف زدن های او در مورد موفقیت های بچه های او خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من از شنیدن لاف زدن های او در مورد موفقیت های بچه های او خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to assert in a boastful manner.
• مترادف: boast, vaunt
• مشابه: exaggerate, trumpet
• مترادف: boast, vaunt
• مشابه: exaggerate, trumpet
- He bragged that he was the best hitter in the league.
[ترجمه گوگل] او به خود می بالید که بهترین مهاجم لیگ است
[ترجمه ترگمان] به خود می بالید که بهترین hitter لیگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به خود می بالید که بهترین hitter لیگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: braggingly (adv.), bragger (n.)
مشتقات: braggingly (adv.), bragger (n.)
• (1) تعریف: an excessively proud or boastful statement.
• مترادف: boast, braggadocio, gasconade, vaunt
• مشابه: bombast, bravado, exaggeration, rodomontade
• مترادف: boast, braggadocio, gasconade, vaunt
• مشابه: bombast, bravado, exaggeration, rodomontade
- You shouldn't take that seriously; it's just one of his brags.
[ترجمه علی جادری] شما نباید آن را جدی بگیرید; این فقط یکی ازلاف های اوست.|
[ترجمه گوگل] شما نباید آن را جدی بگیرید این فقط یکی از افتخارات اوست[ترجمه ترگمان] تو نباید این کار رو جدی بگیری؛ این فقط یکی از لاف his
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something to boast of.
• مترادف: boast
• مترادف: boast
• (3) تعریف: one who boasts; braggart.
• مترادف: boaster, braggadocio, braggart
• مشابه: gasconader, loudmouth, show-off, swaggerer
• مترادف: boaster, braggadocio, braggart
• مشابه: gasconader, loudmouth, show-off, swaggerer