اسم ( noun )
• (1) تعریف: a device that holds things in position, such as a clamp.
• مترادف: clamp, holder, vise
• مشابه: clasp, clincher, coupling, mount, shore
• مترادف: clamp, holder, vise
• مشابه: clasp, clincher, coupling, mount, shore
- The carpenter uses a brace to hold pieces of wood in place while he works.
[ترجمه گوگل] نجار هنگام کار از یک بند برای نگه داشتن تکه های چوب در جای خود استفاده می کند
[ترجمه ترگمان] نجار از یک گیره برای نگهداری قطعات چوب در محل کار خود استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نجار از یک گیره برای نگهداری قطعات چوب در محل کار خود استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something that supports or steadies, such as a beam in the framework of a building.
• مترادف: beam, prop, reinforcement, stanchion, stay, support
• مشابه: bracket, buttress, cable, cantilever, mainstay, rib, shore, strut
• مترادف: beam, prop, reinforcement, stanchion, stay, support
• مشابه: bracket, buttress, cable, cantilever, mainstay, rib, shore, strut
- This diagonal is the brace for this side of the structure.
[ترجمه گوگل] این مورب مهاربند این سمت سازه است
[ترجمه ترگمان] این قطر محکم برای این سمت از سازه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این قطر محکم برای این سمت از سازه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a device used to support an injured part of the body.
• مشابه: pad, splint, truss
• مشابه: pad, splint, truss
- I had to wear a knee brace after my injury.
[ترجمه مازیار] من باید بعداز جراحی زانوم اتل ببندم|
[ترجمه گوگل] بعد از مصدومیت مجبور شدم از زانوبند استفاده کنم[ترجمه ترگمان] بعد از زخمی هام، مجبور شدم زانو بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a tool used for holding and turning wood-boring bits.
• مشابه: drill
• مشابه: drill
• (5) تعریف: either of a pair of signs { } used to enclose words, quantities, or musical staves to be considered together.
• مشابه: bracket, parenthesis
• مشابه: bracket, parenthesis
• (6) تعریف: a pair.
• مترادف: couple, pair
• مترادف: couple, pair
- We spotted a brace of pheasants in the field.
[ترجمه احصان] ما یک جفت قرقاول در مزرعه رویت کردیم|
[ترجمه گوگل] ما یک پرانتز از قرقاول را در مزرعه مشاهده کردیم[ترجمه ترگمان] ما یکی از قرقاول ها رو توی زمین پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: braces, bracing, braced
عبارات: brace up
حالات: braces, bracing, braced
عبارات: brace up
• (1) تعریف: to support, hold steady, or strengthen with or as if with a brace.
• مترادف: fortify, prop, stay, strengthen, support
• مشابه: buttress, clamp, reinforce, shore, shore up, stake, stanchion, truss
• مترادف: fortify, prop, stay, strengthen, support
• مشابه: buttress, clamp, reinforce, shore, shore up, stake, stanchion, truss
- They braced the drooping ceiling with a beam of timber.
[ترجمه گوگل] سقف آویزان را با تیر چوبی مهار کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها سقف آویزان را با یک تیر چوبی محکم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها سقف آویزان را با یک تیر چوبی محکم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to place tightly or firmly.
• مشابه: stabilize, steady, tense
• مشابه: stabilize, steady, tense
- He braced his arms against the doorframe.
[ترجمه گوگل] دست هایش را به چارچوب در چسباند
[ترجمه ترگمان] دستش را به چارچوب در تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دستش را به چارچوب در تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to steady (oneself), as against a force, shock, or disappointment.
• مترادف: fortify, steady
• مشابه: arm, gird, prepare
• مترادف: fortify, steady
• مشابه: arm, gird, prepare
- Brace yourself for some bad news.
[ترجمه گوگل] خود را برای اخبار بد آماده کنید
[ترجمه ترگمان] خودت رو برای یه خبر بد آماده کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خودت رو برای یه خبر بد آماده کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to invigorate or stimulate.
• مترادف: energize, invigorate, refresh, revitalize, revive, stimulate
• مشابه: fortify
• مترادف: energize, invigorate, refresh, revitalize, revive, stimulate
• مشابه: fortify
- The chill autumn air braced him.
[ترجمه گوگل] هوای سرد پاییزی او را آماده کرد
[ترجمه ترگمان] هوای سرد پاییزی بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هوای سرد پاییزی بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید