bottom out

/ˈbɑtəm aʊt//ˈbɒtəm aʊt/

(خودمانی) اصل عمده، سرمنشا، اساس، تصمیم یا پیشنهاد نهایی، حرف آخر، جمع کل درآمد شرکت که در گزارش سالیانه ذکر می شود و سود هر سهم برحسب آن تعیین می گردد، (عامیانه) سود و زیان، (از بدی) رو به بهبود گذاشتن، تخفیف یافتن

جمله های نمونه

1. She knocked the bottom out of our argument.
[ترجمه گوگل]او ته بحث ما را شکست
[ترجمه ترگمان] اون ته argument رو پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The bad news knocked the bottom out of market prices.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] خبر بد به کاهش قیمت های بازار ضربه زد.
|
[ترجمه گوگل]خبر بد، قیمت های بازار را پایین آورد
[ترجمه ترگمان]خبر بد، پایین بودن قیمت بازار را کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He expects the reces-sion to bottom out.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] او توقف کسادی را انتظار دارد
|
[ترجمه گوگل]او انتظار دارد که رکود به پایان برسد
[ترجمه ترگمان]اون انتظار داره که دیر صهیون رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The rise in mortgage rates really knocked the bottom out of the housing market.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] افزایش نرخ وام مسکن در واقع به توفق در بازار مسکن ضربه زد.
|
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ وام مسکن واقعاً کف بازار مسکن را از بین برد
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ وام مسکن در واقع پایین بازار مسکن را کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A recession would knock the bottom out of corporate profits.
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی می تواند سود شرکت ها را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]یک رکود اقتصادی، سود شرکت را از دست خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bank predicts that the Chinese economy will bottom out by the middle of the year.
[ترجمه گوگل]این بانک پیش بینی می کند که اقتصاد چین تا اواسط سال به پایین ترین سطح خود برسد
[ترجمه ترگمان]این بانک پیش بینی می کند که اقتصاد چین تا اواسط امسال پایین خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This knocked the bottom out of the logical structure of the theory.
[ترجمه گوگل]این امر ساختار منطقی نظریه را از بین برد
[ترجمه ترگمان]این موضوع از ساختار منطقی این تئوری کاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Asia economic crisis started in 1997 and bottom out in 2000.
[ترجمه گوگل]بحران اقتصادی آسیا از سال 1997 آغاز شد و در سال 2000 به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]بحران اقتصادی آسیا در سال ۱۹۹۷ آغاز شد و در سال ۲۰۰۰ به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What you say knocks the bottom out of his attempt to deceive us.
[ترجمه گوگل]آنچه شما می گویید، تلاش او برای فریب دادن ما را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که شما می گویید، کف تلاش او برای فریب دادن ما را می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His pithy comments knocked the bottom out of my argument.
[ترجمه گوگل]نظرات رکیک او از بحث من خارج شد
[ترجمه ترگمان]اظهارنظرهای pithy پایین را از جر و بحث من در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your objection knocked the bottom out of my original plan.
[ترجمه گوگل]مخالفت شما ته نقشه اصلی من را از بین برد
[ترجمه ترگمان]اعتراض تو از نقشه اصلی من ته کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This day's news has knocked the bottom out of my life.
[ترجمه گوگل]خبرهای این روز ته زندگی من را خراب کرده است
[ترجمه ترگمان]خبر امروز آخر زندگی ام را خراب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lamp cord should firmly bottom out in the end of the dimmer housing slot.
[ترجمه گوگل]سیم لامپ باید در انتهای شیار محفظه دیمر به طور محکم از پایین خارج شود
[ترجمه ترگمان]کابل لامپ باید به طور محکم در انتهای شیار مانده مسکن کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He knocked the bottom out of the rumours by explaining how matters stood.
[ترجمه گوگل]او با توضیح اینکه اوضاع چگونه است، از شایعات خارج شد
[ترجمه ترگمان]او با توضیح دادن به موضوع اصلی، ته دل این شایعات را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

برخورد کف خودرو به زمین
Vehicle bottoms out
به پایینترین حد خود رسیدن
تثبیت شدن
بهبود بافتن
رو به بهبود گذاشتن، تخفیف یافتن
فروکش کردن،
گذر از پایین ترین نقطه و شروع به صعود
به ته خط رسیدن