bothered

/ˈbɑːðər//ˈbɒðə/

دردسر دادن، زحمت دادن، مخل اسایش شدن، نگران شدن، جوش زدن و خودخوری کردن، رنجش، پریشانی، مایه زحمت

جمله های نمونه

1. she was bothered about her children
او دلواپس بچه هایش بود.

2. (all) hot and bothered
(خودمانی) سراسیمه،مضطرب،هیجان زده

3. I think she felt snubbed because Anthony hadn't bothered to introduce himself.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم او احساس بی‌اعتنایی کرد، زیرا آنتونی به خود زحمت نداده بود خود را معرفی کند
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم به خاطر اینکه انتونی به خودش زحمت نداده بود خودش را معرفی کند سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He never even bothered to acknowledge her presence.
[ترجمه گوگل]او حتی به خود زحمت نداد که حضور او را تصدیق کند
[ترجمه ترگمان]حتی به خودش زحمت نداد که حضور او را تصدیق کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He never got too bothered about the mess.
[ترجمه گوگل]او هرگز در مورد این آشفتگی زیاد اذیت نشد
[ترجمه ترگمان]او هرگز از این وضع ناراحت نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It upset him that nobody had bothered to tell him about it.
[ترجمه گوگل]او را ناراحت کرد که کسی به خود زحمت نداده است که در این مورد به او بگوید
[ترجمه ترگمان]این موضوع او را ناراحت کرد که هیچ کس به خود زحمت نداده بود که در این باره چیزی به او بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hardly anyone has bothered to reply.
[ترجمه گوگل]به ندرت کسی به خود زحمت پاسخ دادن را نداده است
[ترجمه ترگمان]هنوز کسی زحمت جواب دادن به خود را نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's very bothered about what people think of him.
[ترجمه Avatar] او به چیزهایی که مردم درباره اش فکر میکنند خیلی اهمیت می دهد.
|
[ترجمه گوگل]او در مورد اینکه مردم در مورد او چه فکر می کنند بسیار ناراحت است
[ترجمه ترگمان]اون خیلی نگران چیزیه که مردم راجع بهش فکر می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm not bothered if he has another child.
[ترجمه گوگل]اگر فرزند دیگری هم داشته باشد، اذیت نمی شوم
[ترجمه ترگمان]اگر بچه دیگری داشته باشد من ناراحت نمی شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She couldn't be bothered to clean her make-up off.
[ترجمه گوگل]حوصله پاک کردن آرایشش را نداشت
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست به خاطر تمیز کردن او به خودش زحمت بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can't be bothered to make up my face.
[ترجمه پریسا خضریان] حسّش نیست آرایش کنم 💄
|
[ترجمه گوگل]حوصله آرایش کردن صورتم را ندارم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم به خودم زحمت بدم که صورتم رو درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I can't be bothered with all that sort of things.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم با این همه چیز اذیت شوم
[ترجمه ترگمان]با این همه چیزها نمی توانم به خودم زحمت بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Only Sue and Mark bothered to turn up for the meeting.
[ترجمه گوگل]فقط سو و مارک زحمت کشیدند تا در جلسه حاضر شوند
[ترجمه ترگمان]فقط سو و مارک به زحمت خود را برای جلسه آماده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It really bothered me that he'd forgotten my birthday.
[ترجمه گوگل]اینکه تولدم را فراموش کرده بود واقعاً آزارم می داد
[ترجمه ترگمان]واقعا اذیتم می کرد که تولد من را فراموش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• annoyed, irritated

پیشنهاد کاربران

Adjective :
نگران
ناراحت
آزرده خاطر
رنجیده
دلخور
به عنوان مثال :
۱ - He doesn’t seem too bothered about the things that are written about him in the papers
۲ - No one else seemed bothered that Grandfather wasn’t there
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/bothered
آزرده
سراسیمه، آشفته، ناراحت، دلواپس، مکدر

بپرس