اسم ( noun )
• (1) تعریف: a pillow or cushion, esp. a long, cylindrical one used on a sofa or bed.
• مشابه: cushion
• مشابه: cushion
- When you make the bed, pull the bedspread up over the bolster.
[ترجمه گوگل] هنگامی که تخت را مرتب می کنید، روتختی را روی تکیه گاه به سمت بالا بکشید
[ترجمه ترگمان] ، وقتی که تخت رو درست می کنی روتختی رو روی بالش می کشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ، وقتی که تخت رو درست می کنی روتختی رو روی بالش می کشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something serving as a cushion.
- He rolled his sweater into a bolster for her head.
[ترجمه مصطفی بکان] او ژاکتش را به صورت بالش برای زیر سرش لوله کرد|
[ترجمه گوگل] ژاکتش را در یک تکیه گاه برای سر او پیچاند[ترجمه ترگمان] He را در بالش فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bolsters, bolstering, bolstered
حالات: bolsters, bolstering, bolstered
• (1) تعریف: to give support with a bolster.
- The patient's back was bolstered so he could read in bed.
[ترجمه sunny] پشت بیمار بالشی گذاشتند تا بتواند در رختخواب بخواند.|
[ترجمه اصغر عابدی] پشت بیمار بالشتی قرار دادند تا بتواند در تختش مطالعه کند|
[ترجمه گوگل] کمر بیمار محکم شده بود تا بتواند در رختخواب بخواند[ترجمه ترگمان] بازگشته بود، تا بتواند در رختخواب بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to encourage or lend support to.
• متضاد: block, undermine
• مشابه: buttress, nerve, support
• متضاد: block, undermine
• مشابه: buttress, nerve, support
- Her words bolstered me in those dark times.
[ترجمه اصغر عابدی] سخنان او در آن دوران جهل و خفقان مرا تقویت میکرد|
[ترجمه گوگل] سخنان او در آن دوران تاریک مرا تقویت می کرد[ترجمه ترگمان] کلمات او در آن دوران تیره مرا تقویت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Success in the first round bolstered his confidence.
[ترجمه گوگل] موفقیت در دور اول اعتماد به نفس او را تقویت کرد
[ترجمه ترگمان] موفقیت در دور اول اعتماد او را تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت در دور اول اعتماد او را تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید