صفت ( adjective )
مشتقات: boastfully (adv.), boastfulness (n.)
مشتقات: boastfully (adv.), boastfulness (n.)
• : تعریف: tending to boast or characterized by boasting.
• متضاد: modest
• مشابه: arrogant, conceited, haughty, pompous, pretentious, self-important
• متضاد: modest
• مشابه: arrogant, conceited, haughty, pompous, pretentious, self-important
- He was always so boastful that I never believed half of what he said about himself.
[ترجمه فواد بهمنی] همیشه انقدر لاف میزد که من نصف حرف هایش راجع به خودش را باور نکردم.|
[ترجمه گوگل] او همیشه آنقدر مغرور بود که من هرگز نیمی از آنچه را که در مورد خودش می گفت باور نکردم[ترجمه ترگمان] همیشه آنقدر لاف می زد که من هرگز نصف چیزهایی را که درباره خودش می گفت باور نمی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- "Best in the world" seems like a boastful statement that is unlikely to be true.
[ترجمه فواد بهمنی] به نظر میرسد که عبارت "بهترین در دنیا" یک لاف است که بعید است درست باشد.|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد "بهترین در جهان" یک جمله لاف زننده است که بعید است درست باشد[ترجمه ترگمان] او می گوید: \" به نظر می رسد بهترین فیلم در دنیا یک جمله پر لاف باشد که بعید است درست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I get tired of her being so boastful of her children's accomplishments.
[ترجمه تورو سننه قربونم بری...!] من از لافهای او از موفقیت فرزندانش خسته شدم|
[ترجمه Zahra.z] از اینکه او آنقدر درمورد موفقیت های فرزندانش دروغ می گوید خسته شده ام.|
[ترجمه گوگل] من از اینکه او اینقدر به دستاوردهای فرزندانش مباهات می کند خسته شده ام[ترجمه ترگمان] من از او خسته می شوم که این قدر لاف زن و کمالات فرزندان او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید