blush

/ˈbləʃ//blʌʃ/

معنی: سرخی صورت در اثر خجلت، شرمنده شدن، سرخ شدن
معانی دیگر: (از شرم یا سردرگمی و غیره) سرخ شدن (معمولا با: at یا for)، بور کردن یا شدن، شرم (همراه با سرخ رویی)، گلگون، سرخ، قرمز، آب و رنگ، گلی، سر  شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blushes, blushing, blushed
(1) تعریف: to become red in the face as an involuntary expression of shame, confusion, or other self-conscious discomfort.
مترادف: color, flush, redden
مشابه: mantle

- She blushed when he looked up at her and she realized she'd been staring at him.
[ترجمه احمد قربانی] وقتی به او نگاه کرد سرخ شد و متوجه شد که به او خیره شده است.
|
[ترجمه گوگل] وقتی به او نگاه کرد سرخ شد و متوجه شد که به او خیره شده است
[ترجمه ترگمان] وقتی به او نگاه کرد، سرخ شد و متوجه شد که او به او خیره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to experience embarrassment or shame (usu. fol. by "at" or "for").
مشابه: redden, squirm

- She blushed at his remark about her skirt.
[ترجمه Mohaddese T] از اظهار نظر او درباره ی دامنش سرخ شد.
|
[ترجمه گوگل] از اظهارات او در مورد دامنش سرخ شد
[ترجمه ترگمان] از این اظهارنظر درباره دامن او سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her father's behavior was coarse and ill-mannered, and she blushed for him.
[ترجمه گوگل] رفتار پدرش خشن و بد اخلاق بود و برای او سرخ شد
[ترجمه ترگمان] رفتار پدرش خشن و خشن بود و او نسبت به او سرخ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to show pink or red color.
مترادف: glow, redden
مشابه: color, flush, mantle

- His cheeks blushed when he received the compliment.
[ترجمه شان] او هنگامی که مورد تعریف و ستایش واقع شد ، گونه هایش از ( شرم ) سرخ ( گلگونه ) شد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی تعارف را دریافت کرد، گونه هایش سرخ شد
[ترجمه ترگمان] وقتی این تعریف را شنید گونه هایش سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to make pink or red; flush.
مترادف: flush, redden
مشابه: color

- Modesty blushed her cheeks a deep crimson.
[ترجمه گوگل] حیا گونه هایش را به رنگ زرشکی عمیق سرخ کرد
[ترجمه ترگمان] حیا سرخ شد و سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: blushing (adj.), blushingly (adv.)
عبارات: at first blush
(1) تعریف: the act of becoming red in the face, esp. from shame or embarrassment.
مترادف: color, flush

- He hoped no one had taken notice of his blush.
[ترجمه شان] او امید داشت کسی متوجه سرخ شدن صورتش، نشده باشد.
|
[ترجمه گوگل] امیدوار بود کسی متوجه سرخ شدن او نشده باشد
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود کسی متوجه سرخی او نشده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a pinkish or rosy color.
مترادف: pink, rose
مشابه: apricot, bloom, peach, red, salmon

- A blush spread over her cheeks when she realized her blunder.
[ترجمه شان] هنگامی که او متوجه اشتباه ( بزرگش ) شد، سرخی گونه های او را فرا گرفت.
|
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه اشتباهش شد سرخی روی گونه هایش پخش شد
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه اشتباهش شد سرخی گونه هایش سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a powder or moist makeup for highlighting the cheekbones; blusher.
مترادف: blusher, rouge

- If you wear too much blush, you'll look like a clown.
[ترجمه گوگل] اگر بیش از حد رژگونه بپوشید، شبیه یک دلقک می شوید
[ترجمه ترگمان] اگر خیلی سرخ شوی، مثل دلقک به نظر می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i blush to admit that
از اذعان آن (موضوع) شرمنده ام.

2. the blush of youth
آب و رنگ جوانی

3. at first blush
در اولین نظر،بدون تعمق و تفکر

4. the curtains were blush
پرده ها گلی رنگ بودند.

5. i felt everybody was noticing my blush
احساس می کردم که همه متوجه سرخ شدن سیمایم بودند.

6. Many a flower is born to blush unseen.
[ترجمه ساناز ناصری] استعدادهای بسیاری از مردم هرگز دیده نمی شود زیرا این افراد در تاریکی زندگی می کنند و می میرن.
|
[ترجمه شان] چه بسیار گل که متولد میشوند، اما پیش از دیده شدن گلگونیشان پرپر میگردند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از گلها برای سرخ شدن نادیده به دنیا می آیند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از گل ها بدون اینکه دیده شوند به دنیا می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I would rather see a young man blush than turn pale.
[ترجمه مهديه] من ترجیح میدم یه جوون ( با پوست ) سرخ و سفید و ببینم نه یه جوون رنگ پریده رو
|
[ترجمه شان] من ترجیح می دهم ببینم که یک مرد جوان از خجالت سرخ می شود تا اینکه رنگش بپرد.
|
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم یک مرد جوان را ببینم که سرخ می شود تا اینکه رنگ پریده شود
[ترجمه ترگمان]من ترجیح می دهم که یک مرد جوان از این که رنگش پریده باشد سرخ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A wise man needs not blush for changing his purpose.
[ترجمه سعيد محمدي] یک مرد باهوش نیاز ندارد سرخ ( شرمنده، خجالت زده ) شود بخاطره تغییر کردن هدفش
|
[ترجمه گوگل]یک مرد عاقل برای تغییر هدفش نیازی به سرخ شدن ندارد
[ترجمه ترگمان]یک مرد عاقل به خاطر عوض کردن هدفش، سرخ نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have to blush to admit that thing.
[ترجمه گوگل]برای اعتراف به آن چیز باید سرخ شوم
[ترجمه ترگمان]من باید خجالت بکشم که این قضیه رو اعتراف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I always blush when I speak in public.
[ترجمه گوگل]من همیشه وقتی در جمع صحبت می کنم سرخ می شوم
[ترجمه ترگمان]من همیشه وقتی در ملا عام صحبت می کنم سرخ می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I blush whenever I think about it.
[ترجمه شان] هر گاه به آن ( موضوع ) فکر می کنم ، از خجالت سرخ می شوم.
|
[ترجمه گوگل]هر وقت بهش فکر میکنم سرخ میشم
[ترجمه ترگمان]هر وقت به آن فکر می کنم سرخ می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a feverish blush to his cheeks.
[ترجمه گوگل]سرخی تب بر گونه هایش بود
[ترجمه ترگمان]سرخی تب آلودی بر گونه هایش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She tried to hide her fiery blush.
[ترجمه شان] او تلاش کرد سرخی آتش گون ( صورتش ) را پنهان کند.
|
[ترجمه گوگل]سعی کرد سرخ شدن آتشینش را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد سرخ شدن او را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It'seemed a good idea at first blush.
[ترجمه گوگل]در ابتدا ایده خوبی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]فکر خوبی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A deep blush spread from her head to her neck.
[ترجمه گوگل]سرخ شدن عمیقی از سرش تا گردنش پخش شد
[ترجمه ترگمان]سرخی عمیقی از سرش به طرف گردنش گسترده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Donald felt a blush warm his cheeks.
[ترجمه گوگل]دونالد احساس کرد که سرخی گونه هایش را گرم کرده است
[ترجمه ترگمان]دانلد احساس کرد که گونه هایش سرخ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I blush to admit it, but I quite like her music.
[ترجمه گوگل]اعتراف می کنم سرخ می شوم، اما موسیقی او را کاملاً دوست دارم
[ترجمه ترگمان]من سرخ می شوم و اعتراف می کنم، اما موسیقی او را دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She felt a warm blush rise to her cheeks.
[ترجمه گوگل]احساس کرد سرخی گرمی روی گونه هایش بلند شده است
[ترجمه ترگمان]سرخی گرمی بر گونه هایش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Her blush told of her embarrassment.
[ترجمه گوگل]سرخ شدنش حکایت از خجالتش داشت
[ترجمه ترگمان]از خجالت سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرخی صورت در اثر خجلت (اسم)
blush

شرمنده شدن (فعل)
bash, blush

سرخ شدن (فعل)
flush, fry, roast, blush, toast

انگلیسی به انگلیسی

• flush, redness; rouge
turn red, flush; be ashamed, be embarrassed
when you blush, your face becomes redder than usual because you are ashamed or embarrassed. verb here but can also be used as a count noun. e.g. `i made it myself,' mr solomon informed them with a modest blush.

پیشنهاد کاربران

Stephen blushed under their eyes
استیون زیر نگاه های آنان سرخ شده بود
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس )
سرخ شدن بخاطر خجالت:
She always blushes when she speaks in public.
از خجالت سرخ شدن
گل بهی
رنگ گل بهی
خجالت کشیدن
آتش عشق
لپ های کسی گل انداختن
سرخ شدن در اثر خجالت و. . .
مثلا she was blushed یعنی لپ هاش گل انداخته بود، خجالت کشیده بود، لپ هاش سرخ شده بود
سرخی گونه یا صورت
رژ گونه

بپرس