فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blushes, blushing, blushed
حالات: blushes, blushing, blushed
• (1) تعریف: to become red in the face as an involuntary expression of shame, confusion, or other self-conscious discomfort.
• مترادف: color, flush, redden
• مشابه: mantle
• مترادف: color, flush, redden
• مشابه: mantle
- She blushed when he looked up at her and she realized she'd been staring at him.
[ترجمه احمد قربانی] وقتی به او نگاه کرد سرخ شد و متوجه شد که به او خیره شده است.|
[ترجمه گوگل] وقتی به او نگاه کرد سرخ شد و متوجه شد که به او خیره شده است[ترجمه ترگمان] وقتی به او نگاه کرد، سرخ شد و متوجه شد که او به او خیره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to experience embarrassment or shame (usu. fol. by "at" or "for").
• مشابه: redden, squirm
• مشابه: redden, squirm
- She blushed at his remark about her skirt.
[ترجمه Mohaddese T] از اظهار نظر او درباره ی دامنش سرخ شد.|
[ترجمه گوگل] از اظهارات او در مورد دامنش سرخ شد[ترجمه ترگمان] از این اظهارنظر درباره دامن او سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her father's behavior was coarse and ill-mannered, and she blushed for him.
[ترجمه گوگل] رفتار پدرش خشن و بد اخلاق بود و برای او سرخ شد
[ترجمه ترگمان] رفتار پدرش خشن و خشن بود و او نسبت به او سرخ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار پدرش خشن و خشن بود و او نسبت به او سرخ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to show pink or red color.
• مترادف: glow, redden
• مشابه: color, flush, mantle
• مترادف: glow, redden
• مشابه: color, flush, mantle
- His cheeks blushed when he received the compliment.
[ترجمه شان] او هنگامی که مورد تعریف و ستایش واقع شد ، گونه هایش از ( شرم ) سرخ ( گلگونه ) شد.|
[ترجمه گوگل] وقتی تعارف را دریافت کرد، گونه هایش سرخ شد[ترجمه ترگمان] وقتی این تعریف را شنید گونه هایش سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to make pink or red; flush.
• مترادف: flush, redden
• مشابه: color
• مترادف: flush, redden
• مشابه: color
- Modesty blushed her cheeks a deep crimson.
[ترجمه گوگل] حیا گونه هایش را به رنگ زرشکی عمیق سرخ کرد
[ترجمه ترگمان] حیا سرخ شد و سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حیا سرخ شد و سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: blushing (adj.), blushingly (adv.)
عبارات: at first blush
مشتقات: blushing (adj.), blushingly (adv.)
عبارات: at first blush
• (1) تعریف: the act of becoming red in the face, esp. from shame or embarrassment.
• مترادف: color, flush
• مترادف: color, flush
- He hoped no one had taken notice of his blush.
[ترجمه شان] او امید داشت کسی متوجه سرخ شدن صورتش، نشده باشد.|
[ترجمه گوگل] امیدوار بود کسی متوجه سرخ شدن او نشده باشد[ترجمه ترگمان] امیدوار بود کسی متوجه سرخی او نشده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a pinkish or rosy color.
• مترادف: pink, rose
• مشابه: apricot, bloom, peach, red, salmon
• مترادف: pink, rose
• مشابه: apricot, bloom, peach, red, salmon
- A blush spread over her cheeks when she realized her blunder.
[ترجمه شان] هنگامی که او متوجه اشتباه ( بزرگش ) شد، سرخی گونه های او را فرا گرفت.|
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه اشتباهش شد سرخی روی گونه هایش پخش شد[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه اشتباهش شد سرخی گونه هایش سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a powder or moist makeup for highlighting the cheekbones; blusher.
• مترادف: blusher, rouge
• مترادف: blusher, rouge
- If you wear too much blush, you'll look like a clown.
[ترجمه گوگل] اگر بیش از حد رژگونه بپوشید، شبیه یک دلقک می شوید
[ترجمه ترگمان] اگر خیلی سرخ شوی، مثل دلقک به نظر می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر خیلی سرخ شوی، مثل دلقک به نظر می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید