blunt

/ˈblənt//blʌnt/

معنی: کند، بی پرده، رک، بی نوک، دارای لبه ضخیم، کند کردن
معانی دیگر: (لبه ی چاقو و تیغ و غیره) کند (درمقابل تیز: sharp)، کند کردن یا شدن، ناپوشیده، بی شیله پیله، (از شدت یا درد و غیره) کاستن، (اثر چیزی را) کم کردن، کند ذهن، کودن، دیرآموز، پخمه، کم هوش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a dull edge or point; not sharp.
مترادف: dull
متضاد: acute, keen, pointed, sharp
مشابه: obtuse, pointless, rounded

- It's a slow and messy process to cut vegetables with a blunt knife.
[ترجمه مروارید] برش سبزیجات با چاقوی کند، فرآیندی آهسته و نامرتب است.
|
[ترجمه گوگل] بریدن سبزیجات با یک چاقوی بی‌نقص فرآیندی کند و کثیف است
[ترجمه ترگمان] این یک فرآیند آرام و آشفته برای برش سبزیجات با چاقو کند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: direct in manner; abrupt and frank.
مترادف: candid, direct, frank, outspoken
متضاد: subtle, tactful
مشابه: abrupt, crude, downright, explicit, open, plain, plump, raw, round, straightforward

- Her comments are so blunt at times that people are offended.
[ترجمه گوگل] نظرات او گاهی آنقدر صریح است که مردم آزرده می شوند
[ترجمه ترگمان] گاهی اوقات نظرات او آنقدر رک و صریح است که مردم از آن ها رنجیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor gave his diagnosis in his usual blunt manner.
[ترجمه گوگل] دکتر تشخیص خود را به روش معمول خود اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] دکتر با رفتار صریح خود بیماریش را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: slow to understand; dull of perception; insensitive.
مترادف: dull, imperceptive, insensitive, obtuse, stupid, tactless
متضاد: keen, sharp
مشابه: dense, dimwitted, slow
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blunts, blunting, blunted
مشتقات: bluntly (adv.), bluntness (n.)
(1) تعریف: to make dull.
مترادف: dull
متضاد: hone, sharpen, whet
مشابه: round

- He blunted the ax by hitting a stone.
[ترجمه گوگل] با برخورد سنگ تبر را كوت كرد
[ترجمه ترگمان] تبر را با برخورد به سنگی کند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lessen or weaken the force or effect of.
مترادف: mitigate, moderate
متضاد: intensify
مشابه: allay, deaden, lighten, mollify, soften

- A strong counterattack blunted their assault.
[ترجمه گوگل] یک ضد حمله قوی حمله آنها را کمرنگ کرد
[ترجمه ترگمان] یک حمله متقابل قوی، حمله آن ها را تضعیف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. blunt scissors jag the material
قیچی کند پارچه را بریده بریده می کند.

2. a blunt razor blade
تیغ ریش تراش کند

3. cutting cardboard will blunt the edge of this knife
بریدن مقوا لبه ی این چاقو را کند می کند.

4. the wound had been inflicted with a blunt object
زخم توسط آلت سرپهنی وارد آورده شده بود.

5. A blunt knife may be sharpened on a stone, but if a man is stupid there is no help for his stupidity.
[ترجمه فاطیماه] یک چاقوی کند میتواند به کمک سنگ تیز شود، اما اگر مردی احمق باشد، هیچ چاره ای برای حماقتش نیست
|
[ترجمه گوگل]ممکن است چاقوی کند را روی سنگ تیز کنند، اما اگر مردی احمق باشد کمکی به حماقت او نیست
[ترجمه ترگمان]یک چاقوی تیز شاید روی سنگ تیز شده باشد، اما اگر مردی احمق باشد برای حماقت او کمکی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is blunt about her personal life.
[ترجمه گوگل]او در مورد زندگی شخصی خود صریح است
[ترجمه ترگمان]او نسبت به زندگی شخصی او رک و صریح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I hate to be blunt, Frankie, but she just didn't strike me as being very ladylike.
[ترجمه سارا] Frankie فک کنم یه اصطلاح باشه، به معنی روراست بودن. یعنی می گه: من از رک بودن متنفرم، ولی صادقانه بگم، اون به نظر من خیلی خانوووم نیست
|
[ترجمه گوگل]من از رک بودن متنفرم، فرانکی، اما او به نظر من خیلی خانم نیست
[ترجمه ترگمان]من دوست ندارم رک باشم، فرانکی اما او به من مثل یک خانم زنانه برخورد نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let me be quite blunt your work is appalling.
[ترجمه گوگل]بگذارید کاملاً رک بگویم کار شما وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]بگذار رک و پوست کنده بگویم که کار تو وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His isolation has made him blunt about the feelings of others.
[ترجمه گوگل]انزوای او باعث شده است که او در مورد احساسات دیگران صریح باشد
[ترجمه ترگمان]انزوای او باعث شده است که او نسبت به احساسات دیگران بی پرده سخن بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She couldn't stand his blunt, graceless manner.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست رفتار رکیک و بی رحمانه او را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست رفتار کند و بی نزاکت او را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He sawed at the loaf with a blunt knife.
[ترجمه گوگل]او نان را با چاقوی کند اره کرد
[ترجمه ترگمان]نان را با چاقوی تیز اره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has a reputation for blunt speaking.
[ترجمه فاطیماه] او به بی پرده سخن گفتن مشهور است
|
[ترجمه گوگل]او به صراحت سخن گفتن شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]اون شهرت زیادی برای صحبت کردن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is very blunt, very straightforward and very honest.
[ترجمه فاطیماه] او بسیار رُک، بسیار صریح و بسیار صادق است
|
[ترجمه گوگل]او بسیار صریح، بسیار صریح و بسیار صادق است
[ترجمه ترگمان]او بسیار رک و صریح و بسیار صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The blunt comment made Richard laugh in spite of himself.
[ترجمه گوگل]این اظهار نظر صریح باعث شد ریچارد علیرغم خودش بخندد
[ترجمه ترگمان]حرف های گستاخانه ریچارد باعث شد که ریچارد به رغم خودش خنده اش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کند (صفت)
late, tardy, heavy, slack, dull, slow, lagging, blate, sluggish, blunt, lazy, loggy, logy, dilatory, unapt, unready, leaden, low-speed, snail-paced

بی پرده (صفت)
straight, frank, candid, straightforward, pert, blunt, free-spoken, straight-out

رک (صفت)
straight, frank, downright, stark, straightforward, blunt, outspoken, forthright, point-blank, straight-out

بی نوک (صفت)
topless, blunt

دارای لبه ضخیم (صفت)
blunt

کند کردن (فعل)
slacken, rebate, clog, dull, blunt, sheathe, decelerate, hebetate, let up

انگلیسی به انگلیسی

• thick needle
make less sharp or intense, dull, soften, alleviate
not sharp; simple, blatant, bare
if you are blunt, you say exactly what you think without trying to be polite.
a blunt object has a rounded or flat end rather than a sharp one.
a blunt knife is no longer sharp and does not cut well.
if something blunts an emotion or feeling, it weakens it.

پیشنهاد کاربران

قسمت غیر نوک تیز تخم مرغ
صریح
بی پرده
"تضعیف کردن" در بعضی جملات
در آئرودینامیک:
لبه یا نوک گرد ( پَخ )
متضاد. . . . . نوک تیز = Slender
لانگمن دیکشنری :
صفت : ۱ _ کند
Not sharp : a blunt pencil
۲ _ جسور ، بی ادب ، رک
Not trying to be polite
فعل : کند کردن
To make dull
نقطه ی مقابل تیز هست.
در مورد اشیاء مثل چاقو و مداد معنی ( کُند ) رو میده و همینطور فاقد لبه های تیز.
در مورد انسان معنی ( کند ذهن ) بودن
بلانت سیگاری است که سوراخ و با حشیش پرش میکنند. آن را با برگ تنباکو، معمولاً در یک سیگار ارزان قیمت، یا هر کاغذی با سایز سیگار که دارای چسب نیست، می پیچند.
مبهم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : blunt
اسم ( noun ) : bluntness
صفت ( adjective ) : blunt
قید ( adverb ) : bluntly
بسیار رک، رو راست و صریح
Example :
Yeah so um, i try to be super honest, you know, I'm always very blunt when i date people. Like "i do porn, take it or leave it". I always clear the air at th6r beginning
...
[مشاهده متن کامل]

Meaning :
saying or expressing something in a very direct way that may upset some people
معنی دومش سیگاری است که با برگ تنباکو پیچیده شده و مواد داخلیش کانابیس یا شاهدانه است

بی محابا، سرراست، صاف و ساده
زمخت
Blunt as a verb:طبیعی کردن موضوع
این رک بودن که در معانی نوشته شده است، می تواند تند و زنده نیز باشد، در نتیجه می توانید همین تند و زننده بودن را به عنوان ترجمه نیز انتخاب کنید❤️
Blunt Object
جسمی که سر تختی داشته باشه
مثل چوب بیسبال یا چکش
سرتخت
موی بلنت. نوعی مدل کوتاه کردن مو که در آن انتهای موها صاف است ( چتریِ بلنت: Blunt Fringe/Bangs )
سیگاری
ناکارآمد ( در مورد قوانین )
Hit the blunt بی سرو صدا بزن
پزشکی و دامپزشکی:
Blunt trauma: آسیب غیر متنفذه، بدون ایجاد بریدگی
مثل ساییدگی، ضرب دیدگی، خون مردگی
A�blunt�is a�cigar�that has been hollowed out and filled with�cannabis. It is rolled with the�tobacco - leaf "wrap", usually from an inexpensive cigar. A blunt is different from a�joint, which uses�rolling papers.
رُک، گستاخ
She's very blunt, but at least you know where you stand with her ( = you know what she thinks and how she is likely to behave )
She is a blunt person.
vulgar
مبتذل ، به این جمله دقت کنین:
. that it is not blunted by indiscriminate use
سیگاری ( سیگار پر شده با ماریجوانا )
صاف و پوست کنده
رک و صریح
صاف و صریح
غیرنافذ
( در مورد صحبت ) رُک بودن
blunting its edge,
کند کردن لبه لرنده یک چیز
رک - گستاخ
( تحقیرآمیز ) گاگول، پَلَشت
آدم یوبس
پخم و دست و پا چلفتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس