blunder

/ˈbləndər//ˈblʌndə/

معنی: اشتباه بزرگ، اشتباه لپی، سهو، خطا، خبط، اشتباه کردن، کوکورانه رفتن، سهو کردن، دست پاچه شدن و بهم مخلوط کردن
معانی دیگر: اشتباه احمقانه، خبط (از روی بی فکری)، (به خاطر بی فکری یا پخمگی) اشتباه کردن، مرتکب خطا شدن، بی محابا وارد شدن یا حرکت کردن، (با بی فکری و بی دقتی) راه رفتن، سر به هوایی کردن، تلوتلو خوران رفتن، کورکورانه رفتن، (اغلب با out) بی فکرانه گفتن، گاف کردن، (نابخردانه) بروز دادن (رجوع شود به:blurt)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a careless or thoughtless mistake.
مترادف: boner, flub, goof, slip-up
مشابه: blooper, botch, error, fault, faux pas, fiasco, folly, gaffe, gaucherie, howler, mistake, muff, oversight, slip, stumble

- It was a great blunder to forget the guest of honor's name.
[ترجمه ب گنج جو] فراموش کردن نام مهمان افتخاری اشتباهی بزرگ بود.
|
[ترجمه گوگل] فراموش کردن نام مهمان افتخاری اشتباه بزرگی بود
[ترجمه ترگمان] اشتباه بزرگی بود که نام مهمان را فراموش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blunders, blundering, blundered
(1) تعریف: to act or move awkwardly or without clear purpose.
مترادف: bumble, flounder, stumble
مشابه: fumble, muddle

- We blundered about in the fog.
[ترجمه ب گنج جو] مه همه جا را فرا گرفته بود و ما کور مال کور مال جلو می رفتیم.
|
[ترجمه شان] ما در مه، کور گورانه راه می پیمودیم.
|
[ترجمه گوگل] در مه اشتباه کردیم
[ترجمه ترگمان] ما در مه جا به جا شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a careless, thoughtless, or stupid mistake.
مترادف: flub, goof
مشابه: bungle, err, muff, slip, stumble

- The candidate blundered when she misquoted her opponent.
[ترجمه امیرحسین56] زمانی که نامزد ( کاندیدا ) نام رقیبش رو به غلط ( بد ) نقل قول ( بیان ) کرد اشتباه فاحشی ( را ) مرتکب شد
|
[ترجمه گوگل] این نامزد زمانی که به اشتباه از رقیب خود نقل قول کرد اشتباه کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی که او به حریف حمله کرد، کاندیدای دستی به خطا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: blunderingly (adj.), blunderer (n.)
(1) تعریف: to make a mess or a failure of.
مترادف: bungle, flub, goof up, mess up, muff
مشابه: boggle, botch, bumble

- He blundered the entire presentation.
[ترجمه گوگل] او کل ارائه را اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان] او تمام سخنرانی را به طور کلی انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to say without thinking.
مشابه: let out

جمله های نمونه

1. a monumental blunder
یک گاف (اشتباه) رسوا کننده

2. to redeem a blunder
اشتباه را جبران کردن

3. the representatives howled at the blunder
آن اشتباه بزرگ فریاد اعتراض نمایندگان را بلند کرد.

4. the spider waits for the victim to blunder into the web
عنکبوت صبر می کند تا طعمه کورکورانه در تار گرفتار شود.

5. Sert's awkward apology could not make up for his serious blunder.
[ترجمه گوگل]عذرخواهی ناشیانه سرت نتوانست اشتباه جدی او را جبران کند
[ترجمه ترگمان]عذر موجه sert نمی توانست اشتباه جدی خود را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The general's blunder forced his army to a rapid retreat.
[ترجمه گوگل]اشتباه ژنرال ارتش او را مجبور به عقب نشینی سریع کرد
[ترجمه ترگمان]اشتباه عمومی ارتش او را به عقب نشینی سریع واداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Youth is a blunder; manhood a struggle, old age a regret.
[ترجمه احمد احمدی] بی هدف در نوجوانی، سگ دوزنان در بزرگسالی و حسرت خوران در کهنسالی.
|
[ترجمه گوگل]جوانی اشتباه است مردانگی یک مبارزه، پیری یک حسرت
[ترجمه ترگمان]جوانی اشتباه است، مردانگی است، پیری است، پیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I fear lest we commit an inexcusable blunder.
[ترجمه گوگل]می ترسم مرتکب یک اشتباه غیرقابل توجیه شویم
[ترجمه ترگمان]از ترس اینکه مبادا مرتکب یک اشتباه نابخشودنی بشویم، می ترسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I think he made a tactical blunder by announcing it so far ahead of time.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او با اعلام زودتر از موعد اشتباه تاکتیکی مرتکب شد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم با خبر دادن آن به زمان، اشتباه تاکتیکی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A last-minute blunder cost them the match.
[ترجمه صالح] اشتباه دقیقه اخری برای آنها به بهای باخت مسابقه تمام شد.
|
[ترجمه بهمن] A last - minute blunder made them lose the match.
|
[ترجمه گوگل]یک اشتباه لحظه آخری برای آنها به قیمت تمام شد
[ترجمه ترگمان]یک اشتباه دقیقه آخر برای آن ها تمام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I made a terrible blunder in introducing her to my husband.
[ترجمه گوگل]در معرفی او به شوهرم اشتباه بزرگی مرتکب شدم
[ترجمه ترگمان]اشتباه بزرگی مرتکب شدم که او را به شوهرم معرفی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've made an awful blunder.
[ترجمه گوگل]من یک اشتباه بزرگ مرتکب شدم
[ترجمه ترگمان]اشتباه بزرگی مرتکب شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An embarrassing blunder nearly blighted his career before it got off the ground.
[ترجمه گوگل]یک اشتباه شرم آور نزدیک بود که حرفه او را قبل از اینکه از زمین خارج شود، نابود کرد
[ترجمه ترگمان]یک اشتباه شرم آور نزدیک بود که کارش را خراب کند، قبل از اینکه از زمین بلند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You just committed the blunder to end all blunders.
[ترجمه گوگل]تو فقط مرتکب اشتباه شدی تا به همه اشتباهات پایان بدهی
[ترجمه ترگمان]تو مرتکب اشتباهی شدی که همه blunders رو تموم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had made the most ancient blunder in the business quite off his own bat.
[ترجمه گوگل]او با خفاش خود مرتکب قدیمی ترین اشتباه در تجارت شده بود
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین اشتباه خود را در این کار از چوب بیسبال خود ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. One problem relates to a tactical blunder by Swapo.
[ترجمه گوگل]یک مشکل به اشتباه تاکتیکی Swapo مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]یک مشکل با یک اشتباه تاکتیکی توسط Swapo مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It seems to be another public relations blunder by the government.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این یکی دیگر از اشتباهات روابط عمومی دولت باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این یک اشتباه عمومی دیگر از سوی دولت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Blind thrushes in the wood blunder and drop on to the brown needles.
[ترجمه گوگل]برفک‌های کور در لابه‌لای چوب و افتادن روی سوزن‌های قهوه‌ای
[ترجمه ترگمان]Blind رک ها در جنگل کورکورانه و به سوی سوزن قهوه ای حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشتباه بزرگ (اسم)
blunder

اشتباه لپی (اسم)
blunder

سهو (اسم)
slip, error, mistake, wrong, blunder, oversight, inadvertence, omission, inadvertency, miscue

خطا (اسم)
slip, error, mistake, transgression, lapse, fault, miss, sin, blunder, miscue, misfeasance

خبط (اسم)
dereliction, error, mistake, rascality, blunder, boner, gaffe

اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

کوکورانه رفتن (فعل)
blunder

سهو کردن (فعل)
mistake, blunder, make an error, make a mistake

دست پاچه شدن و بهم مخلوط کردن (فعل)
blunder

تخصصی

[ریاضیات] خبط

انگلیسی به انگلیسی

• gross error, stupid mistake
make a stupid mistake; move back and forth in a clumsy manner, move blindly, grope
if you blunder, you make a stupid or careless mistake. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i might have committed some dreadful blunder.
if you blunder somewhere, you move there in a clumsy and careless way.

پیشنهاد کاربران

I made a blunder by getting his name wrong.
سوتی دادم اسمشو اشتباهی گفتم.
Blunder into marriage
اشتباها و از سر نادانی ازدواج کردن
دسته گل به آب دادن
لانگمن دیکشنری :
اسم : اشتباه فاحش ، اشتباه لپی
Stupid mistake
فعل : ۱ _ اشتباه فاحش کردن
Make a blunder
۲ _ با دستپاچگی حرکت کردن
Move awkwardlyچ
blunder ( v ) ( blʌndər ) =to make a stupid or careless mistake, e. g. The government had blundered in its handling of the affair. blunder ( n ) =a stupid or careless mistake
blunder
اشتباه بزرگ
یک نوع اشتباه فاحشی ک از طریق افکاراحمقانه سربزند
در بازی شطرنج به معنای از دست دادن فرصت یا مهره و حرکت اشتباه در اثر بی دقتی هست.
به طور مثال: I just blundered my queen
اشتباه محض ، اشتباه فاحش
to make a mistake through stupidity, ignorance, or carelessness
سوتی
blunder ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: اشتباه
تعریف: خطایی که از بی‏توجهی افراد یا معیوب بودن دستگاه ناشی شود
اشتباه فاحش و لپی= snafu
اشتباه احمقانه ناشی از عدم تفکر یا بی دقتی که پیامدجدی دارد.
1. کورمال کورمال حرکت کردن
blunder about/around: Someone was blundering about in the kitchen.
blunder into/past/through etc something: Phil came blundering down the stairs.
2. اشتباها درگیر چیزی شدن یا وارد جایی شدن
...
[مشاهده متن کامل]

blunder into: Somehow we blundered into the war.
blunder in: He would have agreed if you hadn’t blundered in.

1. اشتباه فاحش ( و ناشی از بی توجهی )
2. مرتکب اشتباه احمقانه شدن
کفتار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس