اسم ( noun )
• : تعریف: a hill or shoreline with a steep face.
• مترادف: cliff, palisade
• مشابه: bank, cape, crag, escarpment, foreland, headland, peak, promontory, ridge, scarp, slope
• مترادف: cliff, palisade
• مشابه: bank, cape, crag, escarpment, foreland, headland, peak, promontory, ridge, scarp, slope
- The guns were mounted high on the bluffs over the river.
[ترجمه گوگل] اسلحه ها روی بلوف های بالای رودخانه نصب شده بودند
[ترجمه ترگمان] اسلحه ها روی رودخانه بالای رودخانه بالا رفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اسلحه ها روی رودخانه بالای رودخانه بالا رفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: abrupt or bluntly outspoken, but good-natured.
• متضاد: reserved, reticent
• مشابه: candid, direct, downright, frank, offhand, open, outspoken, plain-spoken, straightforward, unceremonious, unreserved
• متضاد: reserved, reticent
• مشابه: candid, direct, downright, frank, offhand, open, outspoken, plain-spoken, straightforward, unceremonious, unreserved
- He had a bluff manner that offended some people, but he had friends to spare.
[ترجمه گوگل] او رفتار بلوفی داشت که باعث رنجش عده ای می شد، اما دوستانی هم داشت که باید از آنها صرف نظر کرد
[ترجمه ترگمان] رفتاری جدی داشت که بعضی از مردم را ناراحت می کرد، اما دوستانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتاری جدی داشت که بعضی از مردم را ناراحت می کرد، اما دوستانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having a steep, nearly vertical front, as on a riverbank or coastline.
• مترادف: sheer
• مشابه: abrupt, perpendicular, steep, vertical
• مترادف: sheer
• مشابه: abrupt, perpendicular, steep, vertical
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to mislead someone by using false pretenses.
• مترادف: deceive
• مشابه: cozen
• مترادف: deceive
• مشابه: cozen
- She was bluffing when she said she would report them to the police.
[ترجمه گوگل] وقتی گفت که آنها را به پلیس گزارش می دهد، بلوف می زد
[ترجمه ترگمان] داشت بلوف می زد وقتی گفت که اونا رو به پلیس گزارش می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داشت بلوف می زد وقتی گفت که اونا رو به پلیس گزارش می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in poker, to attempt to lead opponents into believing that one's hand is stronger than it really is by betting heavily on it, or that one's hand is weaker than it really is by betting very little on it.
- We all thought he was bluffing, but he did in fact have a great hand.
[ترجمه گوگل] همه ما فکر میکردیم که او بلوف میزند، اما او در واقع دست خوبی داشت
[ترجمه ترگمان] همه فکر می کردیم بلوف می زده ولی در حقیقت یه دست فوق العاده هم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه فکر می کردیم بلوف می زده ولی در حقیقت یه دست فوق العاده هم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bluffs, bluffing, bluffed
حالات: bluffs, bluffing, bluffed
• (1) تعریف: to deceive, mislead, or intimidate using false pretenses.
• مترادف: bamboozle, deceive, delude, hoodwink, mislead
• مشابه: cozen, fool, hoax, humbug, swindle, trick
• مترادف: bamboozle, deceive, delude, hoodwink, mislead
• مشابه: cozen, fool, hoax, humbug, swindle, trick
- He was bluffing the police when he said he had a gun.
[ترجمه گوگل] او در حال بلوف زدن به پلیس بود که گفت اسلحه دارد
[ترجمه ترگمان] داشت بلوف می زد وقتی گفت اسلحه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داشت بلوف می زد وقتی گفت اسلحه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in poker, to lead (the other players) to believe that one's hand is stronger than it really is by betting heavily on it or that one's hand is weaker than it really is by betting very little on it.
• مشابه: deceive, delude, fool, mislead
• مشابه: deceive, delude, fool, mislead
- He bluffed us all with only a pair of threes!
[ترجمه گوگل] او فقط با یک جفت سه تایی همه ما را بلوف کرد!
[ترجمه ترگمان] اون به ما بلوف زد که فقط یه جفت سه تایی داره!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون به ما بلوف زد که فقط یه جفت سه تایی داره!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: bluffer (n.)
مشتقات: bluffer (n.)
• (1) تعریف: the act or process of bluffing.
• مترادف: deceit, delusion
• مشابه: fraud, humbug
• مترادف: deceit, delusion
• مشابه: fraud, humbug
- He told his boss he was going to quit if he didn't get a raise, but it was only a bluff.
[ترجمه گوگل] او به رئیسش گفت که اگر افزایش حقوق نگیرد، استعفا می دهد، اما این فقط یک بلوف بود
[ترجمه ترگمان] او به رئیسش گفت که اگر ترفیع بگیرد از اینجا می رود، اما فقط یک بلوف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به رئیسش گفت که اگر ترفیع بگیرد از اینجا می رود، اما فقط یک بلوف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person who bluffs.
• مترادف: deceiver
• مشابه: fake, fraud, humbug
• مترادف: deceiver
• مشابه: fake, fraud, humbug