blown

/ˈbloʊn//bləʊn/

معنی: ورم کرده، دمیده شده
معانی دیگر: وزان، اسم مفعول: blow، نفخ کرده، پف کرده، باد کرده، آماسیده، به نفس نفس افتاده، وامانده، پر از مگس، مگس زده، اسم مفعول فعل blow3، شکوفا، پرغنچه، پرگل، شکفته (full-blown هم می گویند)، خسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: swollen or bloated; inflated.
مشابه: balloon

- a report blown out of all proportion to the truth
[ترجمه گوگل] گزارشی که کاملاً با حقیقت منفجر شده است
[ترجمه ترگمان] گزارشی که از همه جهت صحیح و سالم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: breathless or exhausted, as from exertion.

(3) تعریف: flyblown.

(4) تعریف: made by blowing, as glass.
( verb )
• : تعریف: past participle of blow

جمله های نمونه

1. blown flowers
گل های شکفته

2. azure clouds blown from azure seas
برآمد نیلگون ابری زروی نیلگون دریا

3. the kite was blown aloft by the wind
بادبادک با وزش باد به هوا رفت.

4. the lights went out because the fuse had been blown
چراغ ها خاموش شد چون فیوز سوخته بود.

5. A lot of dust had blown in.
[ترجمه گوگل]گرد و غبار زیادی به داخل وزیده بود
[ترجمه ترگمان]گرد و خاک زیادی وارد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The car was blown to bits.
[ترجمه گوگل]ماشین تکه تکه شد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل تکه تکه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Check whether a fuse has blown.
[ترجمه گوگل]بررسی کنید که آیا فیوز منفجر شده است
[ترجمه ترگمان]بررسی کنید که آیا فیوز پریده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The breeze blow blew, has blown off me long for your.
[ترجمه گوگل]نسیمی که وزید، آرزوی تو مرا از پا درآورده است
[ترجمه ترگمان]باد می وزید و من را برای مدتی طولانی خاموش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A lot of trees were blown down in the recent storms.
[ترجمه گوگل]در طوفان های اخیر درختان زیادی منفجر شدند
[ترجمه ترگمان]در طوفان های اخیر تعداد زیادی درخت ریخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The wind had blown the rain in and soaked the carpet.
[ترجمه گوگل]باد باران را به داخل برده بود و فرش را خیس کرده بود
[ترجمه ترگمان]باد باران باریده و فرش را خیس کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The wind must have blown it over.
[ترجمه Edi.nozari] باید باد آن را برده باشد
|
[ترجمه گوگل]باید باد آن را وزیده باشد
[ترجمه ترگمان]باد باید آن را منفجر کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have to get my front tyre blown up.
[ترجمه گوگل]من باید لاستیک جلوم باد کند
[ترجمه ترگمان]من باید لاستیک های جلویی را بلند کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Power lines were blown down and we had a blackout of several hours.
[ترجمه گوگل]خطوط برق منفجر شد و چندین ساعت خاموشی داشتیم
[ترجمه ترگمان]خطوط برق از بین رفت و ما چند ساعت بی هوش شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All the efforts have been blown away.
[ترجمه گوگل]تمام تلاش ها به باد رفته است
[ترجمه ترگمان]همه تلاش ها نابود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The boat was blown over by a squall.
[ترجمه Edi.nozari] در اثر بوران قایق منهدم شد.
|
[ترجمه گوگل]قایق در اثر طوفان منفجر شد
[ترجمه ترگمان]باد در میان تندباد غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورم کرده (صفت)
angry, swollen, tumescent, blubbery, blown, distent, nodular, tumid

دمیده شده (صفت)
blown

انگلیسی به انگلیسی

• breathless, winded
exhale; inflate; wave; whistle; explode; sprout
blown is the past participle of blow.

پیشنهاد کاربران

در مورد تخم ( مرغ، شترمرغ و امثالهم ) به خالی کردن آن ( معمولا با هدف استفاده تزئینی از آن ) گفته می شود.
My mind is not easily blown
من به این راحتی ها تحت تاثیر چیزی قرار نمی گیرم. /تعجب نمی کنم. /شگفت زده نمی شوم.
خسته کوفته، داغون، له
در مورد لامپ و قطعات الکتریکی: سوخته
اسم مفعول blow )
یکی از معانی blow لو رفتن، آشکار شدن است. پس blown به معنای:
لورفته، فاش شده!
Your cover has been blown
پوششت لو رفته است!

بپرس