blink

/ˈblɪŋk//blɪŋk/

معنی: چشمک، نگاه مختصر، سوسو زدن نور چراغ، چشمک زدن، سوسو زدن، تجاهل کردن
معانی دیگر: چشم بر هم زدن، چشمک زدن (اگر عمدی باشد بیشتر wink می گویند)، چشم را باز و بسته کردن، (در مورد چراغ اتومبیل و غیره) روشن و خاموش کردن، چراغ راهنما زدن، علامت دادن، نادیده گرفتن، صرفنظر کردن، با شگفتی نگریستن، از تعجب چشم برهم زدن، چشم برهم زنی، کورموشی نگاه کردن (مثلا در نور زیاد)، با چشمان نیم بسته نگاه کردن، (مهجور) به طور اجمالی نگریستن، نظر کوتاه افکندن، (اسکاتلند) نگاه کوتاه، نظر اجمالی، (به ویژه در نواحی قطبی) بازتاب نور خورشید در افق یا در زیر ابرهای کم ارتفاع، ماه به حالت بدر، سوسو زنی، (راهنمایی و رانندگی) چراغ چشمک زن (در چهارراه ها و سرپیچ های خطرناک و غیره)، چراغ رسانگر (که با روشن و خاموش شدن مخابره می کند)، (جمع) چشم بند اسب، چشم بند، چشم بند زدن، نادیده گرفته

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blinks, blinking, blinked
(1) تعریف: to close and open the eyes very quickly, usu. involuntarily; wink.
مترادف: nictitate, wink
مشابه: flicker, flutter

- If you do not blink, your eyes will quickly become dry.
[ترجمه گوگل] اگر پلک نزنید، چشمانتان به سرعت خشک می شود
[ترجمه ترگمان] اگر پلک نزنید، چشمان شما به سرعت خشک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to look through partially closed eyes (usu. fol. by "at").
مترادف: squint

- He blinked at the page sleepily.
[ترجمه گوگل] با خواب آلودگی روی صفحه پلک زد
[ترجمه ترگمان] او خواب آلود به صفحه نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to gleam or shine sporadically; twinkle.
مترادف: coruscate, flicker, twinkle, waver
مشابه: dance, gleam, glisten, scintillate, shimmer, shine, sparkle

- We saw airplane lights blinking across the night sky.
[ترجمه محمد م] ما نور چراغ چشمک زن هواپیما را در آسمان شب دیدیم
|
[ترجمه M] ما هواپیمایی را در آسمان دیدیم که چراغش روشن خاموش میشد
|
[ترجمه Marya] ما در آسمان شب هواپیمایی در حال چشمک زدن مشاهده کردیم
|
[ترجمه گوگل] ما چراغ های هواپیما را دیدیم که در آسمان شب چشمک می زنند
[ترجمه ترگمان] چراغ های هواپیما که در آسمان شب چشمک می زدند را دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to ignore or see with indifference (usu. fol. by "at").
مترادف: wink at
مشابه: dodge, evade, shirk

- She blinks at convention.
[ترجمه گوگل] او در کنوانسیون پلک می زند
[ترجمه ترگمان] به مجمع پلک می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to close and open (the eyes) quickly, often repeatedly; wink.
مترادف: bat, wink

- She blinked her eyes in surprise.
[ترجمه گوگل] با تعجب چشم هایش را پلک زد
[ترجمه ترگمان] او با تعجب چشمانش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to remove a foreign body from the eyes by winking.
مترادف: wink

- We blinked away the dust.
[ترجمه گوگل] گرد و غبار را پلک زدیم
[ترجمه ترگمان] ما گرد و خاک را از هم جدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause to shine intermittently.
مشابه: flash, shine, sparkle

- They blinked the searchlight.
[ترجمه گوگل] نورافکن را پلک زدند
[ترجمه ترگمان] آن ها نور را به هم زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: on the blink
(1) تعریف: the act of blinking.
مترادف: nictitation, wink
مشابه: flicker, flutter

(2) تعریف: an instantaneous glimpse.
مشابه: glance, glimmer, glimpse, peek, peep

(3) تعریف: a brief flash of light; glimmer; twinkle.
مترادف: flash, flicker, gleam, sparkle, twinkle, wink
مشابه: glimmer, glint, glisten, glitter, shimmer

جمله های نمونه

1. to blink at a violation
تخلفی را نادیده گرفتن

2. a blink of an eye (or eyelid)
لحظه،(در) یک چشم بر هم زدن

3. go on the blink
(انگلیس) خراب شدن (در مورد ماشین و غیره)،خوب کار نکردن

4. She didn't even blink at his outrageous proposal.
[ترجمه گوگل]او حتی با پیشنهاد ظالمانه او پلک نزد
[ترجمه ترگمان]حتی از پیشنهاد outrageous هم پلک نزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had to blink back her tears before she continued her story.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه داستانش را ادامه دهد باید اشک هایش را پلک می زد
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه داستان او را ادامه دهد، مجبور بود اشک هایش را پاک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The problem exists, and one simply cannot blink it away.
[ترجمه گوگل]مشکل وجود دارد و به سادگی نمی توان آن را چشمک زد
[ترجمه ترگمان]مشکل وجود دارد، و یک نفر به سادگی نمی تواند آن را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The blink of beacon could be seen for miles.
[ترجمه گوگل]چشمک زدن فانوس دریایی تا کیلومترها دیده می شد
[ترجمه ترگمان]نور آتش در مایل ها دورتر دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All toads blink when they swallow.
[ترجمه گوگل]همه وزغ ها هنگام قورت دادن پلک می زنند
[ترجمه ترگمان]همه وزغ ها، وقتی که آب دهانش را قورت می دهند، پلک می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My computer's on the blink again.
[ترجمه الهام] کامپیوتر من دوباره مشکل پیدا کرده یا دوباره خوب کار نمیکنه
|
[ترجمه گوگل]کامپیوتر من دوباره چشمک می زند
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر من دوباره در پلک زدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The washing machine's on the blink again.
[ترجمه گوگل]ماشین لباسشویی دوباره چشمک می زند
[ترجمه ترگمان]ماشین لباسشویی دوباره در پلک زدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The brightness of the snow made him blink.
[ترجمه گوگل]روشنایی برف باعث شد پلک بزند
[ترجمه ترگمان]درخشش برف باعث شد که او پلک بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He developed a nervous twitch and began to blink constantly.
[ترجمه گوگل]او دچار تکان عصبی شد و مدام شروع به پلک زدن کرد
[ترجمه ترگمان]یک حرکت عصبی ایجاد کرد و پیوسته پلک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the blink of an eye, he was gone.
[ترجمه گوگل]در یک چشم به هم زدن او رفته بود
[ترجمه ترگمان]در یک چشم به هم زدن، او رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In a blink of an eye he had disappeared.
[ترجمه گوگل]در یک چشم به هم زدن ناپدید شده بود
[ترجمه ترگمان]در یک چشم به هم زدن ناپدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چشمک (اسم)
blink, twinkle, wink, eyewink

نگاه مختصر (اسم)
blink, glance

سوسو زدن نور چراغ (اسم)
blink

چشمک زدن (فعل)
bat, sparkle, blink, twinkle, wink, winkle, nictitate

سوسو زدن (فعل)
blink, flicker, gleam, shimmer, glimmer

تجاهل کردن (فعل)
evade, blink, connive, ignore

تخصصی

[کامپیوتر] چشمک زن

انگلیسی به انگلیسی

• wink, flicker
wink the eye, close and reopen the eye; flicker
when you blink or when you blink your eyes, you shut your eyes and very quickly open them again. verb here but can also be used as a count noun. e.g. it was his guilty blink that gave him away.
when a light blinks, it flashes on and off.
see also blinking.

پیشنهاد کاربران

it's on the blink again.
کار نمیکنه خراب شده. ( doesn't work )
طرفه العین
به چشمک زدنِ تصویر در صفحه نمایش هم گفته میشه
1 - پلک زدن
2 - سوسو زدن
به معنی طی الارض، سرعت نور، برق آسا، حرکت با سرعتی انقدر زیاد که تو یه چشم بر هم زدن از یک نقطه تو یک نقطه دیگه باشه با flash معنی تقریباً نزدیکی داره
The indicator light blinks fast in orange.
چراغ نشانگر، به رنگ نارنجی، سریع چشمک می زند.
یکی از معانی مهمش هم "نگاه مختصر و اجمالی " هست
blink ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: چشمک
تعریف: روشن شدن پایۀ یک لایۀ اَبر براثر بازتاب نور از برف یا یخ
چشم به هم زدن

چشم به هم زدن
We blink he's up a Tree
چشم به هم بزنیم بالای درخته
به معنی نگاه دزدکی هم هست
به طرفدار های گروه دخترانه بلک پینک هم گفته میشه وهم چشمک زن هم گفته میشه البته شاید بعضیا طرفدار های بلک پینک رو بلینک میدون
blink به طرفدار های گروه black pink گفته میشود که به معنی چشمک زدناست *_* ^_^
blink : پلک زدن، چشم بر هم زدن
wink : چشمک زدن
چشمک زدن
معنیش میشه پلک زدن یا نگاه کردن
بلینک به طرفداران گروه محشر و فوق العاده دخترانه بلک پینک blackpink هم می گویند : ) ) )

In the blink
سه سوته
Blink یعنی چشمک زدن که به طرفداران گروه بلک پینکهم گفته میشود.
blink نام طرفداران گروه کره ایھ دخترانھ است به اسم blackpink که معنیھ بلینک یعنی چشمک; - )

مشکل دار شدن
The printer is on the blink
پرینتر به تِرتِر افتاده

پلک زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس