صفت ( adjective )
مشتقات: blessedly (adv.), blessedness (n.)
مشتقات: blessedly (adv.), blessedness (n.)
• (1) تعریف: hallowed; sanctified.
• مترادف: exalted, holy, sacred, sanctified
• مشابه: beatific, hallowed
• مترادف: exalted, holy, sacred, sanctified
• مشابه: beatific, hallowed
• (2) تعریف: worthy of divine favor.
• متضاد: cursed
• مشابه: exalted, glorious, sacred, sainted
• متضاد: cursed
• مشابه: exalted, glorious, sacred, sainted
- our blessed rescuers
[ترجمه گوگل] نجات دهندگان مبارک ما
[ترجمه ترگمان] امدادرسانان تبرک شده ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امدادرسانان تبرک شده ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having had good fortune conferred upon one.
• مترادف: fortunate
• متضاد: accursed, cursed, wretched
• مشابه: favored, lucky
• مترادف: fortunate
• متضاد: accursed, cursed, wretched
• مشابه: favored, lucky
- She felt blessed to have such a sweet child.
[ترجمه Glory] او احساس خوشحالی داشت که چنین کودک شیرینی دارد.|
[ترجمه گوگل] او از داشتن چنین فرزند نازنینی احساس خوشبختی می کرد[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که بچه خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: bringing pleasure; joyous.
• مترادف: exalted, felicitous, happy, joyful, wonderful
• متضاد: accursed, tragic
• مشابه: beatific, buoyant, elated, exultant
• مترادف: exalted, felicitous, happy, joyful, wonderful
• متضاد: accursed, tragic
• مشابه: beatific, buoyant, elated, exultant
- A baby's birth is a blessed event.
[ترجمه گوگل] تولد نوزاد یک اتفاق مبارک است
[ترجمه ترگمان] تولد یک بچه رویدادی فرخنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تولد یک بچه رویدادی فرخنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید