blessed

/ˈblest//blest/

معنی: مبارک، سعید، متبارک، خوشبخت
معانی دیگر: مقدس، آشو، همایون، فرهومند، فرخنده، خجسته، وابسته به آمرزش، رستگار، آمرزیده، قرین رحمت، (قسم یا دشنام ملایم) فلان فلان شده، سزاوار دشنام، آرامبخش، پربرکت، کامبخش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: blessedly (adv.), blessedness (n.)
(1) تعریف: hallowed; sanctified.
مترادف: exalted, holy, sacred, sanctified
مشابه: beatific, hallowed

(2) تعریف: worthy of divine favor.
متضاد: cursed
مشابه: exalted, glorious, sacred, sainted

- our blessed rescuers
[ترجمه گوگل] نجات دهندگان مبارک ما
[ترجمه ترگمان] امدادرسانان تبرک شده ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having had good fortune conferred upon one.
مترادف: fortunate
متضاد: accursed, cursed, wretched
مشابه: favored, lucky

- She felt blessed to have such a sweet child.
[ترجمه Glory] او احساس خوشحالی داشت که چنین کودک شیرینی دارد.
|
[ترجمه گوگل] او از داشتن چنین فرزند نازنینی احساس خوشبختی می کرد
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که بچه خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: bringing pleasure; joyous.
مترادف: exalted, felicitous, happy, joyful, wonderful
متضاد: accursed, tragic
مشابه: beatific, buoyant, elated, exultant

- A baby's birth is a blessed event.
[ترجمه گوگل] تولد نوزاد یک اتفاق مبارک است
[ترجمه ترگمان] تولد یک بچه رویدادی فرخنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. god blessed the seventh day and sanctified it
(انجیل) خداوند روز هفتم را برکت داد و آن را مقدس اعلام کرد.

2. he blessed us with his guidance
با رهنمودهای خود ما را مستفیض کرد.

3. the blessed
اشخاص مقدس،آمرزیدگان،رستگاران،بهشتی ها،فرخندگان

4. god had blessed him with a good voice
خدا به او صدای خوبی داده بود.

5. in this blessed ground
در این مکان مقدس

6. on the blessed day of their wedding
در روز خجسته ی ازدواج آنها

7. the priest blessed the bride and the groom
کشیش برای عروس و داماد تقاضای نیکبختی و آمرزش کرد.

8. it happens every blessed morning
هر بامداد این اتفاق لعنتی روی می دهد.

9. not everyone is blessed with such endowments as she is
همه کس استعدادهای او را ندارد.

10. Wishing you a blessed Christmas and a New Year filled with happy surprises.
[ترجمه محمدرضا شریفی] برایتان کریسمسی مبارک و سال جدیدی پر از شگفتی های خوش آرزومندم
|
[ترجمه گوگل]با آرزوی کریسمس پر برکت و سال نوی پر از شگفتی های شاد
[ترجمه ترگمان]آرزو می کنم که شما یک کریسمس مبارک و یک سال نو را با شگفتی های happy پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How blessed are some people, whose lives have no fears, no dreads, to whom sleep is a blessing that comes nightly, and brings nothing but sweet dreams.
[ترجمه گوگل]چه خوشا به حال برخی از مردم که زندگیشان نه ترسی دارد و نه هراسی، که خواب نعمتی است که هر شب نصیبشان می شود و جز رویاهای شیرین چیزی به ارمغان نمی آورد
[ترجمه ترگمان]چند نفر هستند که بدون ترس و وحشت زندگی می کنند و وحشت ندارند که خواب یک موهبت الهی است و هیچ چیز جز رویاهای شیرین به ارمغان نمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Blessed is he whose fame does not outshine his truth.
[ترجمه گوگل]خوشا به حال کسی که شهرتش بر حقیقتش برتری نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]خوشبخت کسی که شهرت او را تحت تاثیر قرار نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Blessed are the peacemakers.
[ترجمه گوگل]خوشا به حال صلح طلبان
[ترجمه ترگمان]خوشا به حال آشتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fortunately we were blessed with fine weather.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه آب و هوای خوبی داشتیم
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه هوا خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is blessed with both beauty and brains.
[ترجمه گوگل]او هم از نظر زیبایی و هم از نظر عقل برخوردار است
[ترجمه ترگمان]او از هر دو زیبایی و مغز بهره مند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He blessed us with his leadership.
[ترجمه گوگل]او با رهبری خود به ما برکت داد
[ترجمه ترگمان]اون ما رو با رهبری خودش تقدیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبارک (صفت)
happy, auspicious, blessed, blest

سعید (صفت)
happy, auspicious, blessed, blest, jovial, beatific

متبارک (صفت)
blessed, blest

خوشبخت (صفت)
happy, blessed, blest, lucky, fortunate, prosperous, providential

انگلیسی به انگلیسی

• fortunate, supremely favored; sanctified, holy
you use blessed to describe something that you think is wonderful, and that you are thankful for or relieved about.

پیشنهاد کاربران

فیض، صاحب فیض یا همان نظر کرده
متبرک
مورد موهبت واقع شدن
godsend, grace
exm:
I am blessed with good eyesight
We are both blessed with good health
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bless
✅️ اسم ( noun ) : blessing / blessedness
✅️ صفت ( adjective ) : blessed
✅️ قید ( adverb ) : blessedly
✅ صوت ( exclamation ) : bless
غرق در برکت شدن
خرسند کردن
خوش شانس داشتن
You would be blessed with love or you would be useless
نظرکرده
مبارک
to health with blessed love
بسلامتی با عشق و سعادت برکت
beatification سعادت جاودانی
I am glad to fill out the will purchased form of car . Our new car with happiness for hayday and wedding day
...
[مشاهده متن کامل]

من خوشحالم که فرم خودرو را پر می کند.
ماشین جدید ما با خوشبختی برای شادی روزانه و روز عروسی هست

خوشبخت
سعید. خوشبخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس