blameworthy

/ˈbleɪmwɜːrði//ˈbleɪmwɜːði/

معنی: سزاوار سرزنش، مقصر، مجرم، گناهکار، ذمیم
معانی دیگر: تقصیرکار، سزاوار گناه، سزاوار عیبجویی، سرزنش پذیر، نکوهیدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: blameworthiness (n.)
• : تعریف: meriting reproach or blame.
متضاد: blameless, meritorious
مشابه: criminal, culpable

جمله های نمونه

1. he is not at all blameworthy
او اصلا تقصیر کار نیست.

2. You may see yourself as useless, incompetent and blameworthy.
[ترجمه زهرازینالی] شما ممکن است خودتان را بی فایده بی کفایت و قابل سرزنش ببینید
|
[ترجمه گوگل]ممکن است خود را بی فایده، بی کفایت و سرزنش کنید
[ترجمه ترگمان]ممکن است خودتان را به عنوان سرزنش و سزاوار سرزنش ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Blameworthy or not, his father should pay some of the costs of repairing the damage.
[ترجمه گوگل]مقصر است یا نه، پدرش باید بخشی از هزینه های جبران خسارت را بپردازد
[ترجمه ترگمان]پدر او باید مقداری از هزینه های تعمیر خسارت را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To feel blameworthy desire for ( that which is another's ).
[ترجمه گوگل]برای (آنچه مال دیگری است) احساس سرزنش کردن
[ترجمه ترگمان]احساس ملامت کردن برای (که یکی دیگر است)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The article is long, but not otherwise blameworthy.
[ترجمه گوگل]مقاله طولانی است، اما در غیر این صورت قابل سرزنش نیست
[ترجمه ترگمان]این مقاله طولانی است، اما در غیر این صورت سزاوار سرزنش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She did not wish to remain outside of her usual, blameworthy self for longer than was necessary.
[ترجمه گوگل]او نمی خواست بیش از آنچه لازم بود خارج از خود معمولی و قابل سرزنش خود باقی بماند
[ترجمه ترگمان]نمی خواست خود را بیش از آنچه لازم بود سرزنش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the behaviour of the far-left groups behind the protests seem to be just as blameworthy as that of the police.
[ترجمه گوگل]اما به نظر می رسد رفتار گروه های چپ افراطی پشت این اعتراضات به اندازه رفتار پلیس قابل سرزنش است
[ترجمه ترگمان]اما رفتار گروه های چپ گرا در پشت اعتراضات به نظر می رسد که از نظر پلیس بسیار سزاوار سرزنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These are the praiseworthy way, the neutral way, and blameworthy ones.
[ترجمه گوگل]اینها راه ممدوح، راه بی طرف و سرزنش است
[ترجمه ترگمان]این ها روش های ستودنی و روش های خنثی و سزاوار سرزنش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سزاوار سرزنش (صفت)
worthy, blamable, blameful, blameworthy, reprehensible, culpable

مقصر (صفت)
faulty, blamable, blameful, blameworthy, culpable, guilty

مجرم (صفت)
blameworthy, culpable, guilty

گناهکار (صفت)
transgressive, wicked, peccant, criminal, blameworthy, guilty, sinful, unregenerate, unrighteous, unregenerated

ذمیم (صفت)
blameworthy

انگلیسی به انگلیسی

• worthy of or deserving blame
someone who is blameworthy has done something bad or wrong.

پیشنهاد کاربران

۱. سزاوار سرزنش. در خور ملامت
مثال:
Do not set up another god besides Allah, or you will sit blameworthy, forsaken
خدای دیگری در کنار الله قرار ندهید، در غیر این صورت سزاوار سرزنش خواهید بود و بی سرپرست خواهید نشست.
...
[مشاهده متن کامل]

�لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا�

از نظر گرامری صفت هست.
سزاوار سرزنش / مستحق سرزنش / لایق سرزنش

بپرس