beyond

/bɪˈɑːnd//bɪˈjɒnd/

معنی: دورتر، برتر از، انطرف ماوراء، خارج از، خارج از، مافوق، انسوی
معانی دیگر: در پس، بعد از، آن سوی، ورای، ماورا، آنطرف، آن طرف تر، آن سوتر، (از نظر زمان) دیرتر، پس از، (از نظر امکان یا ادراک) گذشته از، افزون بر

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: past the far side of; farther on than; later than.

- The settlers' destination was beyond the mountains.
[ترجمه Aydin Jz] مقصد مهاجران آن سوی کوه ها بود
|
[ترجمه گوگل] مقصد شهرک نشینان آن سوی کوه ها بود
[ترجمه ترگمان] مقصد مهاجران فراتر از کوه ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The post office is two blocks beyond the library if you keep walking straight.
[ترجمه اذر پناهی] اگه همینطوری مستقیم بری اداره پست دو بلوک اون طرف تر از کتابخانه هست
|
[ترجمه گوگل] اگر مستقیم راه بروید، اداره پست دو بلوک فراتر از کتابخانه است
[ترجمه ترگمان] اگر شما به طور مستقیم راه بروید، اداره پست دو بلوک از کتابخانه فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's now beyond the time that we expected him to arrive.
[ترجمه نسترن] از زمانی که انتظار داشتیم برسد گذشته است
|
[ترجمه گوگل] اکنون فراتر از زمانی است که انتظار داشتیم او بیاید
[ترجمه ترگمان] الان فراتر از زمانی است که انتظارش را داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: outside the limits or reach of.
متضاد: within
مشابه: outside

- We need a new roof, but it's beyond our means.
[ترجمه Aydin Jz] ما به سقف جدیدی نیاز داریم اما این بالاتر از امکانات ( توانایی ) ما هست
|
[ترجمه گوگل] ما به یک سقف جدید نیاز داریم، اما این از توان ما خارج است
[ترجمه ترگمان] ما به یک سقف جدید نیاز داریم، اما این فراتر از means
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He is an adult now and beyond his parents' control.
[ترجمه گوگل] او اکنون بالغ است و خارج از کنترل والدینش است
[ترجمه ترگمان] او یک فرد بالغ است و از کنترل پدر و مادرش فراتر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She grabbed for the rope, but it was beyond her reach.
[ترجمه A] او طناب را گرفت، اما از دسترس او خارج شد
|
[ترجمه گوگل] طناب را گرفت، اما از دسترس او خارج بود
[ترجمه ترگمان] او طناب را گرفت، اما از دسترس او فراتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in greater degree than.

- We believed he was wise beyond all others.
[ترجمه گوگل] ما معتقد بودیم که او فراتر از دیگران عاقل است
[ترجمه ترگمان] ما فکر می کردیم که اون عقلش رو از دست همه کس دیگه ای می رسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They succeeded beyond all their dreams.
[ترجمه سمن] آنها به جایگاهی فراتر از رویاهاشون دست پیدا کردند.
|
[ترجمه Leyla] موفقیت آنها فراتر از رویاهایشان بود.
|
[ترجمه گوگل] آنها فراتر از تمام رویاهای خود موفق شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها موفق شدند از همه dreams فراتر بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: further on, along, or away.

- There was nowhere to sit by the fountain, so they walked a bit beyond.
[ترجمه گوگل] جایی برای نشستن در کنار چشمه وجود نداشت، بنابراین آنها کمی فراتر رفتند
[ترجمه ترگمان] هیچ جایی برای نشستن کنار فواره نبود، بنابراین کمی فراتر رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: that which is at a great distance in space or time.

- Countless galaxies exist in the beyond.
[ترجمه گوگل] کهکشان های بی شماری در ماوراء وجود دارند
[ترجمه ترگمان] کهکشان ها و کهکشان های بی شمار در آن سوی وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the afterlife; hereafter.

جمله های نمونه

1. beyond a shadow of doubt
بدون کمترین شک و تردید

2. beyond all bearing
غیرقابل تحمل

3. beyond all doubt
بدون هیچ شک و شبهه

4. beyond belief
باورنکردنی (آن سوی مرز باور)

5. beyond human understanding
فراسوی عقل بشر

6. beyond number
بی شمار

7. beyond reach
خارج از دسترسی

8. beyond the confines of human knowledge
آن سوی مرزهای دانش بشری

9. beyond the house
آن طرف خانه

10. beyond the precincts of human thought
ماورای قلمرو تخیل بشری

11. beyond the river
آن سوی رودخانه

12. beyond the visiting hours
بعد از ساعات اداری

13. beyond (or over) the sea(s)
در آن سوی دریا(ها)،در ماورای بحار

14. beyond (or past or without) compare
غیر قابل مقایسه،غیرقابل قیاس،بی همتا،منحصر بفرد

15. beyond (or without) doubt
بدون شک،بی شک،مطمئنا

16. beyond (or without) price
پربها،قیمتی از قیمت گذشته،گرانبها

17. beyond belief
باور نکردنی

18. beyond control, outside control
خارج از توانایی یا سلطه،خودسر

19. beyond dispute
غیرقابل بحث،قطعی،واضح،بی چون و چرا

20. beyond measure
بیش از حد،بیش از اندازه،بی حد،بسیار

21. beyond number
بی شمار،ناشمردنی،شمارناپذیر

22. beyond one's wildest dreams
خیلی بهتر از انتظار،(به طور غیرمترقبه) عالی

23. beyond one's wildest dreams
بالاتر از حد انتظار،آنچه که شخص خوابش را هم نمی دیده

24. beyond question
بدون شک،بدون تردید

25. beyond recognition
تشخیص ناپذیر،نشناختنی

26. beyond the shadow of a doubt
بدون هیچ گونه شک و تردید

27. angry beyond measure
بیش از حد عصبانی

28. beauty beyond human thought
زیبایی که ماورای اندیشه های بشر است

29. immediately beyond the river is a small, red building
درست پس از رودخانه،بنای کوچک و قرمز رنگی قرار دارد.

30. go beyond
تجاوز کردن از

31. old beyond one's years
عاقل تر از همسالان خود،از سن خود خردمندتر

32. a success beyond one's expectations
موفقیت بیشتر از حد انتظار

33. he is beyond help
کار او از کمک گذشته است.

34. it is beyond my comprehension
از دامنه ی درک من خارج است.

35. it is beyond my ken
از درک من خارج است.

36. it is beyond my power
از اختیار من خارج است.

37. this is beyond my financial ability
از قدرت مالی من خارج است.

38. this is beyond the capacity of a child
بچه از عهده ی این کار برنمی آید.

39. this is beyond the pale of your responsibilities
این از حدود مسئولیت های شما خارج است.

40. you went beyond the speed limit
شما از حداکثر سرعت تجاوز کردید.

41. to live beyond one's means
بیش از درآمد خود خرج کردن

42. god's bounties are beyond measure
نعمت های پروردگار حدی ندارد.

43. her honesty is beyond question
در امانت او شکی نیست.

44. our gratification is beyond expression
امتنان ما بیان ناپذیر است.

45. some events are beyond human control
برخی رویدادها از کنترل بشر خارج است.

46. the unheard-of lands beyond the ocean
سرزمین های ناشناخته ی آن سوی اقیانوس

47. these matters are beyond the cognizance of this court
این مقوله ها خارج از اختیارات این دادگاه است.

48. these things are beyond the compass of the human mind
این چیزها از محدوده ی فکر بشر خارج است.

49. this car is beyond repair
این اتومبیل قابل تعمیر نیست.

50. this problem is beyond his scope
این مسئله از فهم او خارج است.

51. he had no education beyond a high school diploma
تحصیلی بالاتر از دیپلم دبیرستان نداشت.

52. the project has succeeded beyond our expectation
طرح،بیش از حد انتظار ما موفقیت آمیز بوده است.

53. they think of nothing beyond their bodily needs
آنان به فکر چیزی ورای نیازهای جسمانی خود نیستند.

54. this ill man is beyond help
بیماری این مرد چاره پذیر نیست (به این مرد نمی شود کمکی کرد).

55. the (or the great) beyond
1- پس از مرگ،جهان باقی 2- در دوردست

56. faith caused them to persist beyond every defeat
ایمان موجب شد که بر همه ی شکست ها فائق آیند.

57. new tests can establish paternity beyond doubt
آزمایش های جدید می تواند بدون شک و تردید پدر واقعی کودک را تعیین کنند.

58. the car accident changed her face beyond recognition
تصادف اتومبیل صورتش را آنقدر عوض کرده بود که نمی شد او را شناخت.

59. the excellence of our products is beyond any doubt
مرغوبیت کالاهای ما شک بردار نیست.

60. the street now extends three kilometers beyond the station
خیابان اکنون تا سه کیلومتر فراتر از ایستگاه ادامه دارد.

61. one cannot describe you (god) for you are beyond description
نتوان وصف تو کردن که تو در وصف نگنجی

مترادف ها

دورتر (قید)
beyond, further

برتر از (قید)
beyond

انطرف ماوراء (قید)
beyond

خارج از (قید)
beyond, outside

خارج از (حرف اضافه)
beyond, outside

مافوق (حرف اضافه)
over, above, beyond

انسوی (حرف اضافه)
beyond

تخصصی

[ریاضیات] ماوراء، خارج است، دورتر، برتر از

انگلیسی به انگلیسی

• world to come, afterlife, world of the dead
past, further than
further, more distant
if something is beyond a place, it is on the other side of it.
to extend, continue, or progress beyond a particular thing or point means to extend or continue further than that thing or point.
if someone or something is beyond belief, understanding, or control, it has become impossible to believe in, understand, or control it.
if you say that something is beyond you, you mean that you cannot understand it.

پیشنهاد کاربران

دور بودن
فراتر از، خارج از تصور
فراتر از
مثال: The problem is beyond my ability to solve.
مشکل فراتر از توانایی من برای حل است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
افزون بر، فرای
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : beyond ✅ تلفظ واژه: bi - YAND ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: آنسویِ، آنطرف، ماوراء، مافوق، دورتر، برتر از ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : met ( a ) - , ultra -
ورای
beyond
از نگر ریشه شناسی واژه ای ایرانی - اوروپایی :
beyond : be - yond
یا : bey - ond
be / bey = به ، با ، پِی ، پَس
yond / ond = آن
beyond : واژه به واژه " به آن ، با آن ، پِی آن ، پِی اَند "
به پارسی امروز : پساتر از آن ، فراتر از آن
فراتر، خارج از
( مثلاً : چه اتفاقی فراتر از کنترل شما می افتد؟ . . . . . چه اتفاقی خارج از کنترل شما می افتد؟ )
دور از ذهن
out of
فراتر از، بیش از، بیشتر از
فرای - فرا سوی - ماوراء - ورای
Omg the pain this woman must have felt. . . Beyond anything I could imagine
در اینجا یعنی فرای تصور
خارج از
به اصطلاح میگیم تو مخیله ی من نمیگنجه اصلا
. be beyond somebody to be too difficult for someone to understan

بیش از
بیشتر از
More than
پس از، بعد از، بعدِ
فراتر
The beyond = Whatever comes after this life ( چیزی که رخ میدهد بعد از این زندگی )
قابل گذر ، گذرا
بالای
برفراز

برتر
، ، ، ،
فراتر
پشت
. A row of houses stretching beyond
خانه هایی که در پشت آن ردیف شده بود.
beyond repair
غیرقابل تعمیر
صرف نظر از
به جُز، به غیر از
Sth is beyond me.
اون چیز برام غیر قابل باوره
یا
فلان چیز دور از تصوراتمه
جلوتر از
افزون بر
بیشتر از
I think for the kind of distance a cab would be beyond my budget
من فکر می کنم برای این مسافت تا کسی بیشتر از بودجه من میتونه باشه
apart from
except
به جز، مگر، باستثنای، سوای، به غیر از،
Soon I couldn't hear the spoken words beyond a distant hum in the background.

outside the limits or reach of
out of the range, power etc. of
علاوه بر
فراتر از
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس