betray

/bəˈtreɪ//bɪˈtreɪ/

معنی: فاش کردن، خیانت کردن، تسلیم دشمن کردن، خیانت کردن به
معانی دیگر: به دشمن کمک کردن، عهدشکنی کردن، گیر دادن، نارو زدن، مایوس کردن، سرخورده کردن، گمراه و سپس ترک کردن، از راه به در کردن، (برخلاف میل خود) آشکار کردن، گویا بودن، نمایشگر بودن، افشا کردن، بروز دادن، برملا کردن، لو دادن، پرده برداشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: betrays, betraying, betrayed
مشتقات: betrayal (n.), betrayer (n.)
(1) تعریف: to be disloyal to; commit treason against.
مترادف: double-cross, sell out
مشابه: inform on, let down, rat on

- A spy can be tempted to betray his own country.
[ترجمه سارا] یک جاسوس میتونه وسوسه بشه که به کشور خودش خیانت کنه
|
[ترجمه گوگل] یک جاسوس می تواند وسوسه شود که به کشور خود خیانت کند
[ترجمه ترگمان] یه جاسوس میتونه وسوسه بشه که به کشورش خیانت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be unfaithful to.
مشابه: breach, double-cross, let down, two-time, violate

- They say he betrayed the gang by associating with rival gang members.
[ترجمه گوگل] آنها می گویند او با ارتباط با اعضای باند رقیب به باند خیانت کرده است
[ترجمه ترگمان] آن ها می گویند او با هم کاری با اعضای باند رقیب به این گروه خیانت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She betrayed her pledge to remain silent.
[ترجمه سارا] او به تعهد خود برای ساکت ماندن خیانت کرد ( عهدشکنی کرد )
|
[ترجمه گوگل] او به عهد خود برای سکوت خیانت کرد
[ترجمه ترگمان] به قول او قول داد که ساکت بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to reveal unintentionally.
مترادف: disclose, divulge, give away, reveal, spill
متضاد: conceal, hide
مشابه: demonstrate, evidence, evince, manifest, register, show, tell, uncover, unveil

- The look in his eyes that accompanied his words betrayed his true intentions.
[ترجمه فرید] نگاه به چشمانش صداقت گفتارش را در پاکی نیاتش آشکار می ساخت
|
[ترجمه گوگل] نگاهی که در چشمان او همراه با سخنانش بود، به نیت واقعی او خیانت می کرد
[ترجمه ترگمان] نگاهی به چشمان او انداخت که با سخنان او نیت واقعی او را فاش ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to mislead.
مترادف: delude, dupe, mislead
مشابه: beguile, bluff, deceive, trick

- He was betrayed by ambition.
[ترجمه سیروس] او گرفتار بلند پروازی شده بود
|
[ترجمه گوگل] جاه طلبی به او خیانت کرد
[ترجمه ترگمان] جاه طلبی به او خیانت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to fail to fulfill (hopes, expections, or the like).
مترادف: disappoint
مشابه: beat, bilk, dash, foil, frustrate, thwart

- Her youthful promise was betrayed.
[ترجمه حسین] قولی که در جوانی داده بود، شکست.
|
[ترجمه گوگل] به قول جوانی اش خیانت شد
[ترجمه ترگمان] قول جوانی او به او خیانت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He betrayed his parents' hopes when he decided against becoming a priest.
[ترجمه فرید] وقتیکه برخلاف نظر والدینش نخواست کشیش شود نا امید والدینش را
|
[ترجمه گوگل] زمانی که تصمیم گرفت کشیش نشود به امید والدینش خیانت کرد
[ترجمه ترگمان] اون به پدر و مادرش خیانت کرده وقتی که تصمیم گرفته بود کشیش بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his impassive face did not betray his anguish
چهره ی آرام او درد و حرمان او را بروز نمی داد.

2. they tempted him with money to betray his country
با پول او را تطمیع کردند که به میهن خود خیانت کند.

3. When Violet accidentally stepped on the nail, she uttered a sharp cry of pain.
[ترجمه گوگل]هنگامی که ویولت به طور تصادفی روی میخ پا گذاشت، فریاد تند دردناکی بر زبان آورد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که \"ویولت\" تصادفی روی ناخن پا گذاشت فریادی تیز از درد برآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Seth was surprised when he was told that he had uttered Joan's name in his sleep.
[ترجمه گوگل]ست وقتی به او گفتند که نام جوآن را در خواب بر زبان آورده تعجب کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی به او گفتند که نام جوان را در خواب بر زبان آورده است، سث متعجب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When Mr. Fuller saw that his house had not been damaged in the fire, he uttered a sigh of relief.
[ترجمه گوگل]وقتی آقای فولر دید که خانه اش در آتش آسیبی ندیده است، نفس راحتی کشید
[ترجمه ترگمان]وقتی اقای فولر دید که خانه اش در آتش آسیب ندیده است، آهی ازسر آسودگی برآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Trust thyself only, and another shall not betray thee.
[ترجمه گوگل]فقط به خودت اعتماد کن و دیگری به تو خیانت نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]فقط به خودت اعتماد کن و یکی دیگر به تو خیانت نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fake friends never betray in front of you. They always do it behind you.
[ترجمه گوگل]دوستان کاذب هرگز در مقابل شما خیانت نمی کنند آنها همیشه این کار را پشت سر شما انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]دوستای جعلی هیچوقت جلوی تو خیانت نمی کنن اونا همیشه پشت سر تو اینکارو میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When I tell someone I will not betray his confidence I keep my word.
[ترجمه گوگل]وقتی به کسی می‌گویم به اعتمادش خیانت نمی‌کنم، به قولم عمل می‌کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی به کسی می گویم که به اعتماد او خیانت نخواهم کرد، قول می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He promised never to betray the organization.
[ترجمه گوگل]او قول داد که هرگز به سازمان خیانت نکند
[ترجمه ترگمان]اون قول داده که هیچوقت به سازمان خیانت نکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was offered money to betray his colleagues.
[ترجمه گوگل]به او پیشنهاد پول داده شد تا به همکارانش خیانت کند
[ترجمه ترگمان]اون به همکارانش پول داده بود تا به همکارانش خیانت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I tried not to betray my ignorance.
[ترجمه گوگل]سعی کردم به نادانی خود خیانت نکنم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم به نادانی خودم خیانت نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She will not betray your trust .
[ترجمه گوگل]او به اعتماد شما خیانت نمی کند
[ترجمه ترگمان]اون به اعتماد تو خیانت نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I would never betray a confidence .
[ترجمه Amir jcat] هرگز به یک اعتماد، خیانت نخواهم کرد
|
[ترجمه گوگل]من هرگز به یک اعتماد خیانت نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من هرگز به کسی اعتماد نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their betray disorganized the party.
[ترجمه گوگل]خیانت آنها حزب را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]خیانت آن ها در مهمانی پراکنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What kind of man would betray his own sister to the police?
[ترجمه Erfa] اخه چه جور آدمی میتونه خواهر خودشو به پلیس لو بده؟!
|
[ترجمه گوگل]چه نوع مردی به خواهر خود به پلیس خیانت می کند؟
[ترجمه ترگمان]کدوم مردی به خواهرش خیانت می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They offered me money if I would betray my associates.
[ترجمه گوگل]آنها به من پیشنهاد دادند که اگر به همکارانم خیانت کنم
[ترجمه ترگمان]اونا بهم پول دادن که به associates خیانت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I have never known her to betray a confidence .
[ترجمه گوگل]من هرگز او را نمی شناسم که به یک اعتماد به نفس خیانت کند
[ترجمه ترگمان]من هرگز او را ندیده ام که به کسی اعتماد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. His remarks betray an utter contempt for the truth .
[ترجمه گوگل]اظهارات او حاکی از تحقیر کامل حقیقت است
[ترجمه ترگمان]اظهارات او نسبت به حقیقت حقیر و حقیر جلوه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We betray the ideals of our country when we support capital punishment.
[ترجمه گوگل]وقتی از مجازات اعدام حمایت می کنیم به آرمان های کشورمان خیانت می کنیم
[ترجمه ترگمان]وقتی که ما از مجازات اعدام حمایت می کنیم، آرمان های کشور خود را فاش می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاش کردن (فعل)
utter, give away, tell, unfold, reveal, disclose, manifest, descry, babble, divulge, betray, squeal, tattle, peach, uncloak

خیانت کردن (فعل)
betray, sell out

تسلیم دشمن کردن (فعل)
betray

خیانت کردن به (فعل)
betray, sell over

انگلیسی به انگلیسی

• be disloyal; reveal a secret; deliver, hand over (to the enemy)
if you betray someone who thinks you support or love them, you do something which harms them, often by helping their enemies or opponents.
if you betray a secret, you tell it to people who you should not tell it to.
if you betray your feelings or thoughts, you show them without intending to.

پیشنهاد کاربران

نامردی کردن
نشان دادن
When listening to our favourite songs, our body betrays all the symptoms of emotional arousal
betray ( v ) ( bɪˈtreɪ ) e. g. He was offered money to betray his colleagues. She felt betrayed when she found out the truth about him. betrayal ( n ) e. g. Memories of his betrayal still haunted her.
betray
You want betray me
Betray لو دادن، خیانت کردن
Cheat onخیانت به همسر
He is cheating on me
چطوری میشه متوجه شد
پشت کردن ( به کسی ) - نارو زدن - از پشت خنجر زدن ( به کسی )
فروختن
تو منو فروختی
- - - -
از پشت خنجر زدن
به راه اشتباه بردن، گمراه کردن
خیانت
قار و قور کردن شکم شما ، گرسنگی شما رو betray میکنه !
( لو دادن ) که ی جورایی خیانت هم محسوب میشه !
to show feelings, thoughts, or a particular characteristic without intending to
لو دادن
خیانت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس