• (1)تعریف: to deprive and make mournful (usu. fol. by "of"). • مشابه: deprive
- The hurricane bereaved her of her family.
[ترجمه گوگل] طوفان او را از خانواده اش محروم کرد [ترجمه ترگمان] طوفان اون رو از دست داده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to deprive or strip away from, as by force or tribulation. • مشابه: deprive
- The invaders bereaved the villagers of their homes and possessions.
[ترجمه گوگل] مهاجمان روستاییان را از خانه ها و اموال خود محروم کردند [ترجمه ترگمان] مهاجمان روستائیان خانه های خود و اموال آنان را bereaved [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The war bereaved us of all hope.
[ترجمه گوگل] جنگ همه امیدمان را از دست داد [ترجمه ترگمان] جنگ ما رو از همه امید نجات میده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. She expressed her sympathy to the bereaved family.
[ترجمه گلی افجه ] او با خانواده سوگوار ابراز همدردی کرد
|
[ترجمه گوگل]وی با خانواده داغدار ابراز همدردی کرد [ترجمه ترگمان]همدردی خود را نسبت به خانواده bereaved ابراز می داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]او سال گذشته همسرش را از دست داد [ترجمه ترگمان]سال پیش از زنش جدا شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The clergy prey on bereaved families.
[ترجمه گوگل]روحانیت خانواده های داغدار را شکار می کند [ترجمه ترگمان]روحانیان خانواده های داغ دیده را طعمه خود می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The team now seems bereft of inspiration.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تیم اکنون از الهام گرفته شده است [ترجمه ترگمان]این تیم در حال حاضر فاقد الهام است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The bereaved is / are still in mourning.
[ترجمه گوگل]داغدیدگان / هنوز در ماتم هستند [ترجمه ترگمان]bereaved هنوز عزادار هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Mr Dinkins visited the bereaved family to offer comfort.
[ترجمه گوگل]آقای دینکینز برای تسلی دادن از خانواده داغدار دیدن کرد [ترجمه ترگمان]آقای Dinkins از خانواده داغدار دیدن کرد تا به آن ها دلداری بدهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Alone now and almost penniless, he was bereft of hope.
[ترجمه گوگل]او اکنون تنها و تقریباً بی پول، بی امید بود [ترجمه ترگمان]اکنون تنها و تقریبا بی پول بود، دیگر امیدی نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The plane crash bereaved her of her busband.
[ترجمه گلی افجه ] سانحه هوایی او را سوگوار شوهرش کرد
|
[ترجمه گوگل]سقوط هواپیما او را از بند اتوبوس محروم کرد [ترجمه ترگمان] سقوط هواپیما اون رو از \"busband\" جدا کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The accident bereaved Jack of his wife.
[ترجمه گوگل]این تصادف باعث شد جک از همسرش غافل شود [ترجمه ترگمان] اون حادثه \"جک\" رو از دست داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. His death in 1990 left her completely bereft.
[ترجمه گلی افجه ] مرگ او در ۱۹۹۰ ان زن را کاملا به سوگ نشاند
|
[ترجمه گوگل]مرگ او در سال 1990 او را کاملاً بیحال کرد [ترجمه ترگمان]مرگ او در سال ۱۹۹۰ او را کاملا محروم کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The shock of his departure had left her feeling alone and bereft.
[ترجمه گلی افجه ] شوک عزیمت او , زن را دچار احساس تنهایی و اندوه کرد
|
[ترجمه گوگل]شوک رفتن او باعث شده بود که او احساس تنهایی و بیحوصلگی کند [ترجمه ترگمان]شوک ناشی از حرکت او را به حال خود رها کرده بود و خود را از دست داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Our sympathies go to the bereaved.
[ترجمه گوگل]همدردی ما با بازماندگان است [ترجمه ترگمان] علاقه ما به the [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To deprive someone of something, especially due to death 😔 🔍 مترادف: Deprive ✅ مثال: The sudden loss of her husband bereaved Anna of her happiness.
عزاداری/سوگواری کردن، داغدار شدن، داغدیده شدن، به عزا نشستن. مترادف با mourn=grieve They bereaved ( grieved ) over the death of the infant آنها به عزای مرگ نوزاد نشستند. محروم کردن، بی بهره/نصیب کردن. مترادف با deprive ... [مشاهده متن کامل]
البته این لغت روبه صورت bereft هم می گن She was bereaved ( bereft=deprived ) of hope and happiness او از امید و خوشی به ه ای نبرده بود.