benefit

/ˈbenəˌfɪt//ˈbenɪfɪt/

معنی: استفاده، مزیت، سود، منفعت، مصلحت، خیر، احسان، مزایا، اعانه، نمایش برای جمعاوری اعانه، افاضه، احسان کردن، فایده بردن، فایده رساندن
معانی دیگر: هوده، سودمندی، بهره مندی، فایده، سود بردن، منفعت کردن، بهره مند شدن، مفید بودن، سودمند بودن، کمک کردن، (معمولا جمع) دریافتی ماهیانه، قسط دریافتی (بابت حقوق بازنشستگی یا بیمه یا خیرات و غیره)، حراج یا نمایش یا برنامه ی هنری و غیره که درآمد آن به مصارف خیریه می رسد، (قدیمی) نیکوکاری، کرم، vt : فایده رساندن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: benefit of the doubt
(1) تعریف: anything that provides an advantage or produces a positive result.
مترادف: advantage, behoof, boon, favor, use
متضاد: disadvantage, drawback, harm
مشابه: asset, avail, convenience, gain, good, positive, profit

- Exercise provides many benefits for your health.
[ترجمه محمد] ورزش مزایای زیادی برای سلامتی شما دارد
|
[ترجمه موسی] ورزش فواید زیادی را برای سلامتی شما به ارمغان می آورد.
|
[ترجمه حدیث] ورزش فواید زیادی برای سلامتی شما فراهم میکند
|
[ترجمه گوگل] ورزش فواید زیادی برای سلامتی شما دارد
[ترجمه ترگمان] ورزش فواید بسیاری برای سلامتی شما فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Cleaner air is a benefit of living in the country.
[ترجمه جنیدی] مزایای زندگی در روستا ( حومه شهر ) هوای تمیزتر است .
|
[ترجمه سهیل] هوای پاک تر از مزایای زندگی در روستا است
|
[ترجمه Amir] هوای پاک تر از مزایای زندگی در کشور میباشد
|
[ترجمه مرتضی علیزاده] هوای تمیز تر از مزایای زندگی در روستا است.
|
[ترجمه گوگل] هوای پاک از مزایای زندگی در کشور است
[ترجمه ترگمان] هوای پاک تر از مزایای زندگی در کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an object, service, or sum of money that enhances well-being; aid.
مشابه: accommodation, advantage, aid, asset, assistance, blessing, favor, gain, godsend, help, perk, perquisite, profit, relief, welfare

- Our company provides benefits such as health insurance and paid vacations.
[ترجمه موسی] شرکت ما مزایایی مانند بیمه درمانی و مرخصی استحقاقی ( با حقوق ) را ارائه می دهد.
|
[ترجمه گوگل] شرکت ما مزایایی مانند بیمه درمانی و تعطیلات با حقوق را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] شرکت ما مزایایی مانند بیمه سلامت و تعطیلات پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a social event to raise money for a specific cause or person.
مترادف: fund-raiser
مشابه: affair, event, occasion, party

- We're having a benefit to raise money for the children's hospital.
[ترجمه موسی] ما از مزایای جمع آوری پول برای بیمارستان کودکان برخوردار هستیم.
|
[ترجمه Saber] ما یک خیریه داریم که برای کودکان در بیمارستان پول جمع می کنیم.
|
[ترجمه گوگل] ما سودی برای جمع آوری پول برای بیمارستان کودکان داریم
[ترجمه ترگمان] ما برای جمع آوری پول برای بیمارستان کودکان سود می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: benefits, benefiting, benefitting, benefited, benefitted
• : تعریف: to cause positive results for; be helpful to.
مترادف: avail, help, profit, serve
متضاد: damage, disadvantage, harm, hurt
مشابه: aid, assist, pay

- The new public swimming pool will benefit the entire community.
[ترجمه موسی] استخر شنای عمومی جدید به نفع کل جامعه خواهد بود.
|
[ترجمه گوگل] استخر عمومی جدید به نفع کل جامعه خواهد بود
[ترجمه ترگمان] استخر عمومی جدید به نفع کل جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A healthy diet would benefit you greatly.
[ترجمه گوگل] یک رژیم غذایی سالم برای شما بسیار مفید خواهد بود
[ترجمه ترگمان] یک رژیم غذایی سالم به نفع شما خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I hope this advice benefits you in some way.
[ترجمه موسی] امیدوارم این مشاوره به نوعی برای شما سودمند باشد.
|
[ترجمه گوگل] امیدوارم این توصیه به نحوی برای شما مفید باشد
[ترجمه ترگمان] امیدوارم این نصیحت به نحوی به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to gain or derive favorable results (usu. fol. by "from").
مترادف: avail, gain, profit
متضاد: suffer

- You will certainly benefit from getting a college education.
[ترجمه گوگل] مطمئناً از تحصیلات دانشگاهی سود خواهید برد
[ترجمه ترگمان] قطعا از تحصیل دانشگاهی سود خواهید برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I benefited a good deal from the experience of living abroad.
[ترجمه گوگل] من از تجربه زندگی در خارج از کشور بسیار بهره بردم
[ترجمه ترگمان] من از تجربه زندگی در خارج از کشور سود بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a benefit concert for kurdish refugees
کنسرت خیریه برای (کمک به) پناهندگان کرد

2. marriage without benefit of clergy
ازدواج بدون مراسم مذهبی

3. we will benefit from free trade to the same extent as the koreans do
ما به اندازه ی کره ای ها از تجارت آزاد بهره خواهیم برد.

4. give someone the benefit of the doubt
ارفاق کردن،(علیرغم وجود شبهه) کسی را بی گناه اعلام کردن،فرصت دوباره دادن

5. farmers who cultivate seeds,shall benefit by it some day
برزگران دانه که می پرورند / آید روزی که از آن برخورند.

6. it is not to your benefit to write this letter
به سود شما نیست که این نامه را بنویسید.

7. i now realize my mistakes with the benefit of hindsight
با استفاده از پس نگری اکنون به اشتباهات خود پی می برم.

8. the waters of the two rivers were husbanded for the benefit of the farmers
آب های آن دو رودخانه به نفع کشاورزان مورد بهره برداری قرار گرفت.

9. He couldn't see the benefit of arguing any longer.
[ترجمه گوگل]او دیگر نمی توانست فایده ای از بحث و جدل ببیند
[ترجمه ترگمان]او دیگر نمی توانست از این بحث لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company plans to beef up our fringe benefit.
[ترجمه شمیم] شکرت برنامه دارد که مزایای شغلی ما را تقویت کند
|
[ترجمه گوگل]این شرکت قصد دارد مزایای جانبی ما را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]برنامه های شرکت به نفع ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In any case, we could halve the benefit.
[ترجمه گوگل]در هر صورت می‌توانیم سود را نصف کنیم
[ترجمه ترگمان]در هر صورت ما می توانیم سود را نصف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For maximum benefit, take the tablets before meals.
[ترجمه گوگل]برای حداکثر سود، قرص ها را قبل از غذا مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]برای حداکثر مزایا این قرص ها را قبل از غذا بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It will be to your benefit to arrive early.
[ترجمه گوگل]زودتر رسیدن به نفع شما خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این به نفع شما خواهد بود که زودتر وارد شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. People would benefit greatly from a pollution-free vehicle.
[ترجمه گوگل]مردم از یک وسیله نقلیه بدون آلودگی سود زیادی خواهند برد
[ترجمه ترگمان]مردم از یک وسیله نقلیه عاری از آلودگی سود می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. People who apply for housing benefit must be means-tested.
[ترجمه شمیم] افرادی که برای مزایای مسکن درخواست میکنند، میبایست از نظر استطاعت مالی سنجش شوند
|
[ترجمه گوگل]افرادی که برای دریافت کمک هزینه مسکن درخواست می کنند باید از نظر مالی مورد آزمایش قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]افرادی که برای منفعت مسکن درخواست می دهند باید به معنی تست کردن باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. That was a health programme to benefit everyone.
[ترجمه گوگل]این یک برنامه بهداشتی بود که به نفع همه بود
[ترجمه ترگمان]این برنامه سلامتی برای همه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They labour assiduously for the benefit of future generations.
[ترجمه گوگل]آنها با جدیت به نفع نسل های آینده تلاش می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور جدی به نفع نسل های آینده کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Benefit is calculated on the basis of average weekly earnings.
[ترجمه گوگل]سود بر اساس میانگین درآمد هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه ترگمان]مزایا براساس میانگین درآمد هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. People doing yoga benefit from an increased feeling of well-being.
[ترجمه گوگل]افرادی که یوگا انجام می دهند از افزایش احساس رفاه بهره مند می شوند
[ترجمه ترگمان]افرادی که از یوگا استفاده می کنند، از احساس افزایش رفاه بهره مند می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استفاده (اسم)
gain, acquisition, use, usage, utilization, application, benefit, avail, beneficiary

مزیت (اسم)
benefit, advantage, privilege, boon, preponderance, excellence, superiority, preference, profit, behoof, vantage

سود (اسم)
gain, increment, use, benefit, advantage, profit, interest, dividend, avail, utility, behoof, fruit, lucre

منفعت (اسم)
gain, use, benefit, advantage, profit

مصلحت (اسم)
benefit, advice, interest, rede, goodwill, good intention

خیر (اسم)
good, well, benefit, boon, alms, handout, welfare, almsdeed, philanthropy, aught, property, benefaction, weal, well-doing

احسان (اسم)
benefit, boon, benefaction, beneficence, benignity

مزایا (اسم)
benefit, charter

اعانه (اسم)
bounty, benefit, contribution, relief, handout, subsidy, subvention

نمایش برای جمعاوری اعانه (اسم)
benefit

افاضه (اسم)
benefit

احسان کردن (فعل)
benefit

فایده بردن (فعل)
gain, benefit, profit, make a profit

فایده رساندن (فعل)
benefit, profit

تخصصی

[عمران و معماری] سود - فایده - منفعت
[صنعت] سود، عایدی، استفاده
[حقوق] سود بردن، بهره مند شدن، منتفع شدن یا کردن، سود، منفعت، امتیاز، بهره، حق
[ریاضیات] منفعت، سود، نفع، مستمری، استفاده

انگلیسی به انگلیسی

• advantage, profit; aid; stipend, pension
be useful; receive benefit; give benefit; profit, be advantageous
if something benefits you or if you benefit from it, it helps you or improves your life.
the benefits of something are the advantages that it brings to people.
benefit is money given by the government to people who are poor, ill, or unemployed.
fringe benefits: see fringe.
if something is to your benefit or is of benefit to you, it helps you or improves your life.
if you have the benefit of something, it gives you an advantage.
if you do something for the benefit of someone, you do it specially for them.
if you give someone the benefit of the doubt, you accept what they say as true, because you cannot prove that it is not true.

پیشنهاد کاربران

1. نوعی از رابطه که دو نفر بدون تعهدات عاطفی و مالی، فقط به خاطر سکس با همدیگه در ارتباط هستن و احساسات عمیقی به همدیگه ندارن.
2. مزیت یا سودی که از چیزی به دست میاد.
3. پول پرداختی دولت یا بیمه که به یک شخص پرداخت میشه.
مزیت / سود
مثال: Regular exercise has numerous health benefits.
ورزش منظم مزایای سلامتی زیادی دارد.
مزایای اضافه
Friendship benefits
همون دوست معمولی همراه با . . . .
فعل ؛ منتفع کردن - فایده رساندن
اسم ؛ مزیت - سود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : benefit
✅️ اسم ( noun ) : beneficence / beneficiary / benefit / benevolence
✅️ صفت ( adjective ) : beneficent / beneficial / benevolent
✅️ قید ( adverb ) : beneficently / beneficially / benevolently
سود رساندن/بهره رساندن/به نفع انسان یا حیوانی بودن
This work benefits all humans and animals
این کار به نفع همه انسان ها و حیوانات است
Benefit system
یعنی سازمان هایی که از ذی النفع هستن
منافع
1 - اسم: سود، صرفه، منفعت، نفع، استفاده، نیکی، احسان، خوبی، امتیاز، مزیت، حسن، کمک هزینه، مزایا، بیمه
2 - فعل: فایده رساندن، مفید بودن برای . . . ، سودمند بودن برای. . .
for sb's benefit: به خاطر کمک به کسی، برای راهنمایی کسی
کارایی
It's a proven fact that green tea is of great benefit to overall health
منفعت
از همون "به نفعتِ" خودمون نشعت میگیره😅
سود ، منفعت
سود رساندن به ، فایده داشتن برای ، بهره مند شدن از
بَهریدَن از چیزی.
اگر فاعل ما انسان باشد به معنی ( سود بردن بهره بردن . . )
اگر فاعل غیر انسان باشد به معنی ( مفید بودن برای سود رساندن. . )
سودیدن = سود بُردن
سوداندن = سود رساندن
benefit ( noun ) = فایده، سود، نفع، مزیت، برتری، منفعت ، مزایا، استفاده ، اعانه ، نیکوکاری، احسان، ( حراج یا نمایش یا برنامه هنری که هزینه آن صرف خیریه می شود ) ، بهره مندی، قسط دریافتی، دریافتی ماهیانه، مستمری، مستفیض
...
[مشاهده متن کامل]

benefit ( verb ) =فایده بردن، سود بردن، سودمند بودن، منفعت بردن، مزیت داشتن، بهره مند شدن، عایدی داشتن، نیکوکاری کردن، احسان کردن، توشه برداشتن
مترادف: benefit ( verb ) = profit ( verb )

منتفع شدن
در بیمه : مستمری
عاید شدن
Pros . مزایا . منفعت . سود . فایده . متضادcons
adventure
نافع شدن
بهره بردن، استفاده کردن، به نفعِ چیزی/کسی شدن، نفع بردن
خوبی، فایده، مزیت، سود
سود رساندن/سود بردن
مزیت
در مورد شغل یعنی مزایای کارمندی مثل بن کارمندی و . . . .
سود - منفعت - سود کردن
فواید

سوددوجانبه
سود ، سودمندی ، فایده
امتیاز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس