belittle

/bəˈlɪtl̩//bɪˈlɪtl̩/

معنی: تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن
معانی دیگر: کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: belittles, belittling, belittled
مشتقات: belittlement (n.), belittler (n.)
• : تعریف: to make (someone or something) seem less in size, value, or importance; depreciate.
مترادف: deprecate, depreciate, diminish, disparage, make light of, misprize, trivialize, underrate, undervalue
متضاد: aggrandize, magnify
مشابه: demean, denigrate, deride, devalue, disdain, dishonor, minimize, pooh-pooh, put down, run down, scorn, sneer at

- That was cruel of you to belittle him in front of his friends.
[ترجمه A.A] تحقیر کردن او جلو دوستانش کار درستی نبود
|
[ترجمه آرزو] خیلی کارت بدبود ( کارت ظالمانه بود ) که اون پسررو جلوی ( مقابل ) دوستانش تحقیرکردی.
|
[ترجمه گوگل] این ظلم بود که او را در مقابل دوستانش تحقیر کردی
[ترجمه ترگمان] این ظالمانه بود که جلوی دوستانش او را تحقیر می کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't mean to belittle your problem, but it might be best if you just forget about it.
[ترجمه A.A] منظورم کوچک شمردن مشکل تو نیست ولی شاید بهتر باشه الان فراموشش کنی
|
[ترجمه گوگل] قصد ندارم مشکل شما را کوچک جلوه دهم، اما شاید بهتر باشد که آن را فراموش کنید
[ترجمه ترگمان] نمی خواهم مشکل تو را حقیر کنم، اما شاید بهتر باشد که فراموشش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He took his son into the business, yet he belittles his opinions.
[ترجمه A.A] پسرش را برد تو کسب و کار با اینحال افکارش را تحقیر میکند
|
[ترجمه گوگل] او پسرش را وارد این تجارت کرد، با این حال نظرات خود را کوچک می‌شمرد
[ترجمه ترگمان] پسرش را به کار برد، با این حال، عقاید خود را عوض می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't belittle yourself
خودت را دست کم نگیر.

2. one should not belittle one's inferiors
انسان نباید زیردستان خود را خوار بشمارد.

3. He tends to belittle her efforts.
[ترجمه گوگل]او تمایل دارد تلاش های او را کوچک جلوه دهد
[ترجمه ترگمان]سعی می کند تلاش های خود را کوچک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't belittle his achievements .
[ترجمه گلی افجه ] دستاورد های او را کوچک به حساب نیاور
|
[ترجمه گوگل]دستاوردهای او را کوچک نشوید
[ترجمه ترگمان]دستاوردهای خود را کوچک نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We mustn't belittle her outstanding achievement.
[ترجمه فاطمه مرادی] ما نباید دستاورد برجسته ی او را کم ارزش بدانیم.
|
[ترجمه گوگل]ما نباید دستاورد برجسته او را نادیده بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما نباید دست outstanding او را تحقیر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It makes no sense to belittle the enormity of the disaster which has occurred.
[ترجمه گوگل]بی معنی است که عظمت فاجعه ای را که رخ داده است، کوچک شمرد
[ترجمه ترگمان]کوچک کردن عظمت فاجعه که رخ داده است هیچ مفهومی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Already, both sides are jockeying to belittle the other side.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، هر دو طرف در حال شوخی برای تحقیر طرف مقابل هستند
[ترجمه ترگمان]از هم اکنون هر دو طرف در حال حقه زدن برای کوچک کردن طرف مقابل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I find it belittle to be reprimanded by someone so much younger than me.
[ترجمه گوگل]به نظر من توبیخ شدن توسط کسی بسیار کوچکتر از من کوچکتر است
[ترجمه ترگمان]به نظر من، کسی که خیلی از من کوچک تر است سرزنش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't belittle her piano playing just because you're jealous.
[ترجمه گوگل]پیانو زدن او را فقط به خاطر حسادتتان تحقیر نکنید
[ترجمه ترگمان]پیانوی او را کوچک نکن چون حسودیت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My clients say these things, perhaps, to belittle or show contempt for their local officers, who are their enemies.
[ترجمه گوگل]مشتریان من شاید برای تحقیر یا تحقیر افسران محلی خود که دشمنان آنها هستند، اینها را می گویند
[ترجمه ترگمان]مشتریان من می گویند که این چیزها، شاید، تحقیر کردن یا نشان دادن تحقیر نسبت به افسران محلی که دشمن آن ها هستند، است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Those who belittle the value of new integrative speculation are, in a phrase of Bennett's, dogmatically defeatist.
[ترجمه گوگل]کسانی که ارزش حدس و گمان های یکپارچه جدید را کوچک می شمارند، به عبارتی از بنت، از نظر جزمی شکست می خورند
[ترجمه ترگمان]کسانی که ارزش گمانه زنی های جدید را تحقیر می کنند، به عبارت \"بنت s\" (dogmatically defeatist)هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To say this is not to belittle the sincere concern shown by many religious people in the debate over embryo research.
[ترجمه گوگل]گفتن این موضوع به معنای کوچک کردن نگرانی صادقانه بسیاری از افراد مذهبی در بحث در مورد تحقیقات جنین نیست
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که این موضوع کوچک کردن نگرانی صادقانه بسیاری از افراد مذهبی در بحث بر سر تحقیقات جنین نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Does your boss constantly belittle your contribution to the department?
[ترجمه گوگل]آیا رئیس شما دائماً سهم شما را در بخش کوچک می کند؟
[ترجمه ترگمان]رئیس تو همیشه سهم تو رو به اداره پست میکنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Good teachers never belittle their students.
[ترجمه گوگل]معلمان خوب هرگز دانش آموزان خود را تحقیر نمی کنند
[ترجمه ترگمان]معلمان خوب هرگز دانش آموزان خود را تحقیر نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To belittle, you have to be little. Kahlil Gibran
[ترجمه گوگل]برای کوچک کردن، باید کوچک باشی خلیل جبران
[ترجمه ترگمان] کوچیک کردن، باید کوچیک باشی \"Kahlil Gibran\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحقیر نمودن (فعل)
abase, belittle

کم ارزش کردن (فعل)
abase, belittle, debunk, downgrade

کسی را کوچک کردن (فعل)
belittle

انگلیسی به انگلیسی

• disparage; depreciate; scorn, criticize
if you belittle someone or something, you make them seem unimportant or not very good.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To make someone or something seem less important or unworthy
🔍 مترادف: Demean
✅ مثال: His constant comments were meant to belittle her achievements.
{خود را} کوچک کردن ۲. سبک کردن ۲. بی اهمیت جلوه دادن ۳. دست کم گرفتن
مثالک
That was cruel of you to belittle him in front of his friends.
سبک کردن او در مقابل دوستانش از طرف شما ظالمانه بود.
بی / کم اهمیت نشان دادن ، کوچک شمردن
Cause to seem unimportant
e. g. Don't belittle your efforts
آدم حساب نکردن یا نشدن.
Belittle ( verb ) : کم ارزش کردن٬ تحقیر نمودن
مثال :
1 - Stop belittling yourself - your work is highly valued.
دست از تحقیر کردن خود بردار! کار تو خیلی با ارزش است.
2 - Though she had spent hours fixing the computer, he belittled her efforts.
...
[مشاهده متن کامل]

اگرچه آن دختر ساعت ها صرف تعمیر کامپیوتر کرد اما آن مرد کارش را کم ارزش نشان داد.

پیشوند be کلا برای کوچک شمار دن چیزی یا کسی استفاده میشود
بی اهمیت جلوه دادن
دست کم گرفتن
بی ارزش شمردن
Badmouth

بپرس