belay

/biːˈleɪ//biːˈleɪ/

معنی: دستگیره، عمل پیچیدن، جادستی، پوشاندن، اماده کردن، محاط کردن، وسیله پیچیدن
معانی دیگر: (کشتیرانی) دست نگه دار!، بس است !، وایستا!، نکن !، با پیچیدن دور گیره (یا قلاب یا قرقره ی فلزی و غیره) طناب را محکم کردن، طناب را دور دیرکچه گره زدن، محکم نگهداشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: belays, belaying, belayed
(1) تعریف: in nautical terminology, to secure (a rope) by winding around a pin or cleat.

(2) تعریف: in mountain climbing, to fasten (a rope) either to a person or to a thing offering a secure support.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be secured or fastened.

(2) تعریف: in nautical terminology, to stop or cease (usu. used as an imperative).
اسم ( noun )
مشتقات: belayer (n.)
(1) تعریف: in mountain climbing, a secure projection such as a rock, tree, or the like, around which a rope may be run or fastened.

(2) تعریف: in mountain climbing, the act of securing a rope.

جمله های نمونه

1. belay the last order
دستور آخری را نادیده بگیر.

2. belay there!
هی،ول کن !

3. Our guides belay us.
[ترجمه گوگل]راهنماهای ما از ما سرزنش می کنند
[ترجمه ترگمان]راهنمایان ما به ما کار می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Belay on this cleat.
[ترجمه گوگل]روی این گیره نگه دارید
[ترجمه ترگمان]آن قایق را بس کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It should be possible on subsequent ascents to belay on Aries.
[ترجمه گوگل]در صعودهای بعدی باید بتوان روی برج حمل را عقب انداخت
[ترجمه ترگمان]امکان دارد که در فتح بعدی بر روی برج حمل قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But my inability to belay or take the lead soon became obvious.
[ترجمه گوگل]اما ناتوانی من در تأخیر یا رهبری به زودی آشکار شد
[ترجمه ترگمان]اما ناتوانی من در belay یا گرفتن رهبری خیلی زود آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nice solid belay, comfortable place to sit, nice view and most of all that warm, smug feeling.
[ترجمه گوگل]پشتی محکم خوب، جای راحت برای نشستن، منظره زیبا و مهمتر از همه آن احساس گرم و خود راضی
[ترجمه ترگمان]دور از دسترس، جای راحتی برای نشستن، یک منظره زیبا و بیشتر از همه این احساس گرم و ازخودراضی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is possible to belay here, but much better to continue.
[ترجمه گوگل]امکان تأخیر در اینجا وجود دارد، اما بهتر است ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]این جا امکانش هست، اما بهتر است ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The belay will probably be a few feet lower than it was and nearer to the exit from the groove.
[ترجمه گوگل]لِی احتمالاً چند فوت پایین‌تر از آنچه بود و به خروجی شیار نزدیک‌تر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]رد دستور رد می شود احتمالا چند متر پایین تر از آن است و به خروج از the نزدیک تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A belay device essentially acts as a break to stop the friction if you fall.
[ترجمه گوگل]در صورت افتادن، یک دستگاه قلاب اساساً به عنوان یک شکستن عمل می کند تا اصطکاک را متوقف کند
[ترجمه ترگمان]دستگاه belay اساسا به عنوان یک وقفه برای توقف اصطکاک در صورت سقوط عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hanging belay - To belay facing the wall while suspended by your harness anchors.
[ترجمه گوگل]گیره آویزان - برای چسباندن رو به دیوار در حالی که توسط لنگرهای مهار شما آویزان است
[ترجمه ترگمان]آویزان شدن به هنگام آویزان کردن با دیوار در حالی که توسط لنگرهای تحت کنترل شما به حالت تعلیق درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When you reach a belay station, unzip the pit vents and let off some steam.
[ترجمه گوگل]هنگامی که به یک ایستگاه نگهبانی رسیدید، دریچه های گودال را باز کنید و مقداری بخار خارج کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که به یک ایستگاه belay رسیدید، the را باز کرده و کمی بخار بیرون بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your guide hand is placed above the belay device friction brake.
[ترجمه گوگل]دست راهنمای شما بالای ترمز اصطکاکی دستگاه قلاب قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]دست راهنمای شما بالای ترمز اصطکاک ابزار قرار داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Body belay - Belay technique using friction of the rope layer's body to slow and hold a fall.
[ترجمه گوگل]Body belay - تکنیک Belay با استفاده از اصطکاک بدنه لایه طناب برای کاهش و نگه داشتن سقوط
[ترجمه ترگمان]روش بدن - Belay با استفاده از اصطکاک بدن لایه طناب به کند و برگزاری یک سقوط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دستگیره (اسم)
catch, belay, knob, stele, handhold, handgrip, maulstick, stela

عمل پیچیدن (اسم)
belay

جا دستی (اسم)
belay

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

اماده کردن (فعل)
ready, prime, provide, draft, gird, belay, prepare, list, confect, unlimber

محاط کردن (فعل)
embed, belay, inscribe, imbed

وسیله پیچیدن (فعل)
belay

تخصصی

[] حمایت، حمایت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• fasten a rope (nautical)

پیشنهاد کاربران

بپرس