behave

/bəˈheɪv//bɪˈheɪv/

معنی: رفتار کردن، حرکت کردن، درست رفتار کردن، سلوک کردن، ادب نگاهداشتن
معانی دیگر: (به طرز بخصوصی) رفتار کردن، عمل کردن، (با -self) خوب رفتار کردن، مودب بودن، کنش کردن، کار کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: behaves, behaving, behaved
(1) تعریف: to act or function in a certain way.
مترادف: act, function, operate, run
مشابه: deal, do, serve, work

- The young cubs will soon learn how to behave as adults.
[ترجمه گوگل] توله های جوان به زودی یاد خواهند گرفت که چگونه در بزرگسالی رفتار کنند
[ترجمه ترگمان] بچه کوچک خیلی زود یاد می گیرند چطور مثل بزرگ ترها رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He always behaves like a little boy when he's sick.
[ترجمه Sakura] همیشه وقتی مریض است مثل یک پسر بچه رفتار میکند
|
[ترجمه گوگل] او همیشه وقتی مریض است مانند یک پسر بچه رفتار می کند
[ترجمه ترگمان] همیشه وقتی مریض است همیشه مانند یک پسر بچه رفتار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This gauge is behaving erratically.
[ترجمه Karim] این گیج خطا دارد
|
[ترجمه گوگل] این سنج رفتار نامنظم دارد
[ترجمه ترگمان] این گیج کنندگی نامنظم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to conduct oneself in a proper manner.
متضاد: misbehave
مشابه: act, mind, obey

- She told the children they would have to behave when they got to their grandmother's house.
[ترجمه بهروز مددی] به بچه‎ها گفت وقتی که به خانه‎ی مادربزرگ رسیدند، باید مؤدب باشند.
|
[ترجمه گوگل] او به بچه ها گفت که وقتی به خانه مادربزرگشان می رسند باید رفتار کنند
[ترجمه ترگمان] او به بچه ها گفت که وقتی به خانه مادربزرگ رسیدند باید رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to conduct (oneself) in a proper manner.
مترادف: comport, conduct
متضاد: misbehave
مشابه: acquit, act, carry, demean

- The children behaved themselves well at the restaurant.
[ترجمه بهروز مددی] بچه‎ها داخل رستوران حسابی مؤدب بودند.
|
[ترجمه گوگل] بچه ها در رستوران رفتار خوبی داشتند
[ترجمه ترگمان] بچه ها در رستوران خوب رفتار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to behave awfully
رفتار بسیار بدی داشتن

2. children who behave antisocially
کودکانی که رفتار جامعه ستیز دارند

3. he used to behave badly toward his wife
او نسبت به زنش بدرفتاری می کرد.

4. how did he behave last night?
دیشب چگونه رفتار کرد؟

5. if their behavior is hostile, we will behave accordingly
اگر رفتار آنها خصومت آمیز باشد ما هم همانطور رفتار خواهیم کرد.

6. The new fighters behave gallantly under fire.
[ترجمه گوگل]جنگنده های جدید زیر آتش شجاعانه رفتار می کنند
[ترجمه ترگمان]مبارزان جدید با شجاعت زیر آتش رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Behave in accordance with what is expected of your age.
[ترجمه گوگل]مطابق با آنچه از سن شما انتظار می رود رفتار کنید
[ترجمه ترگمان]مطابق آنچه از سن شما انتظار می رود رفتار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Children must learn to behave at table.
[ترجمه صابر] بچه ها باید یاد بگیرند که سر میز درست رفتار کنند
|
[ترجمه Karim] بچه ها باید آداب سرمیز نشستن را یاد بگیرند
|
[ترجمه گوگل]بچه ها باید یاد بگیرند سر میز رفتار کنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها باید یاد بگیرند که سر میز رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have never known him behave other than selfishly.
[ترجمه Zizi] تا بحال اونو ندیده بودم که اینجور خودخواهانه رفتار کنه
|
[ترجمه گوگل]من هرگز رفتار او را جز خودخواهانه ندیده ام
[ترجمه ترگمان]من تا حالا ندیده بودم که اون مثل خودخواه رفتار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Children who behave badly are rejecting adult values.
[ترجمه گوگل]کودکانی که بد رفتار می کنند ارزش های بزرگسالان را رد می کنند
[ترجمه ترگمان]کودکانی که بد رفتار می کنند مقادیر بزرگسالان را رد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'll wring your neck if you don't behave!
[ترجمه Bahare] اگه مودب نباشی گردنتو میشکنم
|
[ترجمه گوگل]اگر رفتار نکنی گردنت را به هم می زنم!
[ترجمه ترگمان]اگر رفتار نکنی گردنتو می شکنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Parents always ask children to behave themselves at dinner.
[ترجمه fereshte] والدین همیشه از کودکان می خواهند که هنگام شام درست رفتار کنند.
|
[ترجمه گوگل]والدین همیشه از کودکان می خواهند که در هنگام شام رفتار کنند
[ترجمه ترگمان]والدین همیشه از کودکان می خواهند که در هنگام صرف شام با خودشان رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I told him to behave himself.
[ترجمه fereshte] من به او گفتم خودش درست رفتار کند.
|
[ترجمه Bahare] من بهش گفتم مودب باشه
|
[ترجمه گوگل]بهش گفتم خودت رفتار کن
[ترجمه ترگمان]به او گفتم مودب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How did he behave towards you?
[ترجمه گوگل]رفتار او با شما چگونه بود؟
[ترجمه ترگمان]چطور با تو رفتار کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He did not know how he ought to behave.
[ترجمه گوگل]نمی دانست باید چگونه رفتار کند
[ترجمه ترگمان]نمی دانست چگونه رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They behave differently when you're not around.
[ترجمه گوگل]وقتی شما در اطراف نیستید رفتار متفاوتی دارند
[ترجمه ترگمان]وقتی نیستید رفتار متفاوتی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I'd never have expected him to behave like that; he's a real Jekyll and Hyde.
[ترجمه گوگل]هرگز انتظار نداشتم او چنین رفتاری داشته باشد او یک جکیل و هاید واقعی است
[ترجمه ترگمان]هرگز انتظار نداشتم چنین رفتاری با او داشته باشد؛ او واقعا مثل دکتر جکیل و هاید هاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She was trying to behave as if his visit hadn't thrown her off balance.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد طوری رفتار کند که گویی دیدار او تعادل او را از بین نبرده است
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد طوری رفتار کند که انگار his تعادلش را از دست نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفتار کردن (فعل)
demean, act, behave, treat, handle

حرکت کردن (فعل)
behave, move, proceed, ambulate, whirl, waggle, depart

درست رفتار کردن (فعل)
behave

سلوک کردن (فعل)
behave

ادب نگاهداشتن (فعل)
behave

تخصصی

[ریاضیات] عمل کردن، رفتار کردن

انگلیسی به انگلیسی

• act in a particular manner, conduct oneself
if you behave in a particular way, you do things in that way.
if you behave yourself, you act in the way that people think is correct and proper.

پیشنهاد کاربران

( اصطلاحاً ) سر به راه بودن
رفتار
تفاوت Behave و Treat:
Behave رفتاری هست که ما به طور کلی از خودمون در رابطه با مردم نشون میدیم و فرقی نمیکنه طرف مقابلمون کیه
اما
Treat رفتاریه که با یک شخص داریم یعنی در Treat همیشه صحبت از رفتار یک نفر با یک نفر دیگس.
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی ممکنه ما به صورت کلی رفتارمون ( behaviour ) مهربانانه باشه اما با یه نفر تندخو باشیم ( Treat ) .

behave: رفتار کردن
behavior: رفتار
conduct oneself in accordance with the accepted norms of a society or group
مؤدب باش، آدم باش
"‘Just behave, Tom, ’ he said"
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : behave
اسم ( noun ) : behavior
صفت ( adjective ) : behavioral
قید ( adverb ) : behaviorally
یکی از معانی: اقدام درست کردن
واکنش
رفتار
رفتار کردار
رَفتاریدن.
مالک
صاحب بودن
فکر کنم با ادب باش هم بشه

Misbehave=متضاد
مؤدب بودن
behave yourself = مؤدب باش
exploit
treat
رفتار، کردار
عمل کردن
به طرز بخصوص رفتار کردن

رفتار کردن. ( منظور درست رفتار کردنه )

behave
رفتار کردن, درست رفتار کردن, سلوک کردن, حرکت کردن, ادب نگاهداشتن
رفتار و کردار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس