• : تعریف: someone just beginning to acquire new knowledge or learn a new skill. • مترادف: apprentice, neophyte, novice, tyro • متضاد: expert, veteran • مشابه: catechumen, fledgling, freshman, greenhorn, initiate, learner, recruit, rookie, tenderfoot, trainee
- I'm glad I'm not the only beginner in the class.
[ترجمه حسین] خوشحالم که من تازه وارد کلاس نیستم
|
[ترجمه امیررضا] خوشحالم که من تنها تازه کار کلاس نیستم.
|
[ترجمه گوگل] خوشحالم که تنها مبتدی در کلاس نیستم [ترجمه ترگمان] خوشحالم که تنها تازه کار کلاس نیستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. give him a break; he is a beginner
به او سختگیری نکن ; تازه کار است.
2. The expert in anything was once a beginner.
[ترجمه مائده حوایی] هر فرد حرفه ای زمانی تازه کار بوده است
|
[ترجمه گوگل]متخصص در هر کاری زمانی مبتدی بود [ترجمه ترگمان]متخصص در هر چیزی یک بار تازه کار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The courses will give the beginner personal tuition in all types of outdoor photography.
[ترجمه گوگل]این دوره ها به مبتدی آموزش شخصی در انواع عکاسی در فضای باز می دهد [ترجمه ترگمان]این دوره ها به مبتدیان جهت تدریس خصوصی در همه انواع عکاسی در فضای باز می پردازند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. As a beginner, everything is very new to him.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مبتدی، همه چیز برای او بسیار جدید است [ترجمه ترگمان]به عنوان یک مبتدی همه چیز برای او تازگی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She plays well enough for a beginner.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی برای یک مبتدی خوب بازی می کند [ترجمه ترگمان]او برای یک مبتدی به اندازه کافی خوب بازی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He plays well enough for a beginner.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی برای یک مبتدی خوب بازی می کند [ترجمه ترگمان]او برای یک مبتدی به اندازه کافی خوب بازی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He's not bad for a beginner.
[ترجمه گوگل]او برای یک مبتدی بد نیست [ترجمه ترگمان]برای یک مبتدی بد نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The books are categorized into beginner and advanced.
[ترجمه گوگل]کتاب ها به مبتدی و پیشرفته دسته بندی می شوند [ترجمه ترگمان]کتاب ها به مبتدی و پیشرفته طبقه بندی می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The young man is a raw beginner.
[ترجمه گوگل]مرد جوان یک مبتدی خام است [ترجمه ترگمان]جوان تازه کار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. If you're a beginner, steer clear of resorts with reputations for difficult skiing.
[ترجمه گوگل]اگر مبتدی هستید، از استراحتگاه هایی که به سختی اسکی شهرت دارند دوری کنید [ترجمه ترگمان]اگر مبتدی هستید، از resorts با شهرت برای اسکی دشوار استفاده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Not a bad effort for a beginner!
[ترجمه گوگل]تلاش بدی برای یک مبتدی نیست! [ترجمه ترگمان]برای یک مبتدی حتی یک تلاش بد هم نیست! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. As a beginner, he is wobbling about on the bicycle.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مبتدی، او با دوچرخه می چرخد [ترجمه ترگمان]به عنوان یک مبتدی، او در حال تلو تلو خوردن درباره دوچرخه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I would prefer not to leave this job to John while he's still a raw recruit/beginner.
[ترجمه گوگل]ترجیح میدهم این کار را به جان بسپارم تا زمانی که او هنوز یک استخدامکننده/مبتدی خام است [ترجمه ترگمان]ترجیح می دهم این کار را به جان واگذار نکنم، در حالی که هنوز هم تازه کار و تازه کار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Good training will give a beginner the confidence to enjoy skiing.
[ترجمه گوگل]تمرین خوب به یک مبتدی اعتماد به نفس برای لذت بردن از اسکی می دهد [ترجمه ترگمان]آموزش خوب باعث می شود که یک فرد مبتدی به اسکی برود و از اسکی لذت ببرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Naturally, as a beginner I'm not a very good driver yet.
[ترجمه گوگل]طبیعتاً من به عنوان یک مبتدی هنوز راننده خوبی نیستم [ترجمه ترگمان]طبیعتا، به عنوان یک تازه کار، من راننده خوبی نیستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید