beautiful

/ˈbjuːtəfl̩//ˈbjuːtəfl̩/

معنی: خوبرو، خوبرو، خوش منظر، خوب، خوشرو، فرخ، زیبا، قشنگ، خوشگل، عالی، شکیل، باصفا، خوش اندام، خوش روی
معانی دیگر: نیک رو، دلکش، مه رو، جمیل، نیکو، (حرف ندا) عالی !، به به !

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: delighting the senses; having beauty; lovely.
مترادف: beauteous, divine, exquisite, fair, good-looking, gorgeous, lovely, ravishing
متضاد: hideous, ugly
مشابه: attractive, becoming, comely, engaging, glorious, graceful, handsome, pretty, resplendent, seemly, sexy, shapely, sightly, stunning, winning, winsome

- The moonlight looked beautiful reflected in the lake.
[ترجمه امیر mohammad] مهتاب در دریاچه نمایانگر زیبایی بود.
|
[ترجمه siavash] نور مهتاب که روی دریاچه افتاد زیبا به نظر می رسید
|
[ترجمه محمد حیدری] انعکاس نور مهتاب در دریاچه زیبا به نظر رسید.
|
[ترجمه آرامیس حاکم زاده] نور ماه که روی دریاچه منعکس شده بود زیبا به نظر می رسید
|
[ترجمه گوگل] نور ماه در دریاچه زیبا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] نور مهتاب روی دریاچه منعکس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Chopin composed some of the most beautiful piano music every written.
[ترجمه گوگل] شوپن برخی از زیباترین موسیقی پیانو را در هر نوشته ای ساخته است
[ترجمه ترگمان] شوپن برخی از زیباترین موسیقی پیانو را هر نوشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: excellent.
مترادف: excellent, magnificent, superior
متضاد: ugly
مشابه: exquisite, fine, first-class, first-rate, stunning, superb

- The choir gave a beautiful performance.
[ترجمه گوگل] گروه کر اجرای زیبایی ارائه کردند
[ترجمه ترگمان] گروه کر یک نمایش زیبا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: beautifully (adv.)
• : تعریف: an idea or aesthetic concept of beauty (usu. prec. by the).

جمله های نمونه

1. beautiful fjords perforate the coastline
خلیج های زیبا ساحل را مضرس می کنند.

2. beautiful poem
شعر زیبا

3. beautiful rock formations in underground caves
اشکال زیبای سنگ در غارهای زیرزمینی

4. a beautiful smile illuminated her face
لبخند زیبایی صورت او را منورکرد.

5. a beautiful spot where one could commune with nature
مکانی زیبا که در آن یگانگی با طبیعت میسر بود.

6. a beautiful woman
زن خوشگل

7. a beautiful woman of high character
زنی زیبا با شخصیت والا

8. her beautiful face mantled with emotion
چهره ی زیبای او از شدت احساسات گلگون شد.

9. the beautiful and the ugly
زیبا و زشت

10. the beautiful chiming of the clock at the city hall
آهنگ زیبای ساعت ساختمان شهرداری

11. the beautiful delilah tempted samson into kissing her
دلیله ی زیبا سامسون را وسوسه کرد که او را ببوسد.

12. the beautiful wheel of the birds over the lake
چرخ زنی زیبای پرندگان بر فراز دریاچه

13. verdi's beautiful piece was murdered on the piano
قطعه ی زیبای وردی را با پیانو ضایع کردند.

14. the beautiful
1- زیبایان،مه رویان 2- قشنگ،زیبا

15. esfahan has beautiful bridges
اصفهان پل های قشنگی دارد.

16. iran's most beautiful city
زیباترین شهر ایران

17. it's a beautiful day
روز زیبایی است.

18. it's simply beautiful
کاملا زیباست.

19. the most beautiful school i have ever seen
زیباترین مدرسه ای که تاکنون دیده ام

20. there are beautiful walks in every direction from here
در تمام اطراف اینجا،راه های زیبایی برای پیاده روی وجود دارد.

21. what a beautiful babe!
چه کودک قشنگی !

22. what a beautiful baby!
چه کودک قشنگی !

23. what a beautiful sight!
چه نمای قشنگی !

24. "oh, what a beautiful building!" she enthused
با اشتیاق گفت ((آه چه خانه ی قشنگی !))

25. bless me, what beautiful children you have!
خدا را شکر چه بچه های خوبی داری !

26. chintz with a beautiful glaze
پارچه ی چیت که به طور دلپسندی براق است

27. his style is beautiful but he lacks depth
طرز بیان او زیبا است ولی عمق ندارد.

28. more beautiful, most beautiful
زیباتر،زیباترین

29. oh, what a beautiful morning, oh, what a beautiful day!
آه چه بامداد زیبایی ! آه چه روز زیبایی !

30. pearl with a beautiful luster
مروارید با درخششی زیبا

31. she is one beautiful baby
او واقعا" کودک زیبایی است.

32. the garden had beautiful flower borders
باغ حاشیه های گلکاری شده ی زیبایی داشت.

33. after a series of beautiful cascades, the river pours into the lake
رودخانه پس از یک سلسله آبشار زیبا به دریاچه می ریزد.

34. her body has a beautiful form
بدن او خوش قواره است.

35. my balcony overlooks a beautiful garden
بالکن من بر باغ زیبایی مشرف است.

36. she is not conventionally beautiful but she is quite elegant
او معیارهای زیبایی را ندارد ولی بسیار ملیح است.

37. she was once very beautiful
او قبلا بسیار زیبا بود.

38. the new restaurant is beautiful but its food is quiet ordinary
رستوران جدید قشنگ است ولی خوراک آن اصلا تعریفی ندارد.

39. the ugly and the beautiful
زشت و زیبا

40. a small pool with a beautiful fountain in the middle (of it)
حوض کوچکی با فواره ای زیبا در وسط آن.

41. enraptured, they gazed at the beautiful girl
آنان با شیفتگی به دختر زیبا نگاه می کردند.

42. furniture that is not only beautiful but also functional
مبلی که نه تنها زیباست بلکه قابل استفاده هم هست

43. he had never seen so beautiful a child
هرگز کودکی به این زیبایی ندیده بود.

44. in spring, damavand presents a beautiful view
در بهار دماوند دورنمای زیبایی را ارائه می دهد.

45. she is smart, rich and beautiful to boot
او باهوش و ثروتمند است و علاوه بر اینها خوشگل هم هست.

46. the house is in a beautiful situation, on a wooded hillside
خانه در کوهپایه ی جنگلی موقعیت زیبایی دارد.

47. the rainbow had made a beautiful arc in the sky
رنگین کمان در هوا قوس زیبایی ایجاد کرده بود.

48. the scenery around ghamsar is beautiful
مناظر اطراف قمصر زیبا هستند.

49. there he picked up a beautiful wife and an excellent job
در آنجا یک همسر زیبا و یک شغل عالی به دست آورد.

50. a merchant who lived in a beautiful mansion
تاجری که در یک کاخ زیبا زندگی می کرد

51. everywhere she went, lovers haunted that beautiful woman
عشاق دور آن زن زیبا را هر کجا که می رفت می گرفتند.

52. milton's poetry is difficult but very beautiful
شعر میلتون دشوار ولی بسیار زیبا است.

53. persian which is written in a beautiful hand
فارسی که با خط خوبی نگاشته شده است

54. the curtain rose and revealed a beautiful scene
پرده بالا رفت و صحنه ی زیبایی را آشکار کرد.

55. her poetry is at once sensual and beautiful
شعر او در عین حال شهوت انگیز و زیباست.

56. his sister is cute though not really beautiful
خواهرش خیلی خوشگل نیست ولی بانمک است.

57. the ornaments that made the palace more beautiful than ever
زینت هایی که کاخ را زیباتر از همیشه کرده بود

58. i climbed a hill and gazed at the beautiful prospect spread out before me
از تپه بالا رفتم و به منظره ی زیبایی که در مقابلم گسترده بود خیره شدم.

59. she should be in the pictures with that beautiful face!
با آن چهره ی زیبا جا دارد که در فیلم بازی کند!

60. the back side of this rug is more beautiful than its right side
پشت این فرش از روی آن زیباتر است.

61. the camp was in the middle of a beautiful forest
اردوگاه در میان جنگل زیبایی قرار داشت.

62. in her husband's biased eyes she is the most beautiful woman on earth
از دید شوهر شیفته اش،او خوشگل ترین زن روی زمین است.

63. the handwriting of my grandfather aseyd ebrahim was very beautiful
دستخط پدربزرگم آسید ابراهیم بسیار زیبا بود.

64. it's a sin not to go out on such a beautiful day
از خانه بیرون نرفتن در یک روز به این زیبایی گناه است.

65. the singer had a bad cold but her voice was beautiful withal
آواز خوان سرماخوردگی بدی داشت ولی با این وجود صدایش زیبا بود.

66. the inscription on the first page of the book was brief and beautiful
سپاس نامه ی صفحه ی اول کتاب کوتاه و زیبا بود.

مترادف ها

خوبرو (اسم)
beauty, beautiful, fair

خوبرو (صفت)
handsome, beautiful, fair, comely

خوش منظر (صفت)
handsome, beautiful, spiffy, comely, scenic, seemly, good-looking

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

خوشرو (صفت)
affable, smiling, handsome, beautiful, cordial, genial, good-looking

فرخ (صفت)
happy, auspicious, beautiful, graceful, fortunate, magnificent

زیبا (صفت)
cute, yummy, handsome, beautiful, scrumptious, spiffy, fair, beauteous, elegant, picturesque, goodly, well-favored, well-favoured, bonnie, bonny, chic, stylish, dinky, eyeful, pulchritudinous

قشنگ (صفت)
beautiful, spry, pretty, beauteous, cheesy, goodly, pert, spruce, good-looking, pretty-pretty

خوشگل (صفت)
beautiful, well-favored, well-favoured

عالی (صفت)
superior, super, great, fine, top, high-toned, high, grand, brave, gallant, beautiful, splendid, exquisite, excellent, superb, capital, immense, spiffy, imperial, magnificent, nobby, supreme, outstanding, superlative, swank, elevated, lofty, famous, copacetic, top-hole, remarkable, topping, high-grade, sublime, exalted, first-rate, unrivaled, palmary, ripping, wally, whizbang, whizzbang

شکیل (صفت)
beautiful, shapely, pretty

باصفا (صفت)
clear, pleasant, pleasing, beautiful

خوش اندام (صفت)
handsome, beautiful, shapely, slim, well-built

خوش روی (صفت)
handsome, beautiful, cordial

انگلیسی به انگلیسی

• pretty, fair; handsome, good-looking
you say that someone or something is beautiful when you find them very attractive or pleasant.
you can describe something that someone does as beautiful when they do it very skilfully.

پیشنهاد کاربران

زیبارو
زیبا
مثال: The sunset painted a beautiful picture across the sky.
غروب خورشید یک تصویر زیبا را در آسمان رقم زد.
زیبا. قشنگ. خوبرو. خوشگل. جذاب. گیرا. دلبر. دوست داشتنی. خوب .
Beautiful رو برای خانم ها، مکان ها، قطعه ی موسیقی، حیوانات به کار میبریم.
برای جنس آقا از این واژه استفاده نمیکنیم، به جاش میتونیم از Good looking استفاده کنیم.
که این Good looking رو هم برای اقایون و هم برای خانم ها میشه استفاده کرد. . .
در نور باشید❤🕊
در محاورات اگر تنها بیاد به معنی "عالی" یا "ایول" هم میتونه باشه:
مثلا شما یه پیشنهاد خوب به یکی میدین و اون میگه Beautiful که در واقع هم معنی Great و حالت پرشوق تر All rightعه
درباره مقایسه Pretty با Beautiful توجه کنین که شخص Beautiful زیبایی بیشتری نسبت به Pretty داره.
𝘽𝙪𝙩 𝙗𝙚𝙞𝙣𝙜 𝙮𝙤𝙪 𝙞𝙨 𝙫𝙚𝙧𝙮 𝙗𝙚𝙖𝙪𝙩𝙞𝙛𝙪𝙡: ) 🤍
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : beautify
✅️ اسم ( noun ) : beauty
✅️ صفت ( adjective ) : beautiful
✅️ قید ( adverb ) : beautifully
زیبا ، قشنگ
Sorry. Someone asked why i wasnt postin. It pulled up your page last. . .
زیبا و خوشگل معانی اولیه هستند. میتونه معنی درست و کامل و عالی هم بده!
The layover
خوش سیما، خوش چهره، خوش رو، خوشگل، زیبا، زیبنده و. . .
صفت beautiful به معنای زیبا
صفت beautiful به معنای زیبا صفتی است که به چیزهایی اطلاق می شود که زیبایی دارند و به نظر خوشایند و خوش منظر می آیند. این صفت یکی از پرکاربردترین صفات برای توصیف مفهوم زیبایی است و گستره ی زیادی از اسامی را در بر می گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

a beautiful piece of music ( یک قطعه موسیقی جذاب )
beautiful scenery ( منظره ای زیبا )
beautiful weather ( آب و هوای خوشایند )
بیشتر اوقات این صفت برای توصیف خانمها استفاده می شود:
a beautiful woman ( یک خانم زیبا )
اگر این صفت برای مردان استفاده شود اشاره به صفات زنانه ی آن ها دارند.
منبع: سایت بیاموز

Beautiful:زیبا
beautiful: ( adjective )
mean=attractive; giving pleasure to the senses
معنی:زیبا/خوشرو
زیبا
Pretty
🧡
Beautifu:زیبا . خوش منظره. قشنگ. خوشگل
beautiful village
روستای زیبا
tap vack tayo
بجا - در جایگاه درست
☆_معنی اصلی این واژه = خوشگل/زیبا. . .
میشود زیبا .
آره نیکی کریمی خیلی خوشگله .
منم خیلی دوستش دارم .
یعنی زیبایی .
خداییش نیکی کریمی خوشگلترین زن دنیاست خدایی خیلی خوشگله .
عاشقشم .
زیبا، خوشگل، دلنشین
زیبا 🏴‍☠️🏴‍☠️
a beautiful woman or child has perfect good looks
Grace Kelly was a very beautiful woman
صاحب جمال
Beautiful
زیبا - قشنگ - خوشگل - خوب - عالی - شکیل - باصفا - خوبرو - خوش منظر - فرخ
she is more beautiful than her sister
او از خواهرش خوشگل تره
📒📒
The shape was beautiful and the shape of the surgery beauty became even more beautiful Where do you get all that luck
خوش فرم بود عمل زیبایی خوش فرم تر هم شده
تو این همه شانس رو از کجا داری ?😅😄😂
Pretty wife and beautiful little twin child
همسر زیبا رو و فرزند دو قلو خوشگل ❤️❤️♾
زیبا
قشنگ
=exquisite
pleasing the senses or mind aesthetically. لذت بردن حواس و ذهن از زیبایی.
"beautiful poetry" شعر زیبا
of a very high standard; excellent. یک استاندارد بسیار بالا؛ عالی
"she spoke in beautiful English""او عالی انگلیسی صحبت میکنه"
...
[مشاهده متن کامل]

synonyms: attractive, pretty, handsome, good - looking, nice - looking, pleasing, alluring, prepossessing, as pretty as a picture; lovely, charming, delightful, appealing, engaging, winsome; ravishing, gorgeous, heavenly, stunning, arresting, glamorous, irresistible, bewitching, beguiling; graceful, elegant, exquisite, aesthetic, artistic, decorative, magnificent; bonny; informalhot, tasty, divine, knockout, drop - dead gorgeous, fanciable, beddable, easy on the eye; informalfit, smashing; informalcute, foxy; informalbeaut, spunky; formalbeauteous; archaiccomely, fair; raresightly, pulchritudinous
"a beautiful young woman"
antonyms: ugly
of a very high standard; excellent.
"she spoke in beautiful English"

خوش قد و قامت
خوشگل
زیبا . قشنگ . خوشگل . عالی .
شگفت انگیز
قشنگ
زیبا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس