bear on


نسبت داشتن، مربوطبودن

جمله های نمونه

1. He tried to bring pressure to bear on her.
[ترجمه گوگل]سعی کرد به او فشار بیاورد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد به او فشار بیاورد تا بر او فشار بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Pressure was brought to bear on us to finish the work on time.
[ترجمه گوگل]فشارها به ما وارد شد تا کار را به موقع تمام کنیم
[ترجمه ترگمان]فشار باعث شده بود که ما کارمون رو به موقع تموم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The council brought pressure to bear on the landlord to improve his property.
[ترجمه گوگل]شورا به صاحبخانه فشار آورد تا ملک خود را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]شورا برای اینکه دارایی خود را بهبود بخشد، فشار وارد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your remarks do not bear on the matter in hand.
[ترجمه گوگل]اظهارات شما به این موضوع مربوط نمی شود
[ترجمه ترگمان]حرف های تو در این مورد هیچ ربطی به موضوع ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The arrow doesn't bear on the mark.
[ترجمه گوگل]پیکان روی علامت نمی آید
[ترجمه ترگمان]تیر نشانه روی علامت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those are matters that bear on the welfare of the community.
[ترجمه گوگل]اینها مسائلی است که بر رفاه جامعه تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]اینها مسائلی هستند که بر رفاه جامعه تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fifth chapter will bear on the geography of the country.
[ترجمه GreyBoy] فصل پنجم در ارتباط با جغرافیای کشور خواهد بود
|
[ترجمه گوگل]فصل پنجم به جغرافیای کشور می پردازد
[ترجمه ترگمان]فصل پنجم در جغرافیای این کشور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His companions brought pressure to bear on him, urging him to stop wasting money.
[ترجمه گوگل]همراهان او را تحت فشار قرار دادند و از او خواستند که از هدر دادن پول خودداری کند
[ترجمه ترگمان]همکارانش به او فشار می آوردند و او را تشویق می کردند که دست از هدر دادن پول بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The artillery was deployed to bear on the fort.
[ترجمه گوگل]توپخانه برای تحمل این قلعه مستقر شد
[ترجمه ترگمان]توپخانه در دژ مستقر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The king tried to bring his influence to bear on the parliament.
[ترجمه احمد درفشدار] پادشاه تلاش کرد تا با نفوذ خود پارلمان را بدست آورد
|
[ترجمه گوگل]شاه سعی کرد نفوذ خود را بر مجلس اعمال کند
[ترجمه ترگمان]پادشاه سعی کرد نفوذ خود را به پارلمان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I bring all my efforts to bear on having it done.
[ترجمه گوگل]تمام تلاشم را برای انجام آن به کار می گیرم
[ترجمه ترگمان]من تمام کوشش خود را برای تحمل این کار به دست آورده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They brought their guns to bear on the enemy.
[ترجمه گوگل]آنها اسلحه های خود را برای تحمل دشمن آوردند
[ترجمه ترگمان]تفنگ هایشان را آورده بودند تا به دشمن حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Organizations such as unions can bring pressure to bear on governments.
[ترجمه گوگل]سازمان هایی مانند اتحادیه ها می توانند بر دولت ها فشار بیاورند
[ترجمه ترگمان]سازمان هایی مانند اتحادیه ها می توانند فشار برای تحمل دولت ها را به همراه داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These are matters that bear on the welfare of the community.
[ترجمه گوگل]اینها مسائلی است که بر رفاه جامعه تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]اینها مسائلی هستند که بر رفاه جامعه تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

نسبت داشتن با چیزی
To be relevant or applicable to a particular situation or matter.
مرتبط بودن یا کاربردی بودن برای یک موقعیت یا موضوع خاص.
مثال؛
The evidence presented doesn’t bear on the defendant’s guilt.
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about a current event, someone might say, “This news article doesn’t bear on the main topic. ”
When analyzing a research study, a person might note, “The findings bear on the effectiveness of the treatment. ”

تاثیر گذاشتن
ربط دادن به
نقش داشتن در. . . .
To be a burden on someone
To bring on
تحمیل کردن
Bring the main weapons to bear on Enterprise.
Star Trek TOS

مربوط بودن به
مربوط بودن، تاثیرگذاشتن،

بپرس