اسم ( noun )
• (1) تعریف: a hostile and violent meeting between two opposing sides; fight.
• مترادف: action, clash, combat, conflict, encounter, engagement, fight
• مشابه: Armageddon, disagreement, firefight, fray, melee, scrimmage, skirmish, struggle
• مترادف: action, clash, combat, conflict, encounter, engagement, fight
• مشابه: Armageddon, disagreement, firefight, fray, melee, scrimmage, skirmish, struggle
- A decisive battle of the Civil War was fought on this hill.
[ترجمه علی جادری] نبرد سرنوشت ساز جنگ داخلی در این تپه بوده است .|
[ترجمه گوگل] نبرد سرنوشت ساز جنگ داخلی در این تپه درگرفت[ترجمه ترگمان] نبرد قاطع جنگ داخلی در این تپه آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a contest or competition.
• مترادف: clash, competition, contest
• مشابه: bout, contention, duel, game, match, meet, rivalry, tournament
• مترادف: clash, competition, contest
• مشابه: bout, contention, duel, game, match, meet, rivalry, tournament
- The race was a battle between two excellent runners.
[ترجمه گوگل] این مسابقه نبردی بین دو دونده عالی بود
[ترجمه ترگمان] رقابت بین دو نفر از دوندگان عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقابت بین دو نفر از دوندگان عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: battles, battling, battled
حالات: battles, battling, battled
• (1) تعریف: to engage in a battle or fight.
• مترادف: combat, fight
• مشابه: compete, contend, contest, duel, encounter, engage, skirmish, struggle
• مترادف: combat, fight
• مشابه: compete, contend, contest, duel, encounter, engage, skirmish, struggle
- The ship's crew battled against the terrible storm.
[ترجمه گوگل] خدمه کشتی با طوفان وحشتناک مبارزه کردند
[ترجمه ترگمان] خدمه کشتی در مقابل توفان سهمگین می جنگیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خدمه کشتی در مقابل توفان سهمگین می جنگیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to struggle.
• مترادف: combat, fight, struggle
• مشابه: contend, grapple, strive, wrestle
• مترادف: combat, fight, struggle
• مشابه: contend, grapple, strive, wrestle
- He battled hard against alcoholism.
[ترجمه گوگل] او سخت با اعتیاد به الکل مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان] اون داره با الکل مبارزه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون داره با الکل مبارزه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to fight or struggle against.
• مترادف: combat, fight
• مشابه: duel, encounter, engage
• مترادف: combat, fight
• مشابه: duel, encounter, engage
- They are battling the disease with sophisticated drugs nowadays.
[ترجمه گوگل] آنها امروزه با داروهای پیچیده با این بیماری مبارزه می کنند
[ترجمه ترگمان] امروزه آن ها با داروهای پیچیده مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروزه آن ها با داروهای پیچیده مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید