فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bashes, bashing, bashed
حالات: bashes, bashing, bashed
• (1) تعریف: to strike a violent or crushing blow to.
• مشابه: shock, smash
• مشابه: shock, smash
- Rioters bashed the store windows.
[ترجمه اشکان فضل اله] شورشی ها پنجره های فروشگاه راشکستند ( از بین بردن )|
[ترجمه Mamali] قلدر ها پنجره های مغازه را شکستند.|
[ترجمه AlirezA] آشوبگران شیشه های مغازه رو داغون کردند.|
[ترجمه ◉‿◉] آشوبگران پنجره فروشگاه را شکستند|
[ترجمه Ali] اراذل پنجره مغازه را شکستند|
[ترجمه گوگل] آشوبگران ویترین مغازه ها را کوبیدند[ترجمه ترگمان] rioters به شیشه مغازه ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) to criticize harshly.
• مشابه: slam, trash
• مشابه: slam, trash
- Why do you always bash the movies I like?
[ترجمه کارینا صالحی] چرا همیشه فیلم های من را دوست دارند|
[ترجمه پارسا میریوسفی] چرا همیشه فیلم هایی را که من دوست دارم را خراب میکنی؟|
[ترجمه کورش جیگر] چرا انقد گوه بازی در میاری و تر میزنی تو فیلمی ک دوسش دارم|
[ترجمه زن شوگا] چرا میرینی توی فیلم هایی که من دوست دارم؟|
[ترجمه سمانه] چرا هر فیلمی که من دوس دارمو می کوبی؟!|
[ترجمه گوگل] چرا همیشه به فیلم هایی که من دوست دارم بد می گویید؟[ترجمه ترگمان] چرا همیشه فیلم هایی که دوست دارم رو خراب می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a destructive or crushing blow.
- He was knocked unconscious by a bash to the head.
[ترجمه گوگل] او با ضربه ای به سرش بیهوش شد
[ترجمه ترگمان] با مشت به سرش ضربه زده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با مشت به سرش ضربه زده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (slang) a lively party.
• مشابه: blast, jamboree
• مشابه: blast, jamboree
- They were invited to some celebrity bash onboard a friend's yacht.
[ترجمه گوگل] آنها به برخی از افراد مشهور در قایق تفریحی یکی از دوستان دعوت شدند
[ترجمه ترگمان] اونا رو به یه مشت آدم معروف تو کشتی تفریحی دوست دعوت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اونا رو به یه مشت آدم معروف تو کشتی تفریحی دوست دعوت کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید