اسم ( noun )
عبارات: behind bars
عبارات: behind bars
• (1) تعریف: a length of rigid, solid material, often cylindrical in shape, generally used as a barrier or support.
• مترادف: rod, stick
• مشابه: block, bolt, crowbar, ingot, jimmy, lever, pole, rail, railing, shaft, stake
• مترادف: rod, stick
• مشابه: block, bolt, crowbar, ingot, jimmy, lever, pole, rail, railing, shaft, stake
- the bars of a prison cell
[ترجمه آلیا] میله های سلول انفرادی|
[ترجمه hldvv] میله های زندان زندان|
[ترجمه گوگل] میله های یک سلول زندان[ترجمه ترگمان] میله های زندان زندان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the bar of a bicycle frame
[ترجمه گوگل] نوار قاب یک دوچرخه|
[ترجمه گوگل] نوار قاب دوچرخه[ترجمه ترگمان] نوار یک دوچرخه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a solid mass of a substance often in the shape of an oblong block.
• مشابه: cake
• مشابه: cake
- a bar of soap
[ترجمه انگلیسی دان] مشروب فروشی، ردیفی از شکلات و. . . .|
[ترجمه گوگل] یک قالب صابون[ترجمه ترگمان] یه قالب صابون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a bar of candy
- a bar of gold
[ترجمه Aydin Jz] یک شمش طلا|
[ترجمه گوگل] یک شمش طلا[ترجمه ترگمان] یک میله طلایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: anything that acts as a restraint or hindrance.
• مترادف: barrier, block, hindrance, impediment, obstacle, obstruction, stop
• متضاد: advantage, aid
• مشابه: barricade, blockade, bolt, curb, deterrent, hurdle, jam, limit, rail, reef, sandbar, shoal, snag, stumbling block
• مترادف: barrier, block, hindrance, impediment, obstacle, obstruction, stop
• متضاد: advantage, aid
• مشابه: barricade, blockade, bolt, curb, deterrent, hurdle, jam, limit, rail, reef, sandbar, shoal, snag, stumbling block
• (4) تعریف: a stripe or narrow marking.
• مترادف: band, line, strip, stripe
• مشابه: beam, ribbon, streak
• مترادف: band, line, strip, stripe
• مشابه: beam, ribbon, streak
- a black bar on a white background
[ترجمه گوگل] یک نوار سیاه روی پس زمینه سفید
[ترجمه ترگمان] یک نوار سیاه بر روی یک پس زمینه سفید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک نوار سیاه بر روی یک پس زمینه سفید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a vertical line that marks the beginning or end of a measure of music, or the music between two such lines.
• مترادف: measure
• مترادف: measure
• (6) تعریف: a long counter, often made of smooth, lacquered wood, used as a serving area for beverages or food.
- He put down his empty glass on the bar and ordered another beer.
[ترجمه شهرزاد تاجیک] او لیوان خالی اش را روی پیشخوان گذاشت و یک آبجوی دیگر سفارش داد.|
[ترجمه گوگل] لیوان خالی اش را روی بار گذاشت و یک آبجو دیگر سفارش داد[ترجمه ترگمان] لیوان خالیش را روی بار گذاشت و آبجو دیگری سفارش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's take a seat at the sushi bar.
[ترجمه گوگل] بیایید در بار سوشی بنشینیم
[ترجمه ترگمان] بیا یه صندلی تو بار سوشی بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا یه صندلی تو بار سوشی بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: a business establishment that primarily serves alcoholic drinks, or an area within an establishment where alcoholic drinks are prepared.
• مترادف: barroom, pub, saloon, taproom, tavern
• مشابه: alehouse, canteen, cocktail lounge, counter, dive, honky-tonk, hotel, inn, nightclub, speakeasy, watering hole
• مترادف: barroom, pub, saloon, taproom, tavern
• مشابه: alehouse, canteen, cocktail lounge, counter, dive, honky-tonk, hotel, inn, nightclub, speakeasy, watering hole
- There are numerous bars, restaurants, and nightclubs in this area of town.
[ترجمه گوگل] بارها، رستوران ها و کلوپ های شبانه متعددی در این منطقه از شهر وجود دارد
[ترجمه ترگمان] بارها، رستوران ها و کلوب های شبانه در این منطقه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بارها، رستوران ها و کلوب های شبانه در این منطقه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The couple waited in the bar until their table was ready.
[ترجمه شهرزاد تاجیک] زوج در بار منتظر ماندند تا زمانیکه میزشان آماده شد|
[ترجمه گوگل] این زوج در بار منتظر ماندند تا میزشان آماده شود[ترجمه ترگمان] آن دو نفر در بار منتظر ماندند تا می زی آماده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: the legal profession; lawyers collectively.
• مشابه: attorneys, attorneys-at-law, lawyers
• مشابه: attorneys, attorneys-at-law, lawyers
- She has her law degree, but she must pass an exam before she is admitted to the bar.
[ترجمه گوگل] او مدرک حقوق خود را دارد، اما قبل از پذیرش در وکالت باید امتحانی را بگذراند
[ترجمه ترگمان] او مدرک قانونی دارد، اما قبل از اینکه به بار اعتراف کند باید یک امتحانی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مدرک قانونی دارد، اما قبل از اینکه به بار اعتراف کند باید یک امتحانی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bars, barring, barred
حالات: bars, barring, barred
• (1) تعریف: to hinder or obstruct (one's entry), or to keep out by hindering or obstructing.
• مترادف: ban, block, hinder, obstruct, prevent
• متضاد: admit
• مشابه: banish, barricade, blackball, blacklist, bottleneck, exile, forbid, frustrate, impede, oppose, prohibit, refuse, restrict, stop, thwart
• مترادف: ban, block, hinder, obstruct, prevent
• متضاد: admit
• مشابه: banish, barricade, blackball, blacklist, bottleneck, exile, forbid, frustrate, impede, oppose, prohibit, refuse, restrict, stop, thwart
- The police barred our entry to the building.
[ترجمه گوگل] پلیس مانع ورود ما به ساختمان شد
[ترجمه ترگمان] پلیس ورود ما به ساختمان را ممنوع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس ورود ما به ساختمان را ممنوع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fallen tree barred our path into the woods.
[ترجمه گوگل] درخت افتاده راه ما را به داخل جنگل مسدود کرد
[ترجمه ترگمان] درخت سقوط مسیر ما را به جنگل مسدود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] درخت سقوط مسیر ما را به جنگل مسدود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The officers barred people from the accident site.
[ترجمه گوگل] ماموران از ورود مردم به محل حادثه جلوگیری کردند
[ترجمه ترگمان] ماموران مردم را از محل حادثه منع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماموران مردم را از محل حادثه منع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to place a bar across.
• مترادف: bolt, latch, lock
• متضاد: open
• مشابه: barricade, fasten, padlock, secure
• مترادف: bolt, latch, lock
• متضاد: open
• مشابه: barricade, fasten, padlock, secure
- Bar your door for security.
[ترجمه گوگل] برای امنیت درب خود را مسدود کنید
[ترجمه ترگمان] در رو برای امنیت باز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در رو برای امنیت باز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to exclude, especially by an agency or person in authority.
• مترادف: exclude
• متضاد: accept, admit, include
• مشابه: banish, blackball, evict, except, exile, expel, isolate, oust, preclude, segregate
• مترادف: exclude
• متضاد: accept, admit, include
• مشابه: banish, blackball, evict, except, exile, expel, isolate, oust, preclude, segregate
- She was barred from government employment because of her criminal record.
[ترجمه گوگل] او به دلیل سابقه کیفری از استخدام دولتی محروم شد
[ترجمه ترگمان] او به دلیل سابقه کیفری از کار دولت منع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به دلیل سابقه کیفری از کار دولت منع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The owner barred the rowdy customer from ever returning to the restaurant.
[ترجمه گوگل] مالک از بازگشت مشتری مزاحم به رستوران جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] صاحب میخانه، مشتری پر سر و صدا را از بازگشت به رستوران منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صاحب میخانه، مشتری پر سر و صدا را از بازگشت به رستوران منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to mark with bars or stripes.
• مترادف: striate, stripe
• مشابه: band, marble, streak
• مترادف: striate, stripe
• مشابه: band, marble, streak
حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: excluding; except.
• مترادف: but, except, excepting, excluding
• مشابه: save
• مترادف: but, except, excepting, excluding
• مشابه: save
- This is the best chocolate, bar none.
[ترجمه گوگل] این بهترین شکلات است، هیچ کدام
[ترجمه ترگمان] این بهترین شکلات هست، بار هم نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بهترین شکلات هست، بار هم نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a unit of pressure equal to one million dynes per square centimeter.