bane

/ˈbeɪn//beɪn/

معنی: قاتل، زهر، مایهء هلاکت، جانی، سربه سر کردن
معانی دیگر: (شعر قدیم) بلا، مصیبت، هلاکت، مرگبار، مهلک، ویرانگر، سم کشنده (مهجور مگر در واژه ی: مرگ موش ratsbane)، زهر درترکیب، مخرب زندگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something or someone that causes ruin or great trouble.
مشابه: destruction, downfall, poison, scourge

- He lamented that drink was the bane of his life.
[ترجمه علیشاهی] او تاسف می خورد که آن نوشیدنی بلای جان او شده بود
|
[ترجمه گوگل] او افسوس می خورد که نوشیدنی بلای جان او شده است
[ترجمه ترگمان] افسوس می خورد که آن نوشیدنی، بلای جان او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a deadly poison.
مشابه: poison

جمله های نمونه

1. a bane of one's life
مایه ی رنج و گرفتاری

2. Those noisy neighbours are the bane of my life.
[ترجمه گوگل]آن همسایه های پر سر و صدا بلای جان من هستند
[ترجمه ترگمان]آن همسایگان پر سر و صدا، بلای جان من هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Keeping noise levels low is the bane of airport administration.
[ترجمه گوگل]پایین نگه داشتن سطح سر و صدا آسیب مدیریت فرودگاه است
[ترجمه ترگمان]سر نگه داشتن سطوح صدا، بلای مدیریت فرودگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Drugs are the bane of the inner cities.
[ترجمه گوگل]مواد مخدر بلای شهرهاست
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر مایه دردسر شهرهای داخلی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her brother is the bane of her life .
[ترجمه گوگل]برادرش بلای جان اوست
[ترجمه ترگمان]برادرش، بلای جان زندگی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The neighbours' kids are the bane of my life .
[ترجمه گوگل]بچه های همسایه ها بلای جان من هستند
[ترجمه ترگمان]بچه های همسایه، بلای جان من هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Drink was the bane of his existence.
[ترجمه گوگل]نوشیدنی بلای وجودش بود
[ترجمه ترگمان]بنوش، بلای جان او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That cat is the bane of my life!
[ترجمه گوگل]آن گربه بلای زندگی من است!
[ترجمه ترگمان]این گربه بلای جان من است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That car is always breaking down! It's the bane of my life.
[ترجمه گوگل]اون ماشین همیشه داره خراب میشه! این بلای زندگی من است
[ترجمه ترگمان]! اون ماشین همیشه از بین میره بلای جان زندگی من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Spots can be the bane of a teenager's life.
[ترجمه گوگل]لکه ها می توانند بلای جان یک نوجوان باشند
[ترجمه ترگمان]لکه ها می توانند بلای جان یک نوجوان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Morning After Hangovers are the bane of drinkers.
[ترجمه گوگل]The Morning After Hangover آفت شراب خواران است
[ترجمه ترگمان]صبح بعد از hangovers، بلای drinkers است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This then is the bane of the simple auto-circuit.
[ترجمه گوگل]این پس از آن آفت مدار خودکار ساده است
[ترجمه ترگمان]پس از آن، دردسر یک مدار خودکار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are the bane of my life.
[ترجمه گوگل]آنها بلای جان من هستند
[ترجمه ترگمان] اونا بلای جان من هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Most alpine strawberry varieties don't produce runners, a bane for gardeners who want to keep their berry patch under control.
[ترجمه گوگل]اکثر گونه های توت فرنگی آلپاین دونده تولید نمی کنند، که برای باغبانانی که می خواهند لکه های توت خود را تحت کنترل نگه دارند، آفتی است
[ترجمه ترگمان]بیشتر انواع توت فرنگی، دوندگان را تولید نمی کنند، یک دردسر برای باغبانان که می خواهند آن را تحت کنترل نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Knee injuries are the bane of the karate competitor's life.
[ترجمه گوگل]آسیب دیدگی زانو بلای جان این ورزشکار کاراته است
[ترجمه ترگمان]آسیب های زانو، بلای جان رقیب کاراته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قاتل (اسم)
bane, assassin, killer, murderer, slayer, thug, cutthroat, manslayer

زهر (اسم)
bane, venom, poison, toxicant

مایهء هلاکت (اسم)
bane

جانی (اسم)
convict, bane, criminal, felon, highbinder, malefactor

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

انگلیسی به انگلیسی

• poison; destruction; misfortune, cursedness
someone or something that is the bane of a particular person or organization causes unhappiness or distress to that person or organization.
someone or something that is the bane of your life causes you constant unhappiness or distress.

پیشنهاد کاربران

the bane of something
a cause of continuous trouble or unhappiness
علت مشکل یا ناراحتی مداوم چیزی
Keeping noise levels low is the bane of airport administration
That cat is the bane of my life
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bane?q=bane
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : bane
✅️ صفت ( adjective ) : baneful
✅️ قید ( adverb ) : banefully
سربه نیست کردن، نابود کردن
معضل، بلای جون
:Bane of one's existence/life
بلای جون
مایه ی فلاکت، فلاکت آفرین، بیچاره کننده
هلاکت. نابودگر. مهلک

بپرس