bandy

/ˈbændi//ˈbændi/

معنی: چوگان سر کج، چوگان بازی، چنبری، کچ، خط خط، مخطط یا راهراه، بحی کردن، رد و بدل کردن، اینسو و انسو پرت کردن
معانی دیگر: فرستادن و (در مقابل) دریافت کردن، مبادله کردن، (شایعات و حرف های مفت را) تکرار کردن، پراکندن، حرف رد و بدل کردن، بگومگو کردن، (ورزش) بندی (نوعی بازی شبیه فیلد هاکی که در بخشی از اروپا رواج دارد)، چوگان این بازی (که سرش خمیده است)، بحک کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bandies, bandying, bandied
(1) تعریف: to exchange or pass back and forth between two or more people, often competitively.
مشابه: exchange

- I'm not going to bandy words with you; just do as you're told.
[ترجمه Ali.S] من نمیخوام باهات کل کل کنم ، فقط کاری رو که گفتی انجام بده
|
[ترجمه Mh] قصد ندارم باهات جروبحث کنم، فقط کاری رو که بهت گفته شده رو انجام بده.
|
[ترجمه گوگل] من قصد ندارم با شما کلمات را به زبان بیاورم فقط همانطور که به شما گفته شده است
[ترجمه ترگمان] من با تو حرف نمی زنم، فقط کاری را که گفتی انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They bandied hostile looks for a moment, but they both backed off.
[ترجمه گوگل] آنها برای لحظه ای نگاه های خصمانه را به هم زدند، اما هر دو عقب نشینی کردند
[ترجمه ترگمان] لحظه ای چهره خصمانه به خود گرفتند، اما هر دو عقب رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to throw or hit back and forth, as a ball.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of legs, curved outward; bowed.
متضاد: straight
اسم ( noun )
عبارات: bandy about
• : تعریف: previously, a form of tennis.

جمله های نمونه

1. don't bandy words with him; he is very testy
با او یک و دو نکن،خیلی زودخشم است.

2. Don't bandy words with me, young man!
[ترجمه گوگل]با من حرف نزن، جوان!
[ترجمه ترگمان]مرد جوان، با من حرف نزن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I couldn't help laughing at his bandy legs.
[ترجمه گوگل]نتونستم جلوی خندیدن به پاهای بندکشی اش رو بگیرم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم جلوی خنده ام را بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I haven't come here to bandy words with you.
[ترجمه گوگل]من به اینجا نیامده ام که با شما حرف های بدی بزنم
[ترجمه ترگمان]من نیومدم اینجا با تو حرف بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She wants to bandy a pen with me.
[ترجمه گوگل]او می خواهد یک خودکار با من ببندد
[ترجمه ترگمان]میخواد با من یه قلم رو برداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His two drivers are bandy, bleach-blond Dan Runte and tall, woolly haired Eric Meagher.
[ترجمه گوگل]دو راننده او دن رانته باندی، بلوند سفید و اریک میگر قد بلند و موهای پشمالو هستند
[ترجمه ترگمان]دو راننده او عبارتند از: دن، سفید کننده سفید، دن Runte و موهای بلند، اریک meagher
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. By a matching procedure, a new method to bandy the effects of steady current on the radiation problem with non-uniform flow in the nearfield is proposed.
[ترجمه گوگل]با یک روش تطبیق، یک روش جدید برای باند کردن اثرات جریان ثابت بر مسئله تابش با جریان غیر یکنواخت در میدان نزدیک پیشنهاد شده است
[ترجمه ترگمان]در روش تطبیق، یک روش جدید برای بندی اثرات جریان ثابت بر روی مساله تابش با جریان غیر یکنواخت در the پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sambo of the bandy legs slammed the carriage door on his young weeping mistress.
[ترجمه گوگل]سامبوی پاهای باندی در کالسکه را بر معشوقه جوان گریانش کوبید
[ترجمه ترگمان]صدای پای بندی در کالسکه را با خانم گریان و گریان خود به هم کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We grow out of having short bandy legs and no teeth. We would also grow out of having a naked skin if it proved to be a disadvantage.
[ترجمه گوگل]ما به دلیل داشتن پاهای باندی کوتاه و بدون دندان رشد می کنیم ما همچنین از داشتن پوست برهنه در صورتی که یک نقطه ضعف است، رشد کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از داشتن پاهای کج و خمیده و بدون دندان رشد می کنیم ما همچنین در صورتی که ثابت شود یک پوست برهنه داشته باشیم، از داشتن پوست برهنه نیز رشد خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are not going to bandy words. We just require you to vacate this room.
[ترجمه گوگل]ما قرار نیست حرف‌های بیهوده بزنیم ما فقط از شما می خواهیم که این اتاق را تخلیه کنید
[ترجمه ترگمان] ما قرار نیست با \"بندی\" حرف بزنیم فقط ازت میخوایم که این اتاق رو تخلیه کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Others, like speed skiing, bandy, and skijoring have been demonstration sports but never incorporated officially as an Olympic sport.
[ترجمه گوگل]سایرین، مانند اسکی سرعت، باندی، و اسکی‌جرینگ ورزش‌های نمایشی بوده‌اند، اما هرگز به‌طور رسمی به‌عنوان یک ورزش المپیک گنجانده نشده‌اند
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر مانند اسکی سرعت، بندی، و skijoring ورزش های نمایشی بوده اند اما هرگز رسما به عنوان ورزش المپیک شرکت نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bandy legs, or Moreover, a thousand people!
[ترجمه گوگل]پاهای باندی، یا بیشتر، هزار نفر!
[ترجمه ترگمان]پا به پا، یا به علاوه هزار نفر!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you're worried that will cause bandy legs, you still hold him more.
[ترجمه گوگل]اگر نگران این هستید که باعث بند افتادن پاها شود، همچنان او را بیشتر نگه دارید
[ترجمه ترگمان]اگر نگران این هستی که باعث cause پاهایش شود، باز هم او را بیشتر نگه می داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We can't take you seriously when you just bandy words.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم شما را جدی بگیریم، وقتی که شما فقط کلمات بیهوده می کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی داری کلمات رو ادا می کنی، ما نمی تونیم تو رو جدی بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چوگان سر کج (اسم)
bandy

چوگان بازی (اسم)
bandy, polo, polo stick

چنبری (صفت)
round, bandy, curved, circular, toric

کچ (صفت)
bandy

خط خط (صفت)
bandy, striped, stripy

مخطط یا راه راه (صفت)
bandy

بحی کردن (فعل)
quarrel, argue, bandy, discuss, dissert

رد و بدل کردن (فعل)
bandy

اینسو و انسو پرت کردن (فعل)
bandy

انگلیسی به انگلیسی

• fight using words or fists; pass back and forth
having crooked legs
if you bandy ideas or arguments, you discuss them with other people in a casual way.
if you bandy words with someone, you argue with them.
if ideas or words are bandied about or are bandied around, they are discussed or used by a lot of people, often casually or without paying too much attention to what they mean.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To exchange words or blows back and forth 💬
🔍 مترادف: Exchange
✅ مثال: They bandied words for hours, debating the issue.
بگو مگو کردن
یک و دو کردن
باندی یک ورزش زمستانی شبیه هاکی روی یخ است
پا پرانتزی

بپرس