صفت ( adjective )
• (1) تعریف: having little or no hair on the scalp.
• مترادف: baldheaded
• متضاد: hairy
• مشابه: balding, glabrous, hairless, tonsured
• مترادف: baldheaded
• متضاد: hairy
• مشابه: balding, glabrous, hairless, tonsured
- When he took off his hat, I could see that the man was bald.
[ترجمه ali] وقتی که او کلاه ه خود را برداشت. می توانستم ببینم که او مرد کچل بود|
[ترجمه Monir] وقتی ک کلاشو برداشت تونستم ببینم که مرده کچل بود|
[ترجمه بهاره] زمانی که کلاهش را برداشت، توانستم ببینم که او کچل است|
[ترجمه گوگل] وقتی کلاهش را برداشت، دیدم که آن مرد کچل است[ترجمه ترگمان] وقتی کلاهش را برداشت متوجه شدم که مرد کچل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: lacking a natural growth or covering.
• مترادف: denuded, treeless
• مشابه: barren, bleak, exposed, stark
• مترادف: denuded, treeless
• مشابه: barren, bleak, exposed, stark
- The bald side of the mountain was swept by the wind.
[ترجمه گوگل] سمت طاس کوه را باد برده بود
[ترجمه ترگمان] باد بالای کوه در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باد بالای کوه در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having no supplementary details or ornamentation; plain; bare.
• مترادف: bare, outright, plain, unvarnished
• مشابه: downright, naked, simple, straightforward, unadorned, unequivocal, unqualified
• مترادف: bare, outright, plain, unvarnished
• مشابه: downright, naked, simple, straightforward, unadorned, unequivocal, unqualified
- I'm going to give you the bald truth about what happened.
[ترجمه گوگل] من می خواهم حقیقت طاس را در مورد آنچه اتفاق افتاده به شما بگویم
[ترجمه ترگمان] می خوام حقیقت رو درباره اتفاقی که افتاده بهت بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می خوام حقیقت رو درباره اتفاقی که افتاده بهت بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: balds, balding, balded
مشتقات: baldish (adj.), baldly (adv.), baldness (n.)
حالات: balds, balding, balded
مشتقات: baldish (adj.), baldly (adv.), baldness (n.)
• : تعریف: to lose hair on the scalp.
- He's balding as a side effect of the drug.
[ترجمه Nagar] او به خاطر یکی از عوارض دارو در حال کچل شدن است.|
[ترجمه گوگل] طاسی او به عنوان یک عارضه جانبی دارو است[ترجمه ترگمان] او در حال کچل شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید