balanced

/ˈbælənst//ˈbælənst/

معنی: متعادل
معانی دیگر: متوازن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not going too far in the direction of any extreme so that rationality, harmony, or stability is achieved; keeping to proper proportions.
متضاد: disproportionate, lopsided, unbalanced
مشابه: stable, straight

- The book gives a balanced account of the war, and the reader is left to decide whether the fight was worth it or not .
[ترجمه موسی] این کتاب شرح منصفانه ( عادلانه ) ای از جنگ را بیان می کند و خواننده می تواند تصمیم بگیرد که آیا این جنگ ارزش آن را داشت یا نه.
|
[ترجمه گوگل] کتاب شرح متعادلی از جنگ ارائه می دهد و خواننده باید تصمیم بگیرد که آیا این جنگ ارزشش را داشت یا نه
[ترجمه ترگمان] کتاب شرح متعادل از جنگ می دهد، و خواننده برای تصمیم گیری درباره اینکه آیا جنگ ارزش دارد یا نه، مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The panel provided a balanced commentary on the election.
[ترجمه موسی] این هیئت گزارشی منصفانه درباره انتخابات ارائه داد.
|
[ترجمه گوگل] این هیئت یک تفسیر متوازن در مورد انتخابات ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] این هیات گزارش متوازن در مورد انتخابات ارائه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A balanced budget is not easy to achieve.
[ترجمه موسی] دستیابی به بودجه متعادل آسان نیست.
|
[ترجمه گوگل] دستیابی به بودجه متعادل آسان نیست
[ترجمه ترگمان] دستیابی به یک بودجه متعادل آسان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The newspaper tries to be balanced in its approach to the news.
[ترجمه موسی] روزنامه سعی می کند در برخورد با خبر بی طرف ( منصف ) باشد.
|
[ترجمه گوگل] روزنامه سعی می کند در رویکرد خود به اخبار متعادل باشد
[ترجمه ترگمان] این روزنامه می کوشد تا در رویکرد خود نسبت به این خبر متعادل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a balanced diet
رژیم غذایی متعادل

2. supply and demand should be balanced
عرضه و تقاضا باید متعادل باشند.

3. the country had a delicately balanced economy
اقتصاد کشور دارای موازنه ی حساسی بود.

4. The flamingoes balanced gracefully on one leg.
[ترجمه گوگل]فلامینگوها به خوبی روی یک پا تعادل برقرار می کردند
[ترجمه ترگمان]The با وقار روی یک پا تعادل خود را حفظ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is important to have a balanced, healthy diet .
[ترجمه احمد کنعانی] داشتن یک رژیم متعادل و سالم مهم است
|
[ترجمه گوگل]داشتن یک رژیم غذایی متعادل و سالم بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]داشتن یک رژیم متعادل و متعادل مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Make sure you have a balanced intake of vitamins A, B, C and D.
[ترجمه موسی] از مصرف متعادل ویتامین های A ، B ، C و D اطمینان حاصل کنید.
|
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که مصرف متعادلی از ویتامین های A، B، C و D دارید
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که یک ورودی متعادل از ویتامین های آ، B، C و D داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A government's revenue and expenditure should be balanced.
[ترجمه گوگل]درآمد و هزینه های یک دولت باید متعادل باشد
[ترجمه ترگمان]درآمد و مخارج دولت باید متعادل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The issues are finely balanced and there is no simple answer to the question.
[ترجمه گوگل]مسائل کاملاً متعادل هستند و پاسخ ساده ای برای سؤال وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]این مسائل به خوبی متعادل شده اند و هیچ پاسخ ساده به این سوال وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A balanced diet provides nutrition for your body.
[ترجمه گوگل]یک رژیم غذایی متعادل برای بدن شما تغذیه می کند
[ترجمه ترگمان]یک رژیم متعادل مواد غذایی برای بدن شما فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His future in the job is balanced on a knife-edge .
[ترجمه گوگل]آینده او در این شغل بر روی لبه چاقو متعادل است
[ترجمه ترگمان]آینده او در این شغل با لبه چاقو متعادل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most of us need to lead more balanced lives to be healthy and happy.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ما برای سالم و شاد بودن نیاز به زندگی متعادل تری داریم
[ترجمه ترگمان]اغلب ما نیاز داریم که زندگی متعادل تری داشته باشیم تا سالم و شاد باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The team was not well balanced.
[ترجمه گوگل]تیم تعادل خوبی نداشت
[ترجمه ترگمان]تیم به خوبی متعادل نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There are highly sensitive and delicately balanced ecosystems in the forest.
[ترجمه گوگل]اکوسیستم های بسیار حساس و متعادلی در جنگل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اکو سیستم های بسیار حساس و ظریف در جنگل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The economy is balanced on a knife-edge.
[ترجمه گوگل]اقتصاد بر روی لبه چاقو متعادل است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد بر روی لبه چاقو متعادل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He balanced precariously on the narrow window - ledge.
[ترجمه گوگل]او به طرز نامطمئنی روی پنجره باریک - طاقچه تعادل برقرار کرد
[ترجمه ترگمان]او تعادل خود را روی لبه باریک پنجره متعادل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متعادل (صفت)
moderate, equal, even, equivalent, balanced

تخصصی

[عمران و معماری] متعادل - درتراز - همتراز
[نساجی] متعادل - میزان - موازنه شده - توزین شده
[ریاضیات] متوازن، متعادل، ترازمند، ترازیده
[آمار] متعادل

انگلیسی به انگلیسی

• stable, having equal distribution of weight
a balanced account or report is a fair and reasonable one.
something that is balanced is effective because its parts have been used or arranged skilfully and in the correct proportions.
see also balance.

پیشنهاد کاربران

۱. متوازن. متعادل ۲. هماهنگ. متناسب ۳. جامع. جامع الاطراف
مثال:
Eat balanced proportion of food
خوردن سهم متعادل و متناسبی از غذا.
یکسان. همسان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : balance
✅️ اسم ( noun ) : balance
✅️ صفت ( adjective ) : balanced
✅️ قید ( adverb ) : _
Balanced_Balanc
معمولی، برابری، تعادل
تعادل . متعادل
balanced ( adj ) = متوازن، متعادل، منصفانه، میانه رو، بی طرفانه، عادلانه، هم تراز، تراز شده، متقارن
Definition = با در نظر گرفتن همه جوانب یا نظرات به طور مساوی/حاوی مقدار مساوی یا تعداد موارد مشابه یا افراد مشابه/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه های : equalized، equitable، fair، impartial
balanced line = خط متقارن
examples :
1 - The news programme prided itself on its balanced reporting.
این برنامه خبری به گزارش بی طرفانه خود افتخار می کند.
2 - The committee is evenly balanced, with six members from each party.
کمیته با شش عضو از هر حزب به طور عادلانه ای متوازن است.
3 - He made a balanced presentation of both points of view.
او ارائه ای متقارن از هر دو دیدگاه را بازگو کرد.

متوازن
متعادل
A balanced diet is essential for rapid growth.
یک رژیم متعادل برای رشد سریع ضروری است. 🍴🍴
متعادل

سنجیده

بپرس