bad business

جمله های نمونه

1. Make the best of a bad business (or job or bargain).
[ترجمه گوگل]از یک تجارت بد (یا شغل یا معامله) بهترین استفاده را ببرید
[ترجمه ترگمان]بهترین کار را انجام دهید (یا کار یا معامله)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I have very little patience for bad business practices, flaky software and technology for technology's sake.
[ترجمه گوگل]من برای شیوه های بد تجاری، نرم افزارهای پوسته پوسته و فناوری به خاطر فناوری، صبر بسیار کمی دارم
[ترجمه ترگمان]من صبر بسیار کمی برای کاره ای بد تجاری، نرم افزار flaky و تکنولوژی برای خاطر فن آوری دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My word, it's a bad business and no mistake.
[ترجمه گوگل]حرف من، این یک تجارت بد است و اشتباه نیست
[ترجمه ترگمان]به نظر من، کار بدی است و اشتباه هم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is bad business, but perhaps it is not without remedy.
[ترجمه گوگل]این تجارت بدی است، اما شاید بدون چاره نباشد
[ترجمه ترگمان]این کار بدی است، اما شاید بدون درمان نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Feedback is a bad word, and it's a bad business.
[ترجمه گوگل]بازخورد کلمه بدی است و تجارت بدی است
[ترجمه ترگمان]Feedback یک کلمه بد است، و این یک کار بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bad business has upset him emotionally.
[ترجمه گوگل]تجارت بد او را از نظر عاطفی ناراحت کرده است
[ترجمه ترگمان]کسب وکار بد او را از لحاظ عاطفی ناراحت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That sounds like bad business. But everyone should pursue what he believes is his worth.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تجارت بد است اما هرکس باید به دنبال چیزی باشد که معتقد است ارزش اوست
[ترجمه ترگمان]این به نظر کار بدی میاد اما همه باید آنچه را که معتقد است ارزش اوست را دنبال کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was fouled up with bad business decisions.
[ترجمه گوگل]او با تصمیمات تجاری بد اشتباه گرفته شد
[ترجمه ترگمان]او گرفتار تصمیمات بد تجاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now there's a bad business, Pug.
[ترجمه گوگل]حالا یک تجارت بد وجود دارد، پاگ
[ترجمه ترگمان]حالا کار بدی هم هست، سگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then on the last night I made my big mistake, and hit that bad business I told you about.
[ترجمه گوگل]سپس در آخرین شب اشتباه بزرگم را مرتکب شدم و به آن تجارت بدی که به شما گفتم ضربه زدم
[ترجمه ترگمان]سپس در آخرین شب اشتباه بزرگی مرتکب شدم و آن کار بد را که در موردش به تو گفتم انجام دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Please show some respect to us faithful readers, as this is surely a perfect example of bad business practice!
[ترجمه گوگل]لطفاً برای ما خوانندگان وفادار کمی احترام قائل شوید، زیرا این مطمئناً نمونه کاملی از عملکرد بد تجاری است!
[ترجمه ترگمان]لطفا به خوانندگان وفادار احترام بگذارید، چون این قطعا یک مثال خوب از تمرین کسب وکار بد است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But while an incident like that made for a good story, it was bad business.
[ترجمه گوگل]اما در حالی که یک حادثه مانند آن یک داستان خوب را ایجاد کرد، تجارت بدی بود
[ترجمه ترگمان]اما در حالی که حادثه ای مثل این برای یک داستان خوب ساخته شده بود، کار بدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company needs to let go of employees to recover losses from bad business decisions.
[ترجمه گوگل]شرکت باید کارکنان را رها کند تا زیان های ناشی از تصمیمات بد تجاری را جبران کند
[ترجمه ترگمان]شرکت باید به کارمندان اجازه دهد تا زیان های ناشی از تصمیمات بد کسب وکار را جبران کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If the water pollution becomes any worse, it'll be a bad business for the fishermen.
[ترجمه گوگل]اگر آلودگی آب بدتر شود، تجارت بدی برای ماهیگیران خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر آلودگی آب بدتر شود، کار بدی برای ماهیگیران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• nasty business, trouble, mess

پیشنهاد کاربران

کسب و کار خودخواهانه، کسب و کاری که بیش از حد وعده می دهد و کمتر عمل می کند.
full of bad business.
پر از دردسر
بدبیاری

بپرس