bubble

/ˈbəbl̩//ˈbʌbl̩/

معنی: ابسوار، اندیشه پوچ، حباب، جوشاندن، گفتن، جوشیدن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، بیان کردن، فوران کردن
معانی دیگر: حباب (هوا)، حبابک، آب سوار، حباب درست کردن، حباب شدن، (آبگونه) جوش آمدن (و صدا کردن)، (مشروبات گازدار) کف کردن و حبابک زدن، خیال واهی، امید زود گذر، نقشه ی پوچ، (امریکا - خودمانی) با زدن به پشت و غیره بچه را در آروغ زدن یاری دادن، هر چیزی که مانند حباب باشد: حبابه، گنبدک، محفظه ی شیشه ای یا پلاستیکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an approximately spherical volume of gas bounded by a liquid or a solid.
مشابه: bead, globule

- bubbles in the boiling water
[ترجمه حامد مهدیزاده] حبابها در اب جوشیده شده
|
[ترجمه مهناز مهرابی] حباب های آب جوش
|
[ترجمه Nick afarin] حباب های آب در حال جوشیدن
|
[ترجمه ...] حباب هم از اب جوش درست میشه هم از صابون
|
[ترجمه گوگل] حباب در آب جوش
[ترجمه ترگمان] حباب ها در آب جوش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a small sphere of gas surrounded by a thin liquid membrane.
مشابه: barm, foam, froth, lather, soapsuds, suds

- bubbles made from soap
[ترجمه p.b] حباب ها از صابون ساخته شده اند
|
[ترجمه R.H] حباب ها از نقداری صابون درست میشود
|
[ترجمه حامد مهدیزاده] حباب های از صابون ساخته شده
|
[ترجمه امیر محمد] چی میگین میشه حباب ها از سوپ درست شدن 🤨🤧
|
[ترجمه بردیا سوری] حباب ها از صابون ساخته شده اند ( منظور:تمامی حباب ها از صابون ساخته شده اند )
|
[ترجمه مهناز مهرابی] حباب های صابونی
|
[ترجمه ....] حباب ها از صابون ساخته شدند
|
[ترجمه Nika] حباب ها از صابون درست شده اند
|
[ترجمه Shri] حباب ها از صابون ساخته شده اند.
|
[ترجمه ویــــــولـــتـــ] حباب ساخته شده از صابون soap:صابون
|
[ترجمه گوگل] حباب های ساخته شده از صابون
[ترجمه ترگمان] حباب های ساخته شده از صابون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: anything that resembles a bubble in shape.
مترادف: globe
مشابه: ball, bead, blister, boss, globule, sphere, spheroid

- a plastic bubble over the swimming pool
[ترجمه گوگل] حباب پلاستیکی روی استخر
[ترجمه ترگمان] یک حباب پلاستیکی بر روی استخر شنا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bubbles, bubbling, bubbled
عبارات: bubble over
(1) تعریف: to create or emit bubbles.
مشابه: boil, effervesce, fizz, foam, sparkle

- The boiling water is bubbling.
[ترجمه ...] آب جوش در حال حباب زدن است .
|
[ترجمه Ariana] آب درحال جوشیدن
|
[ترجمه گوگل] آب جوش در حال حباب زدن است
[ترجمه ترگمان] آب جوش قل قل می جوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of liquid, to move along while making a sound like that of bubbles breaking.
مترادف: burble, gurgle, purl
مشابه: babble, ripple, sputter

- The stream bubbled down the valley.
[ترجمه گوگل] جویبار از دره پایین آمد
[ترجمه ترگمان] رودخانه از دره سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be cheery and lively.
مترادف: effervesce, sparkle

- That performance bubbled with wit.
[ترجمه گوگل] آن عملکرد سرشار از شوخ طبعی بود
[ترجمه ترگمان] این نمایش پر از هوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to produce bubbles.
مشابه: boil

جمله های نمونه

1. bubble over
1- (آب جوشان و مشروب گازدار و غیره) سررفتن 2- شوق و اشتیاق نشان دادن

2. soap bubble
حباب صابون

3. when the bubble burst, they all went bankrupt
وقتی حباب ترکید (نقشه ی آنها شکست خورد) همه ورشکست شدند.

4. The kettle is at the bubble.
[ترجمه ماهرخ] کتری در حال جوشیدن هست
|
[ترجمه هستی] کتری درحال جوشیدن است
|
[ترجمه گوگل]کتری در حباب است
[ترجمه ترگمان]کتری در حباب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The water began to bubble in the teapot.
[ترجمه A.B] آب شروع به جوشاندن در قوری کرد
|
[ترجمه گوگل]آب در قوری شروع به حباب زدن کرد
[ترجمه ترگمان]آب شروع به حبابی شدن در قوری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Scum the bubble when the porridge is boiling.
[ترجمه گوگل]وقتی فرنی در حال جوشیدن است، حباب را صاف کنید
[ترجمه ترگمان] وقتی که آش در حال جوش خوردن باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Three years into her marriage, the bubble burst.
[ترجمه امیر] سه سال بعد از ازدواج او حباب ترکید
|
[ترجمه سلما] پس از سه سال ازدواج او حباب ترکید
|
[ترجمه گوگل]سه سال پس از ازدواج او، حباب ترکید
[ترجمه ترگمان]سه سال بعد از ازدواج، حباب ترکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thelatest trade figures will surely prick the bubble of governmentcomplacency about the economic situation.
[ترجمه گوگل]آخرین ارقام تجاری مطمئناً حباب رضایت دولت در مورد وضعیت اقتصادی را خار خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]ارقام تجاری Thelatest به طور حتم حباب of را در مورد وضعیت اقتصادی تحریک خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Emotions quickly bubble to the surface.
[ترجمه گوگل]احساسات به سرعت به سطح می آیند
[ترجمه ترگمان]احساسات به سرعت به سطح حباب می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Lie back in a relaxing bubble bath.
[ترجمه گوگل]در یک حمام حباب آرامش بخش دراز بکشید
[ترجمه ترگمان]در یک حمام در حال استراحت استراحت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A bubble of anger rose in Pol's throat.
[ترجمه گوگل]حباب خشم در گلوی پل بلند شد
[ترجمه ترگمان]یک حباب خشم در گلوی پل ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Use bubble wrap to pack things which might get broken.
[ترجمه گوگل]برای بسته بندی وسایلی که ممکن است شکسته شوند از نایلون حباب دار استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از پوشش حباب برای بستن چیزهایی استفاده کنید که ممکن است شکسته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bubble has finally burst in the mobile phone industry.
[ترجمه گوگل]بالاخره حباب در صنعت تلفن همراه ترکید
[ترجمه ترگمان]حباب در نهایت در صنعت تلفن همراه منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Add the white wine and let it bubble up.
[ترجمه گوگل]شراب سفید را اضافه کنید و بگذارید حباب شود
[ترجمه ترگمان]شراب سفید را اضافه کنید و بگذارید حباب بالا بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابسوار (اسم)
bubble

اندیشه پوچ (اسم)
bubble

حباب (اسم)
globe, foam, blubber, blob, bubble

جوشاندن (فعل)
boil, bubble, seethe

گفتن (فعل)
utter, declare, relate, tell, inform, say, adduce, tongue, mouth, observe, cite, intimate, bubble, rehearse

جوشیدن (فعل)
perk, bubble, seethe, gurgle

قلقل زدن (فعل)
bubble

حباب براوردن (فعل)
bubble

خروشیدن (فعل)
cry, shout, rage, roar, bubble

بیان کردن (فعل)
give, express, tell, represent, say, frame, impart, bubble

فوران کردن (فعل)
spout, bubble, erupt, effuse, irrupt, spew

تخصصی

[شیمی] حباب، جوشیدن
[مهندسی گاز] حباب
[زمین شناسی] اثر حباب، اثر حفرشدگی، اثر کنده شدگی، نشان شستگی، نشان کندگ یک فرورفتگی کوچک و کم عمق (قطر 5/2 سانتیمتر) که بر روی ساحل یا سطح رسوبی بوسیله خروج حباب گاز به درون هوا یا آب بالایی ایجاد می شود. است بوسیله یک حلقه بلند دارای یک سطح صاف بدون حاشیه شده و می تواند به سمت پایین به درون یک لوله گذر کند. مترادف: bubble mark اثر جریانی که توسط عمل کندن یا حفر کردن جریان آب ایجاد می شود که بر روی قاعده جریان دارد؛ مثلا شیار یا اثر قاشقی. نیز ببینید: transverse scour mark (اثر حفر شدگی عرضی). مترادف: scour marking (اثر یا طرح حفرشدگی).
[نساجی] حباب هوا - جوشاندن - جوشیدن
[ریاضیات] حباب، جوشیدن
[معدن] حباب (فلوتاسیون)
[پلیمر] حباب

انگلیسی به انگلیسی

• blister, gas-filled sac; effervescence
sparkle, froth
a bubble is a ball of air in a liquid.
a bubble is also a delicate, hollow ball of soapy liquid floating in the air or standing on a surface.
when a liquid bubbles, bubbles form in it, because it is boiling, fizzy, or moving quickly.
if you are bubbling with a feeling, you are full of it.
if you say that the bubble has burst, you mean that a feeling, plan, or success which seemed perfect at first has now been suddenly ruined.

پیشنهاد کاربران

An empty ball of air or gas
Reach 2
قلقل زدن
the thing is that, this is a bubble
, and all bubbles eveantually burst
, and when they burst
a lot of peopple get hurts
حباب ها در آب در حال جوش.
جوشیدن، جوشاندن، خروشیدن، فوران کردن
بیان کردن، گفتن، حباب، حباب شدن/درست کردن
خیال واهی، اندیشه/نقشه پوچ،
آرام وقرار نداشتن
An empty ball of air or gas
توپی خالی ساخته شده از هوا یا گاز
An empty ball of air or gas
Reach 2
IRAN LANGUAGE INSTITUTE
bubble ( فیزیک )
واژه مصوب: حباب
تعریف: کاواکی کوچک با پوسه ای ( film ) نازک و مرزی تقریباً کروی که با شاره پر شده و در یک شارة دیگر غوطه ور است
حباب ( قیمتی )
The bubble will burst: حباب قیمتی میترکه
ادامه داشتن، موج زدن
حباب
I DRAW A BUBBLE
من یک حباب نقاشی کردم
( nown )
An empty ball of air or gas
حباب
کانون زبان ایران
معنی:حباب
An empty ball of air or gas
یک توپ خالی از هوا یا گاز.
این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:حباب
An empty ball of air or gas
یک توپ خالی از هوا یا گاز.
Home inside
Indoor
حباب قیمت
( bubble gum ( chewing:آدامس بادکنکی
As a kid, I loved playing bubbles and always playing.
در کودکی عاشق حباب بازی بودم و همیشه بازی می کردم.
An empty Ball of air or gasa
A ball of air or gas
حباب یا بادکنک
حباب
An empty ball of air or gas
شاد و سرزنده حرف زدن، با انرژی و یک ریز حرف زدن، یک بند حرف زدن، در و مروارید ریختن
غلیان داشتن، غلیان کردن
لبریز شادی ( حباب وار براندازم از نشاط کلاه - - اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد==حافظ )
خرکیف، سرشار از احساسی مثبت
مثال: she was bubbling over with enthusiasm
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس