bread and butter

/ˈbredəndˈbʌtr̩//bredəndˈbʌtə/

معنی: نان و پنیر، وسیله معاش
معانی دیگر: 1- نان و کره 2- امرار معاش، (کسب) روزی 3- بخش اصلی، اساسی، متعارفی، عادی، روزمره، وابسته به امرار معاش، وابسته به درآمد اساسی، ممر درآمد، سرچشمه ی رزق و روزی، نان وپنیر درخورجوانی، وابسته بکسب معاش، معمولی، همه جایی، کسل کننده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) the chief means of supporting oneself.

- He likes to take artistic photos, but journalism is his bread and butter.
[ترجمه Metis] او دوست دارد عکسهای هنری بگیرد ولی روزنامه نگاری منبع اصلی درآمد اوست.
|
[ترجمه گوگل] او دوست دارد عکس های هنری بگیرد، اما روزنامه نگاری نان اوست
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد عکس های هنری بگیرد، اما روزنامه نگاری نان و کره او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: providing the basic financial support.

- the firm's bread-and-butter housing contracts
[ترجمه learner] قراردادهای مسکن نان و آبدار شرکت
|
[ترجمه گوگل] قراردادهای مسکن نان و کره این شرکت
[ترجمه ترگمان] قراردادهای مسکن نان و کره شرکت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- my bread-and-butter jobs
[ترجمه Mam] شغل های کسب روزی من
|
[ترجمه Hi] شغل های پر درامد من
|
[ترجمه گوگل] مشاغل نان و نان من
[ترجمه ترگمان] شغل هایی مثل نان و کره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of a letter or note, expressing thanks for another's hospitality.

جمله های نمونه

1. a bread-and-butter product
محصول اصلی

2. a practical bread-and-butter education
یک آموزش عملی و اساسی

3. he wrote a bread-and-butter letter to his host
نامه ی تشکرآمیزی به میزبان خود نوشت.

4. The mobile phone business was actually his bread and butter.
[ترجمه محمود] کسب و کار تلفن همراه در واقع منبع درآمد او بود.
|
[ترجمه گوگل]تجارت تلفن همراه در واقع نان و کره او بود
[ترجمه ترگمان]کسب وکار تلفن همراه در واقع نان و کره او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had only a slice of bread and butter for breakfast.
[ترجمه گوگل]او برای صبحانه فقط یک تکه نان و کره داشت
[ترجمه ترگمان]فقط یک تکه نان و کره برای صبحانه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Would you like some more bread and butter?
[ترجمه گوگل]آیا کمی نان و کره بیشتر می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]نان و کره بیشتری میل دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Acting is his bread and butter.
[ترجمه Alireza] منبع اصلی درآمد ایشان، هنرپیشگی است.
|
[ترجمه گوگل]بازیگری نان اوست
[ترجمه ترگمان]هنرپیشگی، نان و کره او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Painting is his bread and butter.
[ترجمه Alireza] منبع اصلی درآمد وی، نقاشی است.
|
[ترجمه گوگل]نقاشی نان اوست
[ترجمه ترگمان]نقاشی، نان و کره اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I devoured the bread and butter.
[ترجمه گوگل]نان و کره را خوردم
[ترجمه ترگمان]نان و کره را خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The local operators manage the bread and butter chores of poster production and display, media buys and the like.
[ترجمه گوگل]اپراتورهای محلی کارهای تولید و نمایش پوستر، خرید رسانه ها و موارد مشابه را مدیریت می کنند
[ترجمه ترگمان]اپراتورهای محلی کاره ای روزانه نان و کره پوستر و نمایش، رسانه ها و امثال آن ها را مدیریت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was bread and butter, both fresh, and an assortment of tinned food.
[ترجمه گوگل]نان و کره، هر دو تازه، و مجموعه ای از غذاهای کنسرو شده وجود داشت
[ترجمه ترگمان]نان و کره، هر دو تازه و مقداری غذای کنسرو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Before that, my bread and butter was going out and doing concerts.
[ترجمه گوگل]قبل از آن نان و نان من بیرون می رفتم و کنسرت می گذاشتم
[ترجمه ترگمان]قبل از آن، نان و کره من بیرون می رفتند و کنسرت را اجرا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They dispense pills, bread and butter to children arriving for school, and take blood samples.
[ترجمه گوگل]آنها برای بچه هایی که به مدرسه می آیند قرص، نان و کره می دهند و نمونه خون می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها به کودکانی که به مدرسه می آیند، قرص های نان، نان و کره می دهند و نمونه های خون می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She poured his beer, got him more bread and butter, and other little things.
[ترجمه گوگل]آبجوش را ریخت، نان و کره و چیزهای کوچک دیگر برایش آورد
[ترجمه ترگمان]آبجو برایش ریخت، نان و کره بیشتری برایش آورد و چیزهای کوچک دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نان و پنیر (اسم)
bread and butter

وسیله معاش (اسم)
bread and butter, livelihood

انگلیسی به انگلیسی

• maintenance, livelihood, source of income
habitual, routine, usual; practical, material
the bread and butter of a person or organization is the activity or work that provides their main source of income.
the bread-and-butter issues, questions, or problems are the ones that are the most basic and important.

پیشنهاد کاربران

نُقل و نبات ( شایع بودن، رواج داشتن )
منبع اصلی درآمد - چیزی که به کمک آن امرار معاش می کنید و زندگیتون از لحاظ مالی و مادی می چرخه - وسیله ی امرار معاش
تعریف به انگلیسی:
1. a person's livelihood or main source of income // a job or activity that provides you with the money you need to live // the way someone earns the money needed to live
...
[مشاهده متن کامل]

2. used in reference to something everyday or ordinary
مثال ها:
1. their bread and butter is reporting local events
2. ?Is Java obsolete
Absolutely not. I work for an enterprise data storage company and Java is our bread and butter
3. Gardening is my bread and butter right now.
4. I do a lot of photography, but accounting is my bread and butter.

شغل یا فعالیت یا . . . که نقش مهمی تو زندگی شخص یا وضعیتِ مفعول داره و بهش وابستست.
نون بخور و نمیر
At the time of political elections, the media reports on opinion surveys, predicting responses and leaving us thinking that opinion polls are the bread and butter of the market research industry.
در زمان انتخابات سیاسی، رسانه ها از نظرسنجی ها گزارش می دهند، پاسخ ها را پیش بینی می کنند و ما را به این فکر می اندازند که نظرسنجی ها منبع درآمد صنعت تحقیقات بازار است.
...
[مشاهده متن کامل]

نون دونی یا همون منبع درآمد
my bread and butter is teaching
شغل من معلمی است ( با شغل معلمی امرار معاش میکنم )
خمیر مایه، اساس
Stories like Bukowskie's art the bref and butter of out culturel narrative
داستان هایی مثل بوکوفسکی ها خمیر مایه و اساس مطلب مورد نظر ما هستند.
نانِ شب
کاری، وسیله ای، چیزی که هر روز استفاده می کنیم
نون وآب
یک فعالیت یا کاری که برای به دست آوردن پولی که نیاز داری ، مهمترین یا تنها منبع درآمد کسی
درآمد بخور و نمیر
Dr's hand is her bread and butter
دست دکتر وسیله ی امرار معاش اوست.
آب و نون
نان و پنیر؛ وسیله معاش
ممر درآمد
The mobile phone business was actually his bread and butter.
مترادف livelihood به معنی امرار معاش ، راه درآمد.
مثال:
1 - I do a lot of photography, but accounting is my bread and butter.
2 - Most people are focused on ordinary, bread - and - butter concerns.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس