berry

/ˈberi//ˈberi/

معنی: توت، سته، حب، تخم ماهی، میوه توتی، دانه، حبه، کوبیدن، دانهای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن
معانی دیگر: میوه ی گوشتالو و بی هسته و دانه دانه (مانند توت فرنگی)، سته مانند، دانه یا مغز دانه ی خشک شده (مثلا دانه ی قهوه یا گندم)، تخم (در خرچنگ های دریایی و لابسترها و غیره)، هرگونه میوه ی بی هسته و گوشتالو (مانند گوجه فرنگی)، زدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: berries
(1) تعریف: any of several small, juicy, pulpy fruits, usu. without a pit, such as the strawberry, raspberry, or gooseberry.

(2) تعریف: in botany, a fleshy fruit with a seed or seeds embedded in the pulp, such as the grape, currant, or tomato.

(3) تعریف: any of various dried seeds or kernels, such as wheat or coffee.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: berries, berrying, berried
مشتقات: berryless (adj.), berrylike (adj.)
(1) تعریف: of a plant, to produce berries.

(2) تعریف: to seek or gather berries.

- While we were berrying, we saw a deer.
[ترجمه شکیبا] در حالی که ما توت میچیدیم ( جمع میکردیم ) ، یک گوزن دیدیم .
|
[ترجمه پری] هنگامی که توت میچیدیم یک گوزن دیدیم.
|
[ترجمه گوگل] در حین توت کردن، یک آهو دیدیم
[ترجمه ترگمان] ، وقتی که \"berrying\" بودیم یه گوزن دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Mr. Berry said the timing was a coincidence and that his decision was unrelated to Mr. Roman's departure.
[ترجمه گوگل]آقای بری گفت که این زمان تصادفی بوده و تصمیم او ارتباطی با خروج آقای رومن ندارد
[ترجمه ترگمان]آقای بری گفت که زمانش تصادفی است و تصمیم او به عزیمت آقای رم ربطی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They were being unnecessarily pedantic by insisting that Berry himself, and not his wife, should have made the announcement.
[ترجمه گوگل]آنها با اصرار بر این که خود بری، و نه همسرش، باید این اعلامیه را اعلام می‌کردند، بی‌جهت فضولی می‌کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری با اصرار بر اینکه بری خود و نه همسرش باید این خبر را اعلام کرده باشند، به طور غیر ضروری به فضل فروشی مشغول بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was as brown as a berry after two weeks in the sun.
[ترجمه محمود] بعد از دو هفته آفتاب گرفتن ( برای برنزه شدن ) همانندیک بری ( یک میوه ) قهوه ای شد.
|
[ترجمه گوگل]بعد از دو هفته زیر نور خورشید مثل یک توت قهوه ای بود
[ترجمه ترگمان]او به اندازه دو هفته پس از دو هفته در آفتاب به رنگ قهوه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This kind of jam is made of berry.
[ترجمه گوگل]این نوع مربا از توت درست می شود
[ترجمه ترگمان]این نوع مربا از قارچ درست شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Steve Berry of Himalayan Kingdoms says 23 people have now paid deposits.
[ترجمه گوگل]استیو بری از پادشاهی های هیمالیا می گوید که اکنون 23 نفر سپرده پرداخت کرده اند
[ترجمه ترگمان]استیو بری از پادشاهی هیمالیایی می گوید ۲۳ نفر در حال حاضر به سپرده سپرده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Investigators said they received information that Berry set off the bomb himself.
[ترجمه گوگل]بازرسان گفتند اطلاعاتی دریافت کردند که بری خودش بمب را منفجر کرد
[ترجمه ترگمان]بازرسان گفته اند که اطلاعاتی دریافت کرده اند که بری خود بمب را منفجر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Even Berry Brazelton needed that in order to form strong relationships with his own children.
[ترجمه گوگل]حتی بری برازلتون برای ایجاد روابط قوی با فرزندانش به آن نیاز داشت
[ترجمه ترگمان]حتی بری brazelton نیز به این منظور نیاز داشت تا روابط قوی با فرزندان خود برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When she stayed in the Berry chalet she slept on the living-room sofa.
[ترجمه گوگل]وقتی در کلبه بری ماند، روی مبل اتاق نشیمن خوابید
[ترجمه ترگمان]وقتی که در خانه ییلاقی ماند، او روی کاناپه اتاق نشیمن خوابیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The flying filly had trainer Jack Berry purring after a stunning success at Beverley last month.
[ترجمه گوگل]جک بری مربی را پس از موفقیت خیره کننده ماه گذشته در بورلی خرخر کرد
[ترجمه ترگمان]\"جک بری\"، مربی پرواز، در ماه گذشته بعد از یک موفقیت خیره کننده در بورلی هال، مربی خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the enforced absence of Elvis, Chuck Berry played guitar for the new man eight Januaries ago.
[ترجمه گوگل]در غیاب اجباری الویس، چاک بری هشت ژانویه پیش برای مرد جدید گیتار نواخت
[ترجمه ترگمان]چاک بری در غیاب اجباری الویس، هشت سال پیش برای مرد جدید گیتار می نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Renowned pediatrician Berry Brazelton wrote an article in 1962 that changed the way parents approach toilet training.
[ترجمه گوگل]بری برازلتون، متخصص اطفال مشهور در سال 1962 مقاله ای نوشت که رویکرد والدین به آموزش دستشویی را تغییر داد
[ترجمه ترگمان]بری brazelton، پزشک مشهور، مقاله ای را در سال ۱۹۶۲ نوشت که شیوه زندگی والدین را تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Andre Berry switches on a standard domestic vacuum cleaner powered by a petrol generator to collect material to repair an historic mound.
[ترجمه گوگل]آندره بری یک جاروبرقی خانگی استاندارد را روشن می کند که از یک ژنراتور بنزین نیرو می گیرد تا مواد را برای تعمیر یک تپه تاریخی جمع آوری کند
[ترجمه ترگمان]آندره بری به یک جارو برقی خانگی استاندارد که توسط یک ژنراتور بنزین برای جمع آوری مواد برای تعمیر یک تپه تاریخی کار می کند، سوئیچ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Professors Berry and Mott are right to stress that the support of the child and the family is of the utmost importance.
[ترجمه گوگل]پروفسور بری و موت حق دارند تاکید کنند که حمایت از کودک و خانواده بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]استادان بری و موت حق دارند بر این نکته تاکید کنند که حمایت کودک و خانواده از اهمیت بالایی برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Trainer Frank Berry reckons he is now in the clear but he hasn't the form to recommend him.
[ترجمه گوگل]مربی، فرانک بری، فکر می‌کند که اکنون کاملاً مشخص است، اما فرمی برای توصیه به او ندارد
[ترجمه ترگمان]مربی، فرانک بری، فکر می کند که او اکنون در حال حاضر است، اما او این شکل را ندارد که او را توصیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توت (اسم)
berry

سته (اسم)
berry

حب (اسم)
grain, berry, pill

تخم ماهی (اسم)
berry, spawn

میوه توتی (اسم)
berry

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

حبه (اسم)
grain, bean, berry

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

دانه ای شدن (فعل)
berry

توت جمع کردن (فعل)
berry

توت دادن (فعل)
berry

بشکل توت شدن (فعل)
berry

انگلیسی به انگلیسی

• produce berries; gather or pick berries
type of small fruit; granule; coffee bean
a berry is a small round fruit that grows on a bush or a tree.

پیشنهاد کاربران

berry ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: سته
تعریف: میوۀ گوشتی ساده که در آن مرز مشخصی بین میان بَر و درون بَر وجود ندارد
[هر نوع میوه توت مانند]
بری ( نام خانوادگی )

بپرس